گروه انتشاراتی ققنوس | شاهنامه، آغازگاه حماسه‌های ايراني است
 

شاهنامه، آغازگاه حماسه‌های ايراني است

نمایش خبر

........................

روزنامه اعتماد

یکشنبه 8 اسفند 1400

.........................

فرهنگ و ادبيات عامه گنجينه‌اي از مضمون، تمثيل‌ها، ضرب‌المثل‌ها و آداب و رسوم فارسي‌زبانان است. با اين حال امروزه اقبال عمومي در ايران به اين حوزه كمتر شده و به‌خصوص نسل جوان ارتباط كمتري با اين آثار مي‌گيرد. كتاب «آذربرزين‌نامه» به تصحيح رضا غفوري به تازگي از مجموعه «ادبيات عامه» نشر ققنوس منتشر شد. به اين مناسبت در نشستي، موضوع ادبيات عامه و اهميت آن را با رضا غفوري و نيز محمد جعفري قنواتي پژوهشگران و محقّق ادبيات عامه به گفت‌وگو نشستيم. انتشار مجموعه كتاب‌هاي «ادبيات عامه» كه اوايل دهه 80 از سوي نشر ققنوس آغاز شد، همچنان ادامه دارد.

  آقاي غفوري گرامي، چطور شد كتاب آذربرزين‌نامه را انتخاب كرديد و چه مراحلي براي تصحيح و آماده شدن اين كتاب براي انتشار طي شد؟
غفوري: گاهي وقت‌ها پژوهشگر به يك موضوع خاص علاقه دارد. از ميان افراد خاندان رستم، فرامرز و آذربرزين هميشه جايگاه ويژه‌اي در ذهن بنده داشته‌اند. سال گذشته سعادت داشتم فرامرزنامه را با دوست دانشمندم جناب دكتر خطيبي تصحيح كنم. سال‌ها در فكر آذربرزين‌نامه بودم. سال‌ها پيش نسخه‌اي از آذربرزين‌نامه را از كتابخانه بريتانيا درخواست دادم اما بعد از متحمل شدن هزينه‌هاي هنگفت، متاسفانه آن چيزي كه مي‌خواستم نبود. مدتي بعد هنگام بررسي برخي دست‌نويس‌هاي شاهنامه، دريافتم كه دو دست‌نويس از آذربرزين‌نامه مغفول مانده است و كمتر كسي با آن آشنايي دارد. با بررسي اين دو دست‌نويس، دريافتم كه دستنويس كهن‌تري از آذربرزين نامه هستند و از نسخ معروف بريتانيا قديمي‌ترند. از زماني كه چارلز ريو فهرست‌نويس نوشت آذربرزين‌نامه خلاصه‌اي از بهمن‌نامه است، اين جمله اشتباه در همه پژوهش‌هاي بعدي تكرار شد. 
حتي استاد مرحوم دكتر ذبيح‌الله صفا نيز همين اشتباهات را تكرار كردند و در يك پاراگراف، داستاني درباره آذربرزين‌نامه نوشتند كه نادرست است. اين منظومه 282 بيتي با آنچه از قرن هجدهم تا الان بين همه پژوهشگران خارجي و ايراني تصور مي‌شد، كاملا متفاوت است. آذربرزين‌نامه روايتي شفاهي است كه برخلاف تصور بقيه پژوهشگران كه بر اين باور بودند آذربرزين پسر فرامرز است و به جنگ بهمن مي‌آيد، نيست بلكه در اين داستان، آذربرزين پسر زال است كه بيش از هزار سال عمر كرده و اثري از رستم و فرامرز در اين منظومه نيست. 
  شايد خيلي از خوانندگان كمتر آشنا با ادبيات حماسي، بپرسند ويژگي‌هاي ادبيات حماسي چيست؟ آيا داشتن اسطوره خير و شر، از ويژگي‌هاي اين نوع از ادبيات است؟
غفوري: خير. اگرچه يكي از مسائل مهم در اساطير، جدال ميان نيروهاي خير و شر است و اين نكته را در ادبيات عامه هم شاهد هستيم، حماسه‌ها ويژگي‌هاي مهم ديگري هم دارند. از آن‌جا كه حماسه‌ها در جوامع اشرافي پديد مي‌آيند، توجه به پهلوانان نجيب‌زاده و توصيف انواع دلاوري‌هاي آنها، يكي از ويژگي‌هاي مهم حماسه‌ها است. زماني كه خدايان اساطير به شاهان حماسي تبديل مي‌شوند، بي‌ترديد ملي‌گرايي و حفظ تماميت ارضي و بيرون راندن بيگانگان، از موضوعات مهم در حماسه‌هاي طبيعي و ملي است كه با آب و تاب بسياري