گروه انتشاراتی ققنوس | اعترافاتی از جنس روایات روزمرۀ همگانی
 

اعترافاتی از جنس روایات روزمرۀ همگانی

نمایش خبر

 

........................

سایت الف

چهارشنبه 2 تیر 1400

........................

شهلا زرلکی نویسنده، منتقد ادبی و پژوهشگری است که سال 1385 به خاطر «آثار دارای ارزش کیفی و قدرت تأثیرگذاری بر جامعه» جایزه «نقد ادب و هنر» در حوزه نقد ادبی را از سوی بنیاد نویسندگان و هنرمندان دریافت کرده است. جادوگر سرزمین سامبا (بررسی آثار پائولو کوئلیو)، انسان‌گرای تمام‌عیار (بررسی آثار ژوزه ساراماگو)، زنان علیه زنان (جستاری روانشناختی در آثار آلبا دسس پدس)، خلسه خاطرات (بررسی آثار گلی ترقی)، چراغ‌ها را من روشن می‌کنم (بررسی آثار زویا پیرزاد)، مجموعه‌داستان «ما دایناسور بودیم» و کتاب «در خدمت و خیانت زنان» که توجه و نقد و بررسی‌های بسیاری را به خود اختصاص داد، از جمله آثار این نویسنده و فعال رسانه‌ای است.

بدون تردید خاطرات شخصی افراد همیشه جزء متون جذاب و خواندنی بوده و دربرگیرندۀ نکاتی است که از جنبه‌های مختلف روان‌شناختی، جامعه‌شناختی و... مورد توجه همگان قرار دارد. زرلکی اینک در کتاب «اعتراف‌باز» با بهره‌گیری از شیوه‌ای متفاوت در حوزۀ ادبیات به انتشار هجده فصل از فصول زندگی خود پرداخته که خودش آن را ادبیات اعترافی نام نهاده است. این مطالب به نوعی افشاگری‌ها و برون‌ریزی‌های نویسنده از رویدادهای مقاطع مختلف زندگی‌اش را در برمی‌گیرد که آمیخته با خاطره‌ها و احساسات ناشی از دروغ، ترس، وسواس، حسادت، حسرت و سایر حالات او در گذشته است. 

ادبیات اعترافی نیز به گونه‌ای از ادبیات گفته می‌شود که حاوی آثار بازگوکنندۀ زندگی خصوصی پدیدآورندگان آنهاست. اینگونه آثار، تجربه‌ها، احساس‌ها، باورها و حالت‌های روحی آفرینندۀ خود را منعکس و منتشر می‌کنند. اعترافات «سنت آگوستین قدّیس» قدیمی‌ترین نمونۀ به جا مانده از این نوع ادبیات است. پس از آن نخستین اثر برجسته‌ای که در زمینۀ ادبیات اعترافی پدید آمده، اعترافات «ژان ژاک روسو» است. اما نمونۀ بارز رمان اعترافی، داستان اتوبیوگرافیک یا شرح حال شخصی که از زاویۀ دید اول شخص نوشته شده و حالت افشاگری شخصی دارد، «سقوط» اثر «آلبر کامو» است که در آن یک قاضی توبه‌کار برای خواننده اعتراف می‌کند. نمونۀ چنین متون اعترافی در ادبیات معاصر ایرانی شاید «سنگی بر گوری» اثر «جلال آل احمد» باشد که نویسنده در آن به زندگی خصوصی خود می‌پردازد و اعترافاتی را دربارۀ  اندوه بی‌فرزندی خودش مطرح و عیان می‌کند. 

