رمان «سلام» شرح اضطرابها و اضطرارهای چند زوج جوان در اواسط دهه 70 است که در فضاهای روشنفکری و فرهنگی آن روزگار با هم در حال گفتگو و مراودهاند. هر یک از شخصیتها به قلم خود، درون و چیزی را که بر وی میگذرد، بازگو میکند، شخصیتهایی که از یک سو تابع امیال و غرضهای شخصی خود هستند و از سوی دیگر، خود را پیرو اصول اخلاقی پذیرفته شده میدانند و این گونه تضادها و تعارضها، آنان را دچار بحرانهای خانوادگی و اجتماعی متعدد میسازد. رمان سلام ترسها و بحرانهای زندگی در کلانشهر تهران و درگیریهای سیاسی و فرهنگی اجتماعی شخصیتها با این شهر را درگیرودار تحولات این دهه به شیوه چند صدایی روایت میکند: «آقای فرزاد مولایی عزیز، سلام شما من را نمیشناسید. در واقع این اسم را نمیشناسید. چطور بگویم؟ گیج شدهام و نمیدانم از کجا شروع کنم. میشود خواهش کنم صبور باشید و تا پایان نامه را بخوانید؟ پیش از هر چیز از شما میخواهم که متن این نامه محرمانه بماند، هر چند با نام دیگری برای شما مینویسم. مجبورم ناشناس بمانم، چون هنوز از شما مطمئن نیستم و اگر به گوش شوهرم برسد زندگیام از آنچه هست بدتر میشود. متأسفانه تا زمانی که از کمک شما مطمئن نشوم، نمیتوانم شوهرم را هم به شما معرفی کنم. من به مقداری پول احتیاج دارم تا از مشکلی که به آن گرفتار شدهام به جایی دور فرار کنم و بعد از مدتی بتوانم کار کنم و پول را به شما برگردانم.»