از آن ياد مي‌شود. البته حماسه‌ها ويژگي‌هاي ديگري هم دارند كه اغلب خوانندگان با آن آشنا هستند. ما مي‌توانيم بگوييم اصل حماسه‌هاي ايراني و داستان‌هاي حماسي ايراني از شاهنامه شروع مي‌شود. مي‌توانيم بگوييم بيشتر داستان‌هايي كه بعد از آن داريم به نوعي زاييده شخصيت‌هاي داستان شاهنامه هستند. اگر بخواهيم حماسه‌هاي ايران را دسته‌بندي كنيم، وارد دو مقوله مي‌شويم: حماسه‌هاي پيش از اسلام و حماسه‌هاي پس از اسلام. اغلب حماسه‌هاي پيش از اسلام مانند يادگار زريران يا حماسه اردشير بابكان، با تغيير و تحول‌هايي كه در آنها روي مي‌دهد، با چندين واسطه به فردوسي مي‌رسند. در عين حال پيش از فردوسي چندين حماسه‌سراي ديگر نيز داشتيم از جمله مسعودي مروزي كه ظاهرا شاهنامه بزرگي هم داشته كه امروز به جز سه بيت چيز ديگري از آن به دست ما نرسيده است، يا شاهنامه‌هاي منثور مثلا خبار آزادسرو يا شاهنامه بزرگ ابوالمويد بلخي؛ اما اثر استاد طوس اين ويژگي را داشت كه زماني كه سرايشش به پايان مي‌رسد ديري نمي‌گذرد كه شهرتش فراگير مي‌شود و از اين پس حماسه‌هاي پيش از فردوسي رنگ مي‌بازند و در فرهنگ ايراني ناديده گرفته مي‌شوند. مردم از نسخه‌هاي شاهنامه نسخه‌برداري و رونويسي مي‌كنند و شاهنامه‌هاي منثور و منظوم گذشته، به تدريج فراموش مي‌شوند. ديگر مردم شاهنامه ابوالمويد يا اخبار رستم آزادسرو سيستاني را كتابت نمي‌كردند و متاسفانه آنچه هم كه باقي مانده بود در حملات متعدد بيگانگان و به ويژه در تازش مغول آتش گرفت و از بين رفت اما نسخه‌هاي بسياري از اثر جاودانه فردوسي تهيه شد و در مناطق مختلف فارسي‌زبان آن زمان گسترش پيدا كرد. متاسفانه حمله ويرانگر مغول چنان وحشيانه بود و زيان فرهنگي بزرگي در پي داشت كه تا به امروز تنها نسخه فلورانس به تاريخ 614 كه دو سال پيش از حمله مغول كتابت شده به دست ما رسيده است؛ اما از دوره پس از اين حمله، نسخه‌هاي متعددي وجود دارد. در پاسخ به پرسش شما بايد گفت كه بعد از اثر سترگ فردوسي بزرگ، حماسه‌سرايان ديگري از قرن 5 به بعد پديد آمدند كه اغلب به تقليد از سبك فردوسي، شماري از داستان‌هاي قديمي را كه فردوسي آنها را به نظم در نياورده بود به نظم كشيدند. براي مثال اسدي طوسي گرشاسب‌نامه را سرود. ايرانشان/ شاه ابي‌الخير دو منظومه كوش‌نامه و بهمن‌نامه را سرود. دو فرامرزنامه احتمالا متعلق به قرن‌هاي پنجم و ششم داريم. از قرن دهم و با روي كار آمدن صفويان، نهضت تازه‌اي در حماسه‌سرايي پديد آمد و شماري از حماسه‌ها متأثّر از ادبيات عاميانه سروده شدند.
قنواتي: روايت‌هاي شفاهي ما دو دسته بودند: يك دسته آنهايي كه مكتوب نشده بودند ولي سينه به سينه منتقل مي‌شدند و بخش ديگر داستان‌هايي كه از شاهنامه‌خواني بين مردم رواج پيدا كردند. به همين علت شما داستان‌هايي را بين مردم مي‌بينيد كه بخش قابل توجهي از آن را مرحوم استاد انجوي شيرازي جمع‌آوري و با عنوان فردوسي‌نامه منتشر كرده است. داستان‌هايي كه در شاهنامه وجود ندارد. درباره بسياري از شخصيت‌هاي شاهنامه داستان‌هايي در روايت‌هاي نقالي آمده است كه خيلي‌ها فكر مي‌كردند ساخته و پرداخته نقال است. در صورتي كه اين‌طور نيست... درباره حماسه ديدگاه‌هاي مختلفي وجود دارد. به اعتقاد من كه مبتني بر نظر اساتيدي مثل استاد شفيعي و دكتر آيدنلو است، شاهنامه