اسم من مانولیتست، معروف به عینکی، بالاخره تصمیم گرفتم رازهایی که تا به حال جرئت نکردهام به کسی بگویم، برایت فاش کنم. مثلا این که به طور وحشتناکی به برادر کوچکم، جونور، حسادت میکنم، از ییهاد قلدر میترسم، یک روز پدرم باعث شرمندگی من شد، آرزو دارم یک سگ داشته باشم و ملودی مارتینز عاشق من است. ولی، با این حال، خواهی دید که در خانوادهام و در کلاسم، همه، چیزهایی برای پنهان کردن دارند.