قرن بیست و یکم مملو از انسانهایی است که مملو از خویشند. اگر به فضای مجازی سری بزنید با هزاران نفر روبرو میشوید که مجذوب و شیفته شخصیت خود هستند و خواستار جلب توجه. همه آنها فکر و ذکرشان تعریف از خودشان است. آنها خاطرهنویسی و چت میکنند و از هر کاری که میکنند در صفحات اینترنتشان عکس میگذارند. این ایده–یعنی نوشتن درباره خود به منظور خلق آینهای که مردم در آن به انسان بودن خود پی ببرند–همیشه وجود نداشت بلکه باید ابداع میشد . برخلاف بسیاری از ابداعات فرهنگی میتوان این ایده را تنها به یک فرد نسبت داد: «میشل اکم دو مونتنی»، یک نجیبزاده و دولتمرد که از سال ١٥٣٣ تا ١٥٩٢ در منطقهای در جنوب غربی فرانسه به نام « پریگور » زندگی میکرد. او این ایده را صرفاً با انجام دادن آن ابداع کرد. او، برخلاف بسیاری از شرححالنویسان زمان خود، شرح حال خود را به منظور ثبت موفقیتها و دستاوردهای خود ننوشت. او کتاب خود را در سالهایی نوشت که جنگهای مذهبی و داخلی کشورش را به نابودی کشید . او که متعلق به نسلی محروم از ایدهآلیسم امیدبخشی بود که همعصران پدرش از آن بهرهمند بودند ، با تمرکز بر زندگی خصوصیاش خود را با بدبختیهای جامعه وفق داد. او به نوشتن قطعاتی درباره دوستی، نامها، بیرحمیها، تغییر رویه و. . . مبادرت کرد و در مجموع صد و هفت مقاله نوشت و به پرسش اخلاقی «انسان چطور باید زندگی کند» پرداخت.