مهم‌ترين و كامل‌ترين اثر حماسي ماست. ما بعد از شاهنامه حماسه به مفهوم اخص كلمه نداريم. داستان‌هاي پهلواني داريم كه متاثر از شاهنامه به نظم درآمدند. به‌طور مثال شخصيت اصلي داستان كوش پيل دندان شخصيتي اهريمني است؛ اين نمي‌تواند حماسه باشد. ويژگي اصلي شاهنامه وجه ملي داشتن است. يكي ديگر از ويژگي‌هايش اين است كه داستان داشته باشد و پهلوان‌محور باشد. خود بهمن‌نامه داستان نابودي پهلوانان حماسي ما و نابودي سرزمين سيستان و سرزمين حماسه ماست. اينها نكته‌هايي است كه در ادبيات عامه ما كه به‌طور مشخص، تاثيرات ادبي گذاشته نه تاثيرات اجتماعي. مثلا شاهنامه در ادبيات ما باعث ايجاد زيرژانري شده تحت عنوان جنگنامه. 
در بسياري از مناطق ايران منظومه‌هايي است كه هنوز هم بين مردم رايج است و كتبي هم نشده. موضوع‌شان جنگ طوايف مختلف است. جنگ مردم مناطق مرزنشين با بيگانگان است. اين خرده‌ژانر كاملا تحت‌تاثير شاهنامه است. چون وزنش، وزن شاهنامه است، بحر متقارب است، مثل بسياري از داستان‌هاي پهلواني ادبيات رسمي ما. مثل بهمن‌نامه، كوش‌نامه و فرامرزنامه. تاثيرپذيري‌شان از شاهنامه به نقل داستان و بيت هم گاهي مي‌رسد. تاثير ديگرش شكل‌گيري يك نوع ادبي خاص تحت عنوان طومارهاي نقالي است. اين تاثير شاهنامه روي ادبيات عامه است كه يك خرده‌ژانري شكل مي‌گيرد. ده‌ها طومار تا الان شناسايي شده. يكي از بهترين طومار‌ها را انتشارات ققنوس با عنوان شاهنامه نقالان منتشر كرده است.
  ممنون از شما آقاي دكتر قنواتي گرامي؛ آقاي غفوري، شما در كتاب‌تان به نسخه‌هاي «آذر برزين‌نامه» اشاره كرديد كه در كتابخانه‌هاي مختلف برلين و بريتانيا قرار دارد. چطور آنها اين نسخه‌ها را نگهداري مي‌كنند اما ما خودمان از آنها بي‌بهره‌ايم.
غفوري: نسخه‌هاي خطي در كتابخانه‌هاي ايران هم به وفور پيدا مي‌شود. كتابخانه ملي ايران، كتابخانه مجلس، كتابخانه دانشگاه تهران و كتابخانه‌هاي شهرهاي مختلف. مشكل اينجا است كه برخي مسوولان در حفظ و نگهداري و فهرست‌نويسي آنها كوشا نيستند. از بد حادثه خيلي از نسخه‌هاي خطي ما در هندوستان است. يعني به هر شهر و روستايي در آنجا برويد با شماري نسخه‌هاي ارزشمند روبرو مي‌شويد اما متاسفانه در هند آن‌طور كه شايسته است به آن اهميتي داده نمي‌شود و خيلي از آنها ديجيتالي نشده‌اند. ضمن آنكه با پژوهشگران هم همكاري درست نمي‌شود اما در كشورهاي پيشرفته در ارايه نسخه‌هاي خطي و حفظ و مرمت اين نسخه‌ها خيلي بهتر و علمي‌تر كار مي‌كنند. در ايران خوشبختانه يا اغلب كتابخانه‌هاي بزرگ ديجيتالي شده يا در حال ديجيتالي شدن هستند و اين، دسترسي به آنها را آسان‌تر كرده است.
  آقاي دكتر قنواتي، به نظر شما تصحيح اثري كه به عنوان ادبيات داستاني و ادبيات عامه شناخته مي‌شود، چه ضرورتي دارد؟
قنواتي: بخشي از داستان‌هاي پهلواني و حماسي ما مكتوب نشده‌اند. اين‌ داستان‌ها بين مردم بود. برخي از شاعران و علاقه‌منداني كه طبع شعري داشتند آنها را سرودند و به نظم درآوردند. آنها شاعران رسمي نبودند و از راه شعر گفتن نان نمي‌خوردند. در مناطق مختلف مي‌سرودند. زبان‌شان هم متفاوت بود. اگرچه بسيار تحت‌تاثير شاهنامه هستند، زبان‌شان در مجموع ساده‌تر است. لغات عربي بيشتري در آنها هست. حتي نحوشان گفتاري است. اينها در حقيقت بخشي از داستان‌هاي حماسي ما را زنده نگه داشته‌اند. آشنايي با اين داستان‌ها بسياري از ابهاماتي را كه در داستان‌هاي ادبيات رسمي ما هست، برطرف مي‌كند.
