سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
خبرگزاری ایرنا
«آیا میان سنتهای نظری مختلفی که به نظریه ادبی پرداخته اند از قبیل ساخت شکنی، مارکسیسم، تاریخ نگاری نو، فمینیسم، پسا استعمارگرایی و مطالعات فرهنگی دیجیتال میتوان وجه یا وجوهی مشترک یافت؟ اگر چنین است اصول بنیادی نظریه ادبی چیستند؟ جهت گیری ایدئولوژیک آن چیست؟ آیا همچنان می تواند در درک مسائل بغرنج فکری و اخلاقی اساسی روزگارمان برای ما کاربرد داشته باشد؟»
رفیع حبیب ادیب، شاعر، پژوهشگر علوم انسانی و استاد ممتاز گروه زبان انگلیسی در دانشگاه راتگرز-کامدن، در کتاب «هگل و بنیادهای نظریه ادبی» تلاش کرده تا پاسخ این پرسشها را در ریشههای عمدتا اذعان نشده نظریه در اندیشه هگل بیابد. او ایدههای پیچیده هگل و چگونگی نفوذ آنها در سراسر تاریخ فکری قرن گذشته را توضیح میدهد.
وی در پیشگفتاری بر این اثر مینویسد:
هدف کتاب پیش رو این است که با ارجاع به پیشینههای عمدتاً اذعان نشده نظریه یعنی اندیشه هگل به این پرسشها پاسخ دهد. پیش طرح بسیاری از دستاوردهای اغلب نقل شده نظریه را هگل ترسیم کرد. هگل نخستین نقد فراگیر بر انگارههای هویت و ذات را ارائه کرد؛ او بود که نشان داد سوژگی و ابژگی هر دو برساختهاند؛ که ما تنها از راه شناسایی متقابل به انسانیت میرسیم و پیشگام این بینشها که نشانه زبانی «اختیاری» است و «عقل» در ماهیت خود تاریخی و اجتماعی است، هگل بود.
نویسنده معتقد است: درک این که نظریه ادبی مدرن چه وامی از هگل گرفته است - به ویژه در عصری که اکنون «پسانظری» نامیده میشود - به ما یاری میرساند دستاوردها و محدودیتهای نظریه را در زمینه تاریخی دقیقتری جایگذاری کنیم. این امر همچنین به ما یاری میرساند پیوندهای نظریه ادبی با گذشته و سنتهای اندیشه غرب را به شیوهای فراگیرتر بسنجیم و بدین شیوه امکانهای فکری گشوده بر پهنههای گوناگون سازنده نظریه را با روشنی بیشتر ببینیم.
کتاب «هگل و بنیادهای نظریه ادبی» در بخش اول با عنوان «هگل: جایگاه تاریخی و فلسفی» به مسائلی چون «دیالکتیک هگلی»، «زمینههای تاریخی»، «هگل، فیلسوف سرمایه داری»، |«اندیشههای هگل درباره هویت و تفاوت» و «هویت هگلی و اقتصاد» میپردازد. فصل دوم با عنوان «نظریه ادبی: خوانش دیالکتیک» خود چهار بحث کلی «زبان متافیزیک»، «سیاست شناسایی»، «هگل و مارکسیسم» و «هگل و جنسیت» را شامل میشود.
در بخش دوم و در زیربخش «خانواده و دولت» میخوانیم:
خانواده و دولت یکدیگر را پیش فرض میگیرند وانگهی قانون انسانی انگیزه خود را از قانون الهی بر میگیرد، حال آنکه قانون الهی سرانجام باید از راه قانون انسانی تحقق یابد. هگل جهان یونان باستان را توصیف میکند که این دیالکتیک در آن هنوز تحقق نیافته است، از همین رو عناصر آن جدا از یکدیگر، در تناقض آشکار، هستند. این تناقض بیرونی میان خانواده و دولت است.
اما این تناقض بیرونی در تناقضی ژرفتر (...) در درون خانواده و درون دولت پایه دارد. این تناقض درونی در این واقعیت پایه دارد که خانواده و دولت دارای ارتباط درونی اند؛ آنها یکدیگر را پیش فرض میگیرند و از درون به یکدیگر شکل میدهند. جالب توجه این که هگل خانواده را «اصل درونی جای گرفته در قلب اجتماعیت» توصیف میکند که به شیوه ای ناآگاه کار میکند و «در برابر فعلیت خود هنگامی که آشکارا آگاه است قرار می گیرد». خانواده عملاً همان مبنای ناآگاه دولت است. آنچه خانواده در یک سطح بی میانجی ناآگاه است، دولت در سطحی آگاه و میانجیگری شده است. هگل آشکارا اظهار میکند که خانواده «مبنای فعلیت ملت است» و بدین ترتیب در تضاد با خود ملت قرار میگیرد.
بدین ترتیب، عضویت در خانواده اساساً وضعی دوپاره است که در آن فرد میان تعهد به یگانگی خانوادگی و رسیدن به فردیت خویش از راه خدمت در سپهر همگانی در میماند. هگل اظهار میکند که هرچند روح اخلاقی تحقق خود را در دولت مییابد، «خانواده رسانه ای است که این تحقق در آن صورت میگیرد». اما این روح این احساس را به اعضای خانواده میدهد که فردیت آنها و زندگی آنها «فقط در کل جای دارد» یعنی در اجتماع. جوان (هگل در این جا آشکارا به ایئوکلس و پولونیکس می اندیشد) از زندگانی ناآگاه خانواده پیش میرود و به فرمانروایی بدل می شود که مجسم کننده فردیت اجتماع است اما «همچنان در زندگانی طبیعی ای که خود را از آن برکنده سهیم است». (ص ۴۲۳-۴۲۴)
«هگل و بنیادهای نظریه ادبی» را انتشارات ققنوس با ترجمه اردیس رنجی، در قطع رقعی و ۵۲۰ صفحه منتشر و روانه بازار کتاب کرده است.