«مردهها در راهاند» جدیدترین رمان ناتاشا امیری است که توسط انتشارات ققنوس منتشر شد. نویسنده در این اثر زندگی چند نسل از یک خانواده را در فاصله کودتای 1332 تا سال 1390 روایت میکند و نشان میدهد هر واقعهای در زندگی یکی از اعضا، زندگی دیگر شخصیتها را تحت تأثیر قرار میدهد. یکی با قدرت متافیزیکی تصوراتش را عینیت می بخشد و دیگری برای رسیدن به کعبه آمال به جادو و جنبل متوسل میشود. امیری در این اثر با استفاده از عناصر بومی و بهرهگیری از شیوه روایتپردازی مدرن و با رویکردی جامعهشناختی سعی دارد مخاطب را به کشف گذشته تاریخ ببرد. ناتــــاشــــا امیــــری متـــــــولد 1349 فارغالتحصیل مهندسی کشاورزی است و داستاننویسی را از سال 1374 پس از آشنایی با غزاله علیزاده آغاز کرد و یک دهه بعد با رمان «با من به جهنم بیا» به شهرت رسید. «عشق روی چاکرای دوم» و «دیگر نمیتوان خوابید»، «هولا هولا» و «راویان» و... از دیگر آثار منتشر شده او است. امیری جوایز متعددی چون جایزه خانه داستان، بنیاد گلشیری، جایزه ادبی یلدا، جایزه ادبی اصفهان، نامزدی جایزه کتاب سال را در کارنامهاش دارد اما همه این جوایز بابت داستانهای کوتاه او بود نه رمان.
خانم امیری پس از انتشار رمان «مردهها...» چه میکنید؟ آیا رمان دیگری هم در دست نوشتن دارید؟
نوشتن این رمان سالها به درازا کشید. بحث یک سال و دو سال نبود. این رمان را که تمام کردم دچار یک خلأ شدم و مدتی قدرت نوشتن در خودم نمیدیدم. پس از این فعل و انفعالات نوشتن داستانی بلند را شروع کردم به اسم «زیگزاگ» و یک مجموعه داستان هم تدارک دیدم که دو تا از داستانهایش کامل است. سه، چهار داستان دیگر احتیاج به بازنویسی و کار دارد. یعنی مجموعه تکمیل نشده است.
غالب نویسندگان در خلق آثار از سادگی (به لحاظ زبان، شیوه روایتپردازی و زمان) به سمت پیچیدگی میروند. اما گویا شما روند معکوسی را طی میکنید. شما پس از انتشار پنج، شش عنوان کتاب در تازهترین رمان از پیچیدهنویسی پرهیز میکنید. چرا؟
ما نمیتوانیم فرآیند تثبیت شده یا فرمول ویژهای برای همه نویسندگان و خلق همه آثار در نظر بگیریم. بستگی به موضوع رمان دارد. من هیچ وقت از قبل تصمیم نمیگیرم که فلان داستان یا رمان را پیچیده یا ساده بنویسم. هیچ کدام از این دو شیوه به خودی خود حسن محسوب نمیشوند. نویسنده باید ببیند چه سوژهای را برای خلق اثرش انتخاب کرده و آن سوژه چه نوع روایت و چه زبان و نثری را میطلبد. خب برخی معتقدند رمان «مردهها در...» سادهتر از آثار قبلیام است برخی هم چنین اعتقادی ندارند. البته من سعی کردم این رمان روانتر باشد. آن تاکتیکهایی که ممکن است در داستانهای کوتاه استفاده کنم، در این رمان جواب نمیداد، زیرا همه چیز در یک اثر باید زنده و پویا باشد. کار تصنعی جواب نمیدهد. همه عناصر رمان باید در تناسب با هم باشند. وقتی میگویم شیوه من در داستان نویسی شهودی است دیگر خیلی نمیتوانم کار را مهندسی کنم. بعد از اتمام کار در مراحل ویرایش و بازنویسی و بازخوانیهای مکرر میشود تغییراتی ایجاد کرد اما اینکه تعمداً بخواهم اثری را پیچیده یا ساده بنویسم، نه. چنین روشی را دوست ندارم. بیشترین ترفندی که در نوشتن این رمان به کار بردم زمان است. این یعنی بازه زمانی و نقب زدن در زمان این رمان حتی براساس جریان سیال ذهن هم نوشته نشد.
در یک دهه اخیر گرایش به نوشتن رمان سیاسی در بین نویسندگان نسل امروز زیاد دیده میشود و انصافاً چند اثر قابل تأمل هم نوشته شد که دهه شصت و جریانات سیاسی فعال در آن مقطع را دستمایه خلق آثار خود کردهاند.
اینکه در بین نویسندگان نسل ما چنین رویکردی پیدا شده یا نه، من اطلاع دقیقی ندارم. این وظیفه منتقدان و رسانههاست که به کشف و بررسی گرایشهای مختلف در بین نویسندگان نسلهای مختلف بپردازند.
یک دورهای نوشتن داستانهای مینی مالیستی مد شده بود، یک دورهای زنانه نویسی مد شده بود که من البته خودم شدیداً با این قضیه مسأله دارم. موضوعی که من برای نوشتن این رمان انتخاب کردم نمیتوانست از سیاست جدا باشد. البته فقط در این رمان است که رگههایی از وقایع و افراد سیاسی را میبینید وگرنه در دیگر آثارم چنین چیزی نمیبینید. وقایع این رمان چون یک بازه زمانی شصت ساله را در بر میگیرد و در این مدت حوادث ریز و درشتی اتفاق افتاده که شخصیتهای رمان من نمیتوانستند از پیامد آن برکنار بمانند.
برای نوشتن این بخشها نیاز به اطلاعات تاریخی و شناخت مسائل سیاسی داشتید. چگونه از پس این مشکل برآمدید؟
من برای نوشتن این بخشها هم مطالعات جنبی کرده بودم هم مطالعات میدانی هم گفتوگو با افراد مختلف برای کسب اطلاعات بیشتر و شناخت کاملتر از حوادث. چون درباره زمانهایی داشتم مینوشتم که در آن زمانها هنوز متولد نشده بودم. پای صحبت افراد مختلفی نشستم اما این را هم میدانستم که به قول شفاهی افراد نمیشود چندان اطمینان حاصل کرد. در نتیجه روزها و ماهها در کتابخانه ملی وقت صرف مطالعه حوادث و رویدادهای آن دوران کردم شاید تأثیر آن مطالعات و جستوجو را در کار من خیلی کم ببینید. آن حجم عظیم مطالعه برای این بود که فهم پیدا کنم از آن زمان. به هر حال هر نویسندهای به جریانات سیاسی و سرنوشت کشورش و تاریخ آن علاقهمند است ولی من نخواستم رمان خیلی سیاسی باشد. نخواستم سیاست پررنگتر از داستان باشد. میتوانستم این کار را بکنم اما نکردم. برخی از شخصیتهای زن در این داستان آدم سیاسی نیستند. برخی دیگر مثل فرامرزخان ذاتاً آدم سیاسی است. سیاست، جنگ، کودتا، انقلاب و... دستمایههایی برای نوشتن هستند. نویسنده مقتدر و توانمند میتواند هوشمندانه و به بهترین نحو از آنها در خلق آثارش استفاده کند. برخی نویسندگان هم دوست ندارند وارد این حیطهها بشوند. میروند داستانهای انتزاعی مینویسند. برخی داستانها ربطی به حوادث بیرون ندارند کاملاً ذهنی و تخیلیاند.
صفدر تقیزاده در گفتوگویی که با او داشتیم ضمن تمجید از رمان شما میگفت ناتاشا امیری اگر دست از رئالیسم جادویی بردارد خیلی موفقتر است.
نویسنده مورد علاقه من مارکز است، در این رمان جدید، شاید برخی فکر میکنند بخشهایی براساس رئالیسم جادویی است اما افرادی هستند در جامعه ما که قابلیتهای فراحسی خیلی قوی دارند. رئالیسم جادویی با اعتقاد به جادوگری فرق دارد. همین حالا هم افراد زیادی در جامعه ما هستند که به جادو اعتقاد دارند. در یک مقطعی خودم در این زمینه تحقیقات زیادی کردم. بسیاری از افراد که ادعای روشنفکری دارند به جادو و جادونویسی باور دارند. در جهان هم فراوان هستند مردمی که جادو را درمان دردهای خود میدانند و به شکلهای مختلفی انجامش میدهند اما از نظر من جادو مردود است. در این رمان سعی کردم همین را نشان بدهم. کاری که مهوش کرد نه تنها برایش نتیجه مثبت نداشت بلکه تبعاتش زندگی نسلهای بعد خانواده را هم تحتالشعاع قرار داد.
شخصیتی مثل افسون که میتواند آینده را بهتر از بقیه ببیند و ذهن او چیزهایی میسازد که بعداً عینیت پیدا میکند... روایت این وقایع بیشتر جنبه تخیلی پیدا میکند تا رئالیسم جادویی. بخشهای رئالیسم جادویی در این رمان بیشتر مربوط به افسون است ولی واقعیت این است که من عاشق چنین فضایی هستم.
در این رمان زبان پاکیزهای دارید بدون حشو و زوائد. در توصیف و تصویرسازی، در فضاسازی داستان و شیوه روایتپردازی موفق عمل کردید. برای رسیدن به این مرحله چه کردید؟
واقعیت این است که من اوایل زبان داستان را خیلی نمیشناختم. در یک دوره کوتاه در یک کلاس داستاننویسی متنهای مختلفی را میخواندیم و به تجزیه و تحلیل آن میپرداختیم و با نثرهای مختلف آشنا میشدیم. بعد از آن بود که من خیلی دقیقتر با نگاه کالبدشکافانه با متنهای مختلف مواجه شدم. من دیگر آثار ادبی را نمیخواندم که ببینم داستان چیه؟ میخواستم ببینم آن معنا با چه واژگانی و به چه نحو انتقال پیدا کرده است. تأثیر این نگرش با این رویکرد سبب شده به زبانی دست پیدا کنم که از آن خامی اولیه به پختگی برسد و هدفمند باشد. بسیاری از دوستان نویسنده و خوانندگان آثارم معتقدند که به سبک و زبانی رسیدم که بدون امضای پای متن مشخص است نثر و زبان من است. میدانید که فرمالیستها هم خیلی به این مسأله اعتقاد دارند. نتیجه همه این مباحث این میشود که چه گفتن مهم نیست، چگونه گفتن مهم است و من به این باور رسیدهام و به آن عمل میکنم.
شما در این رمان حوادث زندگی چند نسل از یک خانواده را در طول شش دهه (از 1332 تا 1390) روایت میکنید. در این فاصله حوادث بزرگی در تاریخ این سرزمین رقم خورد، از کودتا و خرداد 42 و جنبش سیاهکل و انقلاب 57 و جنگ و... این رویدادها در رمان شما یا چندان بازتاب ندارد یا خیلی کمرنگ است.
نویسنده حتماً باید از بین همه این رویدادها دست به گزینش بزند. یک وقت واقعهنگاری است یا بیوگرافی نویسی. ناگزیر باید همه این حوادث ریز و درشت را بنویسد. یک تاریخ نگار موظف است همه حوادث را مو به مو و امانتدارانه بنویسد اما نویسنده رمان و داستان دست به گزینش میزند. مطابق با نیاز داستان و حضور شخصیتها در وقایع بخشهایی از یک واقعه را از زاویه نگاه خودش روایت میکند. من در مورد کودتای 32 هم بخشهایی را براساس تخیل خودم نوشتم. یعنی نقشی که نریمان در کودتای اول (سه روز قبل از کودتای 28 مرداد) داشت، آن را از خودم درآوردم، هر جا که نیاز بود. هر واقعهای که کاربرد داستانی داشت در این رمان آوردم. خیلی از وقایع ممکن است قابلیت داستانی پیدا نکند و شما پس از نوشتن ناگزیر به حذف آن میشوید. خیلی این رمان را حک و اصلاح کردم تا به یک متن پاک و پاکیزه برسم.