شیوۀ اعتراف‌گونۀ زرلکی برای ثبت خاطراتش در کتاب «اعتراف‌باز» بر میزان جذابیت و اثرگذاری این اثر افزوده است. وی در هر فصل روایتی را بر اساس حال و احساس خود در هنگام وقوع رخدادی خاص به رشتۀ تحریر درآورده و این متون را بدون هیچ فرمول ویژه‌ای به طور پراکنده در پی هم چیده است. روش اعترافی نویسنده در ثبت خاطراتش موجب به نظر آمدن جسارت، آزادی و گاهی اغراق بیشتر راوی در بازگویی شرح ماوقع شده است. زبان ساده و صمیمی و به عبارتی خودمانی این راوی جسور تنها عامل ایجاد پیوند بین فصل‌های مختلف کتاب و اعترافات گوناگون نویسنده است. زرلکی موضوعاتی چون چگونگی تولد، اشتباهات یا غلط‌های دیکته‌ای مأمور ثبت احوال هنگام صدور شناسنامه، هراس از موضوعات ریز و درشت عادی و غیرعادی درون یا بیرون کانون خانواده، پیامدهای حاشیه‌نشینی در پایتخت و خاطراتی خواندنی از کودکی‌های دهۀ پنجاه و نوجوانی‌های دهۀ شصت را در قالب روایت‌های مستندی که گاهی از داستان هم جذاب‌ترند، در این ناداستان‌ها بیان کرده است.

می‌‎توان گفت اعترافات نویسندگانی چون زرلکی از محیط زندگی، شرایط اجتماعی و میزان پذیرش و انعطاف‌پذیری جامعه در مقابل بازگویی کارهایی که شخص در زندگی انجام داده، نشأت می‌گیرد. نویسنده در این اثر تلاش کرده تا جایی که خطوط قرمز و محدودیت‌های عرفی و اخلاقی و قوانین نشر اجازه می‌دهد، به زوایای پنهان و البته جذاب زندگی خصوصی خود بپردازد. او خواننده را مخاطب قرار داده و با زبانی ساده و روان از زندگی شخصی، ویژگی‌های رفتاری و خصوصیات شخصیتی خود صحبت به میان می‌آورد و فرازهایی از زندگی فردی و خانوادگی‌اش را برای خواننده به تصویر می‌کشد. استفاده از شیوۀ اعتراف به زرلکی کمک کرده تا بتواند بی‌پرده و آشکار به بیان آن وجه از زوایای زندگی بپردازد که ممکن است جزئی از زندگی عادی و معمول همۀ مردم جامعه باشد، اما صحبت‌کردن دربارۀ آن به صراحت و جسارت بیشتری نیازمند است.

«دفاعیه اول»، «عروسک عقب‌افتاده‌ای که با باتری قلمی کار می‌کند»، «لُری که خون مغول در رگ‌هایش جاری است»، «تمساح پیری که در چاه فاضلاب ما زندگی می‌کند»، «شمران‌نویی‌ها»، «در باب ترس که مادر دروغ است و چیزهای بی‌پدرومادر دیگر»، «خواب زمستانیِ ماده خرس قطبی»، «باید روی دروغ‌هایمان بیشتر کار کنیم»، «همه دستگیره‌ها بوی دست‌های تو را می‌دهند»، «در باب لو رفتگی و نامه‌ای به شوهر عزیزم»، «خدایان مثل سوسک کافکا نمی‌میرند»، «روده درازی»، «لاشه کم‌چربی گوساله‌ای جوان در قصابی»، «در باب لذت لو دادن و موضوع بی‌اهمیت قتل قناری»، «آن‌ها به جهنم! من به بهشت می‌روم»، «اهمیت ژاله عرفانیان بودن و نکاتی در باب ضرورت ناخن‌خواری»، «دبیرستان دخترانه زهرا» و «دفاعیه آخر» عناوین فصول مختلف این کتاب‌اند.

در بخشی از «دفاعیه آخر» می‌خوانیم: «شما که دیگر غریبه نیستید. این عنکبوت آویزان را همه‌جوره دیده‌اید. توی حمام عمومی انقلاب. توی توالت بدون بوگیر. توی اتاق برزگۀ آفتابگیر پر از جن. توی نیمکت سوم در حال تقلب. دم در اتاق‌خواب شاه در حال فضولی. توی خیابان بهار جنوبی درمانده و گریان و بچه‌به‌بغل. حالا در این وضعیت بلاتکلیفی هم مرا خوب ورانداز کن. شاید درکش برایت کمی سخت باشد، اما آدمی که مرض اعتراف دارد باید بازی‌اش را با اعتراف به گناهی بزرگ تمام کند تا سر راحت روی بالش بگذارد.»

Leave your comment
Newsletter