ایالاتِ نیستدرجهان روایتی است از زندگی در جهانی نامشخص و زیست افرادی در کنار یکدیگر که آنچنان کوچک هستند که در دنیای حسی انسان جای نمیگیرند و آنچنان وسیع که گاه هوش و ذهن آدمی نیز از درک آنها به حیرت میافتد. مهمترین ویژگی کتاب زبان روایی آن است که وامدار حس شاعرانه و تجربههای نگارشی ژورنالیستی مجابی است.
وی در بخشی از این رمان که بهخوبی نشانندهندۀ این موقعیت است مینویسد:
«ما را به دنیای پلانکتونها تبعید کرده بودند. دنیای ریزشدهای داشتیم، در واقع ریزریز شده. حیات ما تکیاختههای حیوانی، که تولیدکننده هم نبودیم، در محدودۀ تاریک و روشن میگذشت که شب و روز مینامیدیمش و مجموعش زندگی خوانده میشد... هزاران هزار ما به جرعهای غذای دیگران میشد. دمی پیش از آن میپنداشتیم زندهایم و غذا میخوریم و عیش میکنیم. در لُجه دریای نیستدرجهان روان بودیم، در این زیستبوم معمایی نه خود را میشناختیم نه دیگران را. پلانکتون بودن عیب نیست، اما پلانکتون بودن و این موجودیت اجباری را انکار کردن و خود را نهنگ پنداشتن مصیبت ماست...»