گروه انتشاراتی ققنوس | ابطحی رمان‌نویس شد
 

ابطحی رمان‌نویس شد

نمایش خبر

.....................

روزنامه شرق

سه شنبه 4 بهمن 1401

.....................

بسیاری از ما «محمدعلی ابطحی» را به عنوان یک فرد سیاسی می‌شناسیم. فردی که البته به ابزار تکنولوژی هم علاقه‌مند است و از اولین کسانی بود که وبلاگ نوشت یا از جلسات رسمی هیئت دولت زمان سیدمحمد خاتمی عکس منتشر کرد و با چاشنی طنز مسائل را بیان کرد. حالا او وارد عرصه دیگری شده و اولین رمان او «گذر خان» منتشر شده است. البته پیش از این دو کتاب «ما باختیم» و «از کرونا و دیگر شیاطین»‌ را در حوزه یادداشت‌نویسی منتشر کرده است. رمان «گذرِ خان» نوشته ابطحی است که در 263 صفحه توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است. رمانی درباره اندرون حوزه علمیه قم که شاید جزء ناشناخته‌ترین مکان‌هاست و البته «گذرِ خان» نیز نام یکی از محله‌های معروف شهر قم است که اتفاقات داستان در آن رخ می‌دهد.

محمدعلی ابطحی در‌این‌باره برای «شرق» می‌نویسد: «اولین رمانم که مجوز نگرفت اما بعد از مدت‌ها بالاخره رمان جدید من با نام گذر خان از سوی نشر ققنوس منتشر شد. در مورد اندرون حوزه علمیه قم شاید در ادبیات جهان داستان‌های زیادی درباره شخصیت‌های دینی و مذهبی و زندگی خصوصی‌شان نوشته شده باشد، اما در ایران کمتر این اتفاق افتاده. گذرِ خان برای اولین‌بار به درون حوزه علمیه قم و نیز محافل و جلسات روحانیون سرک می‌کشد. رمان داستان پسری را روایت می‌کند که پدر روضه‌خوان نابینایی دارد و بنابراین ناچار است همه‌جا او را همراهی کند؛ از روضه‌های زنانه و مردانه گرفته تا مجالس و محافل مراجع تقلید». او تأکید می‌کند: «گذرِ خان نام محله‌ای نام‌آشنا در قم است که بسیاری از اتفاقات این داستان در آنجا به وقوع می‌پیوندد».

رمان «گذر خان» درباره حوزه علمیه شهر قم و محافل و جلسات روحانیون است. شخصیت محوری قصه هم پسری است که یک‌ پدر روضه‌خوان نابینا دارد و باید همه‌جا از روضه‌های مردانه و زنانه تا محافل علما و مراجع تقلید، او را همراهی کند.

مبارزات و درگیری‌های مسلحانه دوران پیش از انقلاب اسلامی هم از دیگر موضوعاتی است که ابطحی در این ‌کتاب به آنها پرداخته است. اتفاقات این رمان در 31 فصل می‌گذرد.

همچنین آن‌طور که خبرگزاری مهر نوشته، در این‌ کتاب درباره موضوعات جنجالی و مهمی همچون کتاب «شهید جاوید» که پیش از انقلاب درباره قیام امام حسین‌(ع) منتشر شد هم صحبت می‌شود. در بخشی از رمان که به این کتاب اشاره شده، آمده است:

ممدسن نچ‌نچی کرد و زیر لب گفت: «خدا به داد ما طلبه‌ها برسه...». «الغرض، امشب در جلسه تفسیر دعوا خیلی بالا گرفت. از اون شبایی بود که تو دوست داشتی. جات واقعا خالی بود».

ممدسن استکان خالی چای را از دست پدرش گرفت. متکاها را روی تشک به دیوار تکیه داد و مرتب کرد. دست پدر را گرفت و آرام روی تشک همیشگی گذاشت تا تکیه دهد به دیوار. بعد دستش را گذاشت روی دست پدرش و ریش‌های او را بوسید و گفت: «واقعا؟ سر چی دعوا شد؟».

«سر شهید جاوید. می‌دونی چندساله حوزه درگیر این کتابه».

«پس این بود ماجرا. جدل سر یه کتابه. آخه امروز اتفاقی شنیدم بچه‌های یکی از حجره‌ها سر همین کتاب داشتن به هم می‌پریدن». «ببین بابا، خودِ دستگاه این اختلافات رو درست می‌کنه، اون وقت دعواش رو ما می‌کنیم»

ایوان و آنیما از آشپرخانه برگشتند پیش پدر و پسر. آنیما داشت سر انگشت‌هایش را لیس می‌زد. لابد نوچی یا چربیِ چیزی بود که دو تا خواهر توی آشپرخانه خورده بودند. ایوان هم یک لیوان آب دستش بود و جرعه‌جرعه می‌خورد. از همان وسط هال کوچک خانه داد زد: «وااای. شما هم که همه‌چی رو بندازین تقصیر دستگاه. هی دستگاه‌دستگاه»

شیخ ابراهیم صدایش را صاف کرد و تا خواست جواب زنش را بدهد ممدسن دستش را به پای پدر فشار داد که چیزی نگوید. به جایش از پدر پرسید: «حالا واقعا این قضیه شهید جاوید چیه که همه دارن راجع بهش حرف می‌زنن؟».

Leave your comment
Newsletter