نیستدرجهان فوت کرده و زود برگردید. برگشتیم. گُلی بدتر از من بود و کارش کشید به فال قهوه و احضار روح. آقاجان آلزایمر گرفته، یک گوشه مینشیند و با نیستدرجهانش حرف میزند. از بچگیاش میگوید تا وقتی که به نیستدرجهان برسد. انگار دنیایش همان جا تمام میشود.
اوایل نمیتوانستم بفهمم آقاجان چه میگوید و چهکار میکند. از در خانه بیرون نمیرفت و فقط به سفیدی دیوار زل میزد. کاغذدیواری همه اتاقها را کندم تا غریبی نکند. ... امروز هم گُلی و دوستهایش رفتهاند دورهمی روح احضار بفرمایند. من حوصله این بازیها را ندارم. هدست را توی گوشم میگذارم و پوشه آقاجان و نیستدر را باز میکنم و دوباره از سر گوش میکنم. نمیدانم این چه عادت بدی است که من دارم؟ نمیتوانم روی کاری تمرکز کنم...
از محمد اسماعیل حاجی علیان پیش از نیستدرجهان رمان اپرای مردان سبیل استالینی و اگه زنش بشم میتونم شمرو بقل کنم، توسط نشر هیلا منتشر شده است.
نقدی بر این کتاب