  چندين قرن گذشته اما هنوز مي‌شود اينها را خواند و ارتباط برقرار كرد. فكر مي‌كنيد چه چيز باعث تداوم جذابيت اين روايت‌‌ها شده است؟
قنواتي: در زمينه توجه به ادبيات گذشته و به‌طور مشخص ادبيات حماسي و پهلواني ما ظرف 30 سال اخير كيفيت متفاوتي ايجاد شده. تا قبل از اين، مركز شاهنامه‌شناسي و پژوهش پيرامون ادبيات حماسي و پهلواني ما اروپا بود كه در اين سي سال اخير به ايران منتقل شد. جدا از استاد ارجمند دكتر خالقي مطلق و دو همكارشان دكتر اميد سالار و دكتر خطيبي كه در همين مملكت آموزش ديدند و پژوهشگر شدند بايد از دكتر آيدنلو نيز ياد كنم كه از شاهنامه‌شناسان برجسته جهان هستند. در كنار آنها كساني هم در حوزه ادبيات حماسي و پهلواني هستند كه به‌طور عام كارهاي منحصربه فردي انجام داده‌اند مانند دكتر غفوري. خوشبختانه پيشرفت‌هاي خوبي شده. پيش از اين اگر يك اروپايي نكته غلطي را راجع به يكي از ادبيات عامه مامي‌گفت تا آخر همه به عنوان منبع از آن استفاده مي‌كردند. الان تصحيحات علمي روي آثار شده و امكانات هم بيشتر شده؛ يكي از اين موارد تصحيح آذربرزين‌نامه است كه سال‌ها تصور مي‌شد خلاصه بهمن‌نامه است. يا منظومه‌هاي ديگري كه آقاي دكتر غفوري تحت عنوان هفت منظومه تصحيح كردند. موردي براي من در آذربرزين‌نامه جالب بود. موضوعي كه در ساير داستان‌ها عموميت ندارد و نه تنها به آن اشاره نشده بلكه خلافش هم گفته شده بود و آن مُردن زال است. مي‌دانيد كه در منابع مختلف و در ادبيات شفاهي اعتقاد داشتند كه زال تا اوايل قرن گذشته تا سال 1320 زنده بود اما در آذربرزين‌نامه به‌طور مشخص به مردن زال اشاره مي‌شود.
غفوري: بله، درست مي‌فرماييد. به خاطر اينكه در شاهنامه به مرگ زال اشاره نمي‌شود، برخي پژوهشگران زال را با زُروان خداي زمان كه خدايي بي‌مرگ است مقايسه كردند. تا جايي كه در خاطر دارم قديمي‌ترين اشاره به مرگ زال در مجمل‌التواريخ است آن‌جا كه نوشته اين قهرمان تا دوره داراب زنده بود. در روايت‌هاي شفاهي و طومارهاي نقالي سخن از اين است كه زال بعد از مرگ بهمن از دنيا رفت. در مورد زال حتي تا چند دهه گذشته روايت‌هايي بود كه مي‌گفتند كه مردم داستان مرگ زال را از سيمرغ شنيدند و آمدند به آيت‌الله بروجردي گفتند و او روي منبر گفت كه مردم، زال از دنيا رفت. در پاسخ به پرسش شما بايد گفت كه نبايد از ادبيات استفاده ابزاري كرد و صرفا در حفظ منافع خود از آن بهره‌مند شد. بايد با عشق به مطالعه و تحقيق پرداخت. به دليل پيشرفت روزافزون تكنولوژي، متاسفانه ادبيات شفاهي ما رو به نابودي است اما هنوز در جوامع كوچك و همگون، همچنان روايات فراواني وجود دارد كه تاكنون ثبت نشده است. بهتر است دست به تحقيق ميداني بزنيم و ساعت‌ها در كنار پيران و سالخوردگان اين جوامع بمانيم و روايات را از زبان آنها بشنويم و ثبت كنيم. از سوي ديگر مسوولان محترم فرهنگي كشور مي‌توانند رسانه‌هايي راه بيندازند و مردم را تشويق به حفظ آثار شفاهي خود كنند. در وهله بعد ناشران متعهّد نيز مي‌توانند وارد ميدان شوند و با چاپ علمي اين آثار، عموم مردم را با ادبيات پربار شفاهي ايران آشنا و آنها را تشويق به حفظ اين آثار كنند.


