........................................
منبع: خبرگزاری کتاب ایران
سه شنبه 11 فروردین ماه 1399
.......................................
در این بین مطالعه کتابها و رمانهایی که شاید در روزهای دیگر سال و در شرایط عادی برای بسیاری از افراد امکان پذیر نباشد میتواند راهکاری مناسب برای گذراندن روزهای در خانه ماندن برای پیشگیری از بیماری کرونا به حساب بیاید.
مطالعه کتابهای مفید و امیدبخش در روزهای قرنطینه میتواند راهکار خوبی برای دورشدن افراد از وسواسهای فکری و افکار منفی باشد. مطالعه کتاب هر چند اندک هم باشد، میتواند تاثیر مثبتی در نگرش و باور افراد ایجاد کند و با ترویج مثبتاندیشی، آرامش روانی را در جامعه تقویت کند.
قرنطینه خانگی این روزها فرصتی است تا برخی آثار و کتابهای خوب را بخوانیم. در ادامه با یکی از این کتابهای داستانی آشنا میشویم.
کتاب «آن مادران، این دختران» نوشته بلقیس سلیمانی، همان گونه که از نامش پیداست رمانی درباره شکاف بین نسلی و روابط میان یک مادر و دختر است.
بلقیس سلیمانی از نویسندگان شناخته شده میان اهالی کتاب است که در نیمه دوم دهه ۸۰ با سهگانه «بازی عروس و داماد»، «آخر بازی» و «خالهبازی» در میان دوستداران داستان و ادبیات جای خود را باز کرد. سهگانهای که به مناسبات اجتماعی آدمها و بهویژه جایگاه زنان در جامعه از زوایای گوناگون میپرداخت و نیمنگاهی هم به تاریخ اجتماعی ایرانیان در دهه شصت داشت.
سلیمانی در رمان جدید خود که امسال توسط نشر ققنوس منتشر شد، باز هم به سراغ آسیبشناسی روابط خانوادگی با لحنی همهفهم و البته انتخاب موقعیتهایی به ظاهر ساده رفته است. موقعیتهایی که در زندگی روزمره بارها تکرار میشوند و شاید در سایه این تکرارهاست که به حاشیه میروند، اما همچنان تأثیرگذارند. این موقعیتها چنان در زندگی روزمره در هم تنیده شدهاند که به مرز فراموشی میرسند، اما در عین سادگی روابط اجتماعی را تعریف میکنند.
سلیمانی در «آن مادران، این دختران» قصهای پرماجرا را روایت نمیکند، اما شخصیتهایی را پیش روی مخاطب میگذارد که در پس زندگی به ظاهر ساده خود دلمشغولیهای فراوانی دارند.
داستان با نشست زمین و ایجاد یک شکاف در یکی از محلات غرب تهران آغاز میشود. این به اصطلاح زلزله کوچک، انعکاسی از فروریزی دائم انسان و افکار او در زندگی امروز است. شکاف بین نسلی که در کتاب سلیمانی بین یک مادر و یک دختر رقم خورده، گودالی عمیق و به ظاهر پرنشدنی بین تمام اقشار جامعه است که در دنیای در حال گذار کنونی با آداب، عادات و رسوم و عقاید مختلف درک نار هم زندگی میکنند.
ثریا، شخصیت محوری و مادر این داستان «گورانی بدبخت دیگری است که گوران او را بالا آورده و تف کرده توی تهران بیدر و پیکر که هاضمهای قوی دارد». وی زنی است که با وجود مخالفت خانوادهاش، با یک مرد شمالی ازدواج کرده و بعدها شوهرش را در سانحهای از دست داده و خودش مانده است و دختری به نام آنا که حالا ثریا باید هر دو نقش پدر و مادر را برای او ایفا کند.
اما تضادهای اجتماعی بین او و دخترش که ناشی از نگاه متفاوت دو نسل است، از بدو ورود آنا به مدرسه راهنمایی با زیر سؤال بردن همه زحمات مادر بروز مییابد: «میخواستی نکنی؟ من گفتم بکن؟ اصلاً میخواستی منو به دنیا نیاری. حالا هم که آوردی باید مثل بقیه پدر مادرا ازم مراقبت کنی». و چند سال بعد که آنا وارد دبیرستان شده است شکل سؤال نیز تغییر میکند: «تو مطمئنی زندگیت رو من حروم کردم نه خودت. تو لیاقتت همین زندگیه» و بعد از دبیرستان: «من باعث خوشبختی توام. اگر من نبودم سر میذاشتی به بیابون».
به تدریج، آنا مستقیم مادرش را مخاطب قرار میدهد: «چرا منو زاییدی وقتی نمیتونستی بچه بزرگ کنی؟!» و این سؤالی است که حتی ثریا که فلسفه خوانده است نمیتواند به آن پاسخ دهد.
تنها جوابی که ثریا گاه به دخترش میدهد در حد جملاتی کلی است: «تو آنارشیستی، کل نسل شما آنارشیستاند. بیحیا، دریده، گستاخ، مرزشکن و بیایمان». جملاتی که تأثیری روی دختر جوان وی ندارد.
ثریا خود در دوران جوانی، مادرش ملکه را مسخره میکرد چون مادرش هر وقت به تهران میآمد به همه چیز گیر میداد، از لامپهای روشن گرفته تا زمان حمام کردن و اکنون آنا است که این رفتار را با ثریا دارد. اوست که مادر را به هر بهانهای به باد انتقاد میگیرد. از سن و سال و نگه داشتن لوازم بیمصرف و ظرفهای ترشی گرفته تا حتی تلاشش برای ادامه تحصیل.
«آن مادران، این دختران» از نظر تکنیک هم اثر متفاوت و به نوعی ضد روایت است، اما با این حال گرفتار پیچهای بیهوده نمیافتد و به خوبی خواننده را درگیر چالشهای ماین این مادر و دختر میکند. مادر و دختری که تفاوتهای شخصیتی زیادی با هم دارند و نویسنده در پی این وضع است که شکاف نسلها و تفاوت ارزشها چگونه ممکن است به مرز بحران برسد.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم: این روز روز پاره شدن بند ناف بین خودش و آنا هم بود، از آن سالی که اولین بار آنا چند قدمی تا مهدکودک راه رفته بود و او احساس خوب فارغ البالی را تجربه کرده بود سالها میگذشت، حالا دخترک آماده بود پر بگیرد. آیا او هم آماده بود آنا را پر بدهد؟
چهل سالش بود، نصف موهایش سفید شده بود و چند خواستگار درب و داغان را رد کرده بود. آپارتمانی داشت و حقوق، آیا برای شروعی دوباره اینها کافی بودند؟ اگر آنا مستقل میشد شاید میتوانست از نو شروع کند، مگر نه اینکه خیلی از دخترهای هم نسلش هنوز ازدواج نکرده بودند، مگر نه اینکه چهل سالگی سن پختگی است و شکفتن.
آن مادران، این دختران نوشته بلقیس سلیمانی در ۲۳۲ صفحه و به قیمت ۲۱ هزار تومان توسط نشر ققنوس وارد بازار کتاب شده است.