فکر کنید سیصد سال دیگر جهان به چه صورتی است؟ در رمان علمیـتخیلی آدمنما با دنیایی روبهرو میشویم که در آن انسانها با پیشرفت تکنولوژی سلولهای بنیادی از مرگ رها شدهاند.
بیش از دو صده از انقلاب سلولهای بنیادی (اسب) گذشته است. انسانهای آرمانشهرِ پس از «اسب»، تمام تلاششان را میکنند تا شهروندانی مفید و موفق باشند، جراحیهای بهبودشان به موقع انجام شود و از مرگ دور بمانند. آنها در حرفههای چهلسالهی خود با جدیت فعالیت میکنند و به قوانین منطقه زندگی خود پایبندند.
«اتوود» که در دوره حرفهای اخیر خود نویسنده بوده، برای دومین بار زیر تیغ جراحی سلولهای خاکستری مغز میرود و بخشهای زیادی از حافظه خود را از دست میدهد. تلاش اتوود برای پر کردن بخشهای حذف شده خاطراتش، با چند اتفاق بیرونی بزرگ همراه میشود، راکتورهای هستهای مناطق چندگانهی دنیا منفجر میشوند و بانکهای سلولهای بنیادی از کار میافتند. اتوود به مرور متوجه میشود نویسندگی او و پاک شدن حافظهاش به اتفاقات بزرگی که دنیا را به آشوب کشانده، بیارتباط نیست و ... .