....................................
منبع: روزنامه ایران
سهشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸
....................................
فرخنده آقایی
نویسنده
طی روزهای اخیر چاپ چهارم آخرین نوشته ام، رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» در اختیار علاقه مندان قرار گرفته، کتابی که روایتگر داستان زندگی زنی بیخانمان است، زنی برخوردار از تحصیلات دانشگاهی، شغلی با پایگاه اجتماعی قابل قبول و حتی خانوادهای خوب. اما شرایط زندگی او که شخصیت اصلی این رمان است به گونهای پیش میرود که نه تنها زندگی شخصیاش به دنبال ازدواجی بیسرانجام از هم میپاشد بلکه حتی حق سرپرستی فرزندنش را هم از دست میدهد. این رمان را میتوان فشردهای از مشکلات عدیدهای دانست که زنان در جامعه امروز با آنها دست و پنجه نرم میکنند. در«از شیطان آموخت و سوزاند» هم نظیر دیگر رمانها و نوشته هایم به سراغ انعکاسی از زندگی واقعی آدمهایی رفتهام که تجربه گفتوگو با آنان را یافتهام؛ حتی بسیاری از مکانهایی که در این رمان با آنها روبهرو میشوید هم واقعی هستند؛ البته منکر اینکه بخشی از داستان با تخیل آمیخته، نیستم اما مبنای اصلی آن براساس اتفاقی است که بر زنی ساکن در تهران گذشته است. به گمانم به رغم همه مشکلات موجود بر سر راه فعالیت اهالی کتاب، این رمان موفق به جلب نظر خوانندگان شده؛ البته این گفتهام براساس بازخوردهایی است که از مخاطبان گرفته ام. ترجمه انگلیسی آن در انگلستان هم منتشر شده و حتی از طریق سایت آمازون در اختیار علاقه مندان در سراسر جهان هم قرار گرفته است. اما اگر از راوی داستان بپرسید باید به دفترچه خاطراتی اشاره کنم که شما از طریق آن با ماجراهای رمان روبهرو میشوید. نکته جالب توجه این دفترچه خاطرات ریزنگاریهایی است که این زن میانسال حتی در بازگویی خریدهای روزانه خود به آنها توجه داشته و از همین طریق هم در جریان عواطف، اتفاقات و رؤیاها و آرزوهای او قرار میگیرید. ماجرا از کتابخانه پارک اندیشه، حوالی خیابان شریعتی شروع میشوند، جایی که در روزگار بیخانمانیاش برای نزدیک به یک سال و نیم پناهگاه و محل خوابش بوده، هر چند که بعدها به خانواده ، برخی دوستان و اقوام و حتی شرکتهای مختلف میرود و آنها به نوعی محل زندگیاش به شمار میآیند. این روزها افزون بر مطالعه، مشغول کار به روی یک مجموعه داستان تازه و یک رمان که کار آن تقریباً به پایان رسیده اما نهایی نشده هم هستم؛ هر چند با وسواسی که در خودم سراغ دارم شاید به این زودیها دست به انتشار آنها نزنم. البته مجموعه داستانم هنوز به پایان نرسیده و همانطور که گفتم شاید نیاز به گذشت زمان زیادی داشته باشد، این مجموعه بیشتر در حال و هوای روحی خودم خواهد بود؛ هرچند که همچنان مرتبط با مسائل زنان خواهد بود. میان ماجراهای داستانها و مضمون آنها به هم پیوستگی وجود ندارد و هر کدام مستقل از دیگری هستند. زنانی که مایل به بازتاب زندگی آنان در نوشته هایم هستم شباهتی به آن زنان قربانی جای گرفته در داستانهای دهههای گذشته ندارند و برخلاف آنها اغلب برخوردار از شخصیت مستقلی هستند که روی پای خود ایستادهاند. البته این ویژگی تنها به نوشتههای من محدود نمیشود، اگر به سراغ نوشتههای زنان دهههای اخیر، بویژه در روزگار فعلی هم بروید با نمونههای متعددی روبهرو خواهید شد. این تغییر نگاهی که در نوشتههای زنان نویسنده رخ داده تا حد بسیاری تحت تأثیر تحولات اجتماعی است؛ اما چرا تأثیر این تغییرات در ادبیات داستانی تا این حد مشهود شده؟ پاسخ این سؤال به ذات ادبیات و بویژه رمان بازمی گردد، رمان، آیینهای است از تحولات اجتماعی و وقایعی که بر زندگی ما میگذرد. البته داستان کوتاه هم از این ویژگی جدا نیست؛ جامعه ایرانی، جامعهای پویا و بسیار متحول است. کافی است از منظر جامعه شناسی نگاهی به اتفاقات دهههای اخیر داشته باشید تا ببینید با چه سرعتی تحولات، زندگی مردم و شرایط کلی اجتماع را دگرگون کرده است. روابط اجتماعی، احساسات، عواطف و تصمیم گیریها، باورها و همه مسائلی که تفکرات ما را شکل میدهد در این چند دهه با تغییرات بسیاری روبهرو شده که مهمترین مصداق آنها را هم را میتوان در تفاوت شخصیت زن داستانهای شصت سال قبل با سی سال قبل یا حتی با زمان حاضر دید. ماجراهایی که من نویسنده در داستان هایم منعکس میکنم چیزی جدا از آنچه همه ما در اطرافمان میبینیم نیست، منتهی هر اتفاق و ماجرایی، وقتی به قالب داستان درمی آید جلوه بیشتری پیدا کرده و به چشم میآید. بهطور حتم بارها درباره اینکه جامعه ایرانی میان سنت و مدرنیته گرفتار شده شنیده اید و با این تفاسیر شاید از خود بپرسید چه شده که زنان نویسنده امروز جسارت زیرپا گذاشتن برخی سنتهای دست و پاگیر را پیدا کرده اند! جوانان نویسنده امروز توجه چندانی به خواستههای جامعه سنتی و مردسالار ندارند، حتی گاه دست به تألیف آثاری میزنند که از همان ابتدا مشخص است در بحث کسب مجوز با مشکلاتی روبهرو خواهند شد. این جسارت از واقعیتهایی نشأت گرفته که قادر به نادیده گرفتن آنها نیستیم، جامعه امروز با تحولات گستردهای روبهرو شده که چه بخواهیم و چه نخواهیم به خواست ما غلبه پیدا میکند. به گمانم بهتر است به جای مقابله با تغییراتی که ردپای سنتهای برخاسته از جامعه سنتی گذشته مان را کم رنگ میکند با آنها روبهرو شویم. هر چند که نمیتوان منکر این شد که بستر اصلی جامعه سنتی در ایران امروز چندان تغییر نکرده با این حال برخلاف چهل سال قبل که هفتاد درصد جامعه امروزمان را بافت روستایی تشکیل میداد و مابقی شهری، امروز این درصد دقیقاً برعکس شده و به غلبه جامعه شهری بر روستایی تغییر شکل داده است. اینها مواردی است که قابل چشم پوشی نیستند، اتفاقاتی که تحت تأثیر همین بحث مکان(غلبه زندگی شهری به روستایی) و حتی تغییرات طبقاتی که با ارتقای تحصیلی و شغلی ایجاد شده و در ادبیات داستانی قابل مشاهده هستند. بگذارید گفته هایم را با نگاهی که به آینده ادبیات داستانی فارسی دارم به پایان ببرم؛ برخلاف نظرات برخی دوستان و همکاران به آینده این بخش از فرهنگمان امیدوار هستم. همین تعداد بالای نویسندگانی که بخش زیادی از آنان تحصیل کرده هستند نویدبخش اتفاقات خوبی است، شاید همه این افراد در کار خود استمرار نداشته باشند یا همه آنان موفق به خلق آثاری ماندگار نشوند اما به هر حال از این تعداد شاهد معرفی چهرههای درخشان و آثار شاخص هم خواهیم بود؛ باید قدری منتظر بمانیم و ببینیم که نویسندگان جوان تا چه اندازه موفق به گام برداشتن در مسیر جهانی ادبیات و خلق آثاری با قابلیت انتشار در اقصی نقاط دنیا خواهند بود.
رمان فارسی
نویسنده: فرخنده آقائی
ناشر: انتشارات ققنوس
311 صفحه ، قطع: رقعی
برنده جایزه هفتمین دوره کتاب سال نویسندگان و منتقدان مطبوعات در سال 1385