غفوري: 
  زماني كه سرايش شاهنامه به پايان مي‌رسد، ديري نمي‌گذرد كه شهرتش فراگير مي‌شود و از اين پس حماسه‌هاي پيش از فردوسي رنگ مي‌بازند و در فرهنگ ايراني ناديده گرفته مي‌شوند. مردم از نسخه‌هاي شاهنامه نسخه‌برداري و رونويسي مي‌كنند و شاهنامه‌هاي منثور و منظوم گذشته، به تدريج فراموش مي‌شوند.
  اغلب حماسه‌هاي پيش از آن با تغيير و تحول‌هايي كه در آنها روي مي‌دهد، با چندين واسطه به فردوسي مي‌رسند. در عين حال پيش از فردوسي چندين حماسه‌سراي ديگر نيز داشتيم از جمله مسعودي مروزي كه ظاهرا شاهنامه بزرگي هم داشته كه امروز به جز سه بيت چيز ديگري از آن به دست ما نرسيده است.

قنواتي: 
  قبلا مركز شاهنامه‌شناسي و پژوهش پيرامون ادبيات حماسي و پهلواني ما اروپا بود كه در اين سي سال اخير به ايران منتقل شد. جدا از استاد ارجمند دكتر خالقي مطلق و دو همكارشان دكتر اميد سالار و دكتر خطيبي بايد از دكتر آيدنلو نيز ياد كنم كه از شاهنامه‌شناسان برجسته جهان هستند.
  درباره حماسه ديدگاه‌هاي مختلفي وجود دارد. به اعتقاد من كه مبتني بر نظر اساتيدي مثل استاد شفيعي و دكتر آيدنلو است، شاهنامه مهم‌ترين و كامل‌ترين اثر حماسي ماست. ما بعد از شاهنامه حماسه به مفهوم اخص كلمه نداريم. داستان‌هاي پهلواني داريم كه متاثر از شاهنامه به نظم درآمدند.

Leave your comment
Newsletter