میگویند جنگ هرگز متوقف نمیشود. ما همیشه در وضعیت جنگی هستیم. آیا همینطور است؟ کتاب خاله آمریکا از جنگ میگوید، از زیستن زیر سایۀ جنگ. جنگی که معلوم نیست عادلانه است یا نه. لئوناردو شاشا در این کتاب با بیانی دقیق میگوید: «عدالتخواهی همیشه از روند جابهجایی افکار کینهجویانه متجلی میشود.» شاید به همین دلیل است که طنز فوقالعادۀ نویسنده حامل تلخی حقیقت است. او در چهار داستان این کتاب، چهار برهۀ تاریخی را مرور میکند.
«خاله آمریکا» در دوران جنگ جهانی دوم میگذرد. کفاش «مرگ استالین» مدام خواب عمو را میبیند و در مشکلاتش امید به کمک او دارد. «چهل و هشت» خواننده را به ماجرای استقلال ایتالیا میبرد، و در نهایت، داستان کارگران معدن گوگردی را میگوید که با تنفس گازهای سمی کشنده «آنتیموان» تلف میشوند. شخصیتهای داستانها همگی متأثر از شرایط جنگاند. شاشا که خود در صحنۀ سیاست حضور دارد از تجربۀ خاص مردم ایتالیا مینویسد. او مجموعۀ داستان خاله آمریکا را مثل ماهوارهای در مدار جنگ ثابت میکند تا از عشقها و خیانتها، اتحادها و شکستها و تمامی جزئیات زندگی مردمان عادی تصویربرداری کند، تصاویری که زیر سایۀ جنگ پاره پاره شدهاند.