تفکر سیاسی، پایگاه طبقاتی، آبادان، جنگ، شعلههای پنهان و آشکار یک عشق قدیمی، غنیمت، رشوه، تباهی. جمعه که آمده است تا ناخدای مدرسه باشد. مرتضی، یدالله، نوری تن به جوخه مرگ سپرده. همایون، شریفه، آمنه، و دسیسههایی اگرچه از سر مهرورزی. فریدون. و شاهد که زاده جنگ است و بیزار از تفنگ.
حیاط خلوت، خلوتی در حیات آدمهاست به هنگامی که بیگانه با همه وقتهای خویشند و بیگانگان زمان را بازمیشناسند.