....................
روزنامه شرق
دوشنبه 4 دي 1402
....................
امیر یوسفی: «گذرِ خان» اثری داستانی به قلم سیدمحمدعلی ابطحی است که چندی پیش به همت انتشارات هیلا (گروه انتشاراتی ققنوس) به بازار نشر و نظر درآمد و با استقبال مخاطبان کتابخوان مواجه شد؛ چنانکه در مدتی کوتاه، نسخههای چاپ اول به فروش رفت و حسب شنیدهها چاپ دوم آن در راه است.
کتاب، ماجرای زندگی جوانکی از یک خانواده روحانی در شهر قم در سالهای اوایل دهه 50 است که در نوجوانی، مشتاقانه مسیر طلبگی را برمیگزیند؛ اما همزمان، دل به عشق دخترکی روحانیزاده میبازد. «ممدسن» که فرزند یک روحانی روضهخوان مشهور است، در تمام جلسات و مراسمی که پدر نابینایش، شیخ ابراهیم کوچصفهانی حاضر میشود، همراه و عصاکش او است. آمدوشد به بیوت علما، ممدسن را با روحانی شاخص و نافذی به نام آیتالله بیجاری محشور میکند و پای پسرک جوان را که ملازم و دستگیر پدرش است، به اندرونی این عالم پرآوازه باز میکند. در خلال همین روابط است که «معصومه»، دخترک نوبالغ بیجاری، در دل ممدسن مینشیند و بهاینترتیب، عشقی سوزان و سرکش در جان جوانک شعله میکشد. داستان در روساخت، شرح این رقابت عشقی است؛ رقابتی که یک سویش شوق تبدیلشدن به مرجعی نامدار است و سوی دیگرش رسیدن به وصال دخترک. اما داستان در روایتی تراژیک، طوری به سرانجام میرسد که ممدسن نه به عشق اولش میرسد و نه به عشق دومش. نه در نهاد روحانیت ماندگار میشود و به جایی میرسد و نه معصومه را به چنگ میآورد و به مراد مکتوم دلش دست مییابد. این عشق ناکام، در نهایت به جای آنکه مهر و مرحمت بیافریند، کینه و عداوتی تلخ میزاید و ممدسن را از «زیّ طلبگی» به مسیر مبارزه مسلحانه پرتاب میکند و از او یک «مجاهد کینهتوز» میسازد. اکنون در سال 1360، «محمدحسن» چریکی سلاح به دست است که به پشتوانه سابقه طلبگیاش در نهادهای انقلابی نفوذ کرده و در سایه اعتماد این نهادها نقشه ترور آیتالله بیجاری، مرشد محبوب دیروزش را طراحی میکند و او را پیش چشم معصومه به گلوله میبندد و از پای درمیآورد. داستان در خط آخرش با رویاروشدن و نشانهگیری متقابل محمدحسن و مسعود، دوستان همحجرهای سابق، قطع میشود و در تعلیقی تأملبرانگیز به پایان میرسد. این چند جمله، عصاره داستانی است که در 260 صفحه روایت شده است.
کنارزدن پرده از اندرونی بیوت علما
محمدعلی ابطحی که خود از سلسله روحانیت است و پشت در پشت، زندگی در خانواده و خاندانی روحانی را تجربه کرده، در «گذرِ خان» سبک زندگی طبقه روحانیت و ساختار حوزه علمیه و مدارس علوم دینی (با تمرکز بر حوزه علمیه قم) را از نگاه خود روایت کرده است. او در خلال یک داستان عاشقانه، حال و هوای زندگی خصوصی علما و روحانیان را آفتابی میکند و از اندرونی آنها گزارش میدهد. علاوهبراین به موازات پیشبرد خط داستانی، مناسبات و کشاکشهای رجال نامدار حوزه علمیه قم در موضوعات اعتقادی و سیاسی و اقتصادی را هم با زبانی روایی شرح میکند. هرچند اصلیترین چهرههای این داستان، نامهایی غیرواقعی و مستعار دارند، اما انبوهی از نامهای واقعی و مشهور و آشنا نیز در این اثر حضور دارند. به بیان دیگر، ابطحی در «گذرِ خان» هم «تیپ»هایی خلق کرده است و هم «کاراکتر»هایی. ممدسن و بیجاری و کمالی و کوچصفهانی و ایوان و مهری و مسعود و... مصداق تیپهای این داستاناند؛ و آیتالله خمینی و صالحی نجفآبادی و منتظری و شریعتمداری و سبحانی و مکارم و... مصداق کاراکترهای داستان. البته پیداست که بار اصلی داستان ابطحی بیشتر بر دوش تیپهاست تا کاراکترها.
فارغ از عیار ادبی و کیفیت هنری، «گذرِ خان» اثری مهم و قابل اعتناست؛ چراکه نگاهی «از درون» به طبقه روحانیت و نهاد حوزههای علمیه (مشخصا حوزه علمیه قم) است؛ آنهم در یکی از توفانیترین دورههای تاریخیاش. عدد کتابهایی که با حفظ فاصله انتقادی، روایتی درونی از روحانیت در دوران آشوبناک تاریخ معاصر عرضه کرده باشند، در خوشبینانهترین حالت، به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد. این در حالی است که درک تاریخ معاصر ایران در غیاب توجه به طبقه یا قشر روحانیت و نهاد حوزههای علمیه ناممکن است. این جمله از اولیویه روآ، روزنامهنگار فرانسوی و پژوهشگر اسلام سیاسی را باید با دقتی هرچه تمامتر در نظر داشت که گفته است: «تاریخ معاصر ایران، تاریخ علماست». براساساین به حکم آن که «گذرِ خان» درکی از خلوت رازآلود زندگی علما و روحانیان عرضه میکند و مناسبات درونی حوزههای علمیه را افشا و عیان میکند، اثری روشنگر و راهگشا تلقی میشود؛ حتی اگر جوهره ادبی و هنریاش بنا بر تخمین برخی منتقدان، در حد متوسط باشد. در این رمزگشایی دروننگرانه، مخاطب از مناسبات اخلاقی، طبقاتی، اقتصادی و خانوادگی روحانیان تا حدودی اطلاع حاصل میکند و سرشت طبقه روحانیت و نهاد حوزه را بدون حجاب تبلیغی و هاله تاریخی میشناسد. به بیان دیگر، ابطحی مخاطبان را روی دوش خود سوار میکند تا از بالای دیوارهای بلند نهاد روحانیت، عرصه و اعیان را مستقیم و بیواسطه رؤیت کند. به نظر میرسد مهمترین کار نویسنده در این اثر، «رؤیتپذیرکردن» چیزی است که کمتر تن به دیدهشدن میداد و همواره در ابری از ابهام پوشیده بود. بیگمان «گذرِ خان» چنان اثری نیست که نیاز مخاطب را به شناخت لایههای باطنی زندگی علما به طور کامل برطرف کند. بااینهمه، در عرصه تقریبا ممنوعهای که ورود به آن همواره با محدودیتها و تنگناهایی مواجه بوده است، همین مقدار کنارزدن پرده، جذاب و کنجکاویبرانگیز است.
کدام گذر؟ کدام خان؟
از عنوان «گذرِ خان» چه معنایی میتوان دریافت و چرا محمدعلی ابطحی چنین نامی را برای داستانش برگزیده است؟ به نظر میرسد نفس انتخاب این نام میتواند کلید فهم مضمون کتاب باشد. من بهعنوان خواننده غیرحرفهای آثار داستانی، گمان میکنم دستکم سه تفسیر برای این نامگذاری میتوان عرضه کرد:
1) تفسیر جغرافیایی و شهری: گذر خان از مشهورترین محلات شهر قم است؛ جایی نزدیک حرم حضرت معصومه و چسبیده به بازاری تاریخی که محل آیند و روند زائران و مجاوران پرشمار شهر است. این محله متراکم و پرجمعیت، بافتی نامتجانس دارد. علاوه بر مردم بومی، بسیاری از شیعیان عراقی از سالها پیش ساکن این محله بودهاند. گذر خان، منطقهای آکنده از مسجد و حسینیه و هیئت و تکیه است. منزل بسیاری از روحانیون و علما و حتی مراجع تقلید، دستکم در دورهای که این کتاب راوی آن است، در این محله قرار داشته است. محلهای با این سطح از نمادهای مذهبی شیعی میتواند بهخوبی نمادی برای شهر قم بهعنوان اصلیترین پایگاه پرورش کارگزاران «دینی» انقلاب 57 باشد. گذرِ خان حتی بدون نامبردن از شهر قم میتواند این جغرافیای مذهبی-سیاسی را به یاد مخاطب بیاورد. در این تفسیر، «گذرِ خان» چیزی غیر از یک اشاره جغرافیایی نیست.
2) تفسیر باطنی و انفسی: غیر از تفسیر جغرافیایی و شهری، به نظر میرسد ابطحی دلیل رندانه دیگری برای نامگذاری کتاب خود داشته است. داستان «گذرِ خان» به لحاظ محتوایی شرح یک دگردیسی است؛ یک تبدل باطنی و تحول درونی. منطق داستانی ابطحی این است که گزارش بدهد یک روحانیزاده که با شیفتگی تمام میخواهد طلبه شود تا «در فهرست سربازان امام زمان» جای بگیرد، چگونه در کشاکش یک ماجرای عاشقانه متحول میشود و به عنصری کینهتوز و خونریز تغییر ماهیت میدهد.
نویسنده، ماجرای این تحول و تبدل و گذر را در کتابش مثل یک تومار آرامآرام باز میکند و در فصل آخر، پرده پایانی از تحول قهرمانان قصه نمایان میشود. همانجاست که «ممدسن» به «محمدحسن» گذر میکند و تغییر مییابد. نویسنده در فصل آخر کتاب که قله گذرها و دگردیسیهای باطنی است با هوشیاری تمام از قهرمان داستانش که تاکنون با تعبیر «ممدسن» یاد میکرد (نام مصغر و کوتاهشدهای که در محافل حوزوی رایج است) با شکل کامل «محمدحسن» یاد میکند تا نمادی بر تحول و گذر این شخصیت باشد. به این اعتبار، داستان محمدعلی ابطحی را میتوان یک «گذر- نامه» یا شرح گذرها و تحولات درونی و انفسی به شمار آورد؛ گذر-نامهای که عبور از یک حال باطنی و اقلیم شخصیتی به حال و اقلیمی دیگر را تشریح میکند. با این توضیح، چیزی که در نامگذاری کتاب به «گذرِ خان» اهمیت اصلیتر را دارد، بخش اول این ترکیب است؛ یعنی «گذر».
3) تفسیر تاریخی و آفاقی: اما میشود از دلیل نامگذاری کتاب، تفسیر دیگری هم داشت. در این تفسیر تازه، به جای آنکه عنصر «گذر» اهمیت داشته باشد، عنصر «خان» محوریت دارد. بیراه نیست که تصور کنیم نویسنده در این نامگذاری، به ردیف بلندبالای علمایی نظر داشته که هرکدامشان در ساحت علم و سرزمین فقاهت، در حکم امیر و سلطان و «خان» هستند. بیجاری، کمالی و موسوی در چشم ابطحی «خان»های اقلیم علم، تفقه و دیانتاند که باید بر آنان گذر کرد و به زندگی و اندرونیشان راه یافت. با این تفسیر، کتاب تبدیل میشود به تذکرهای تاریخی از «خان»های حوزه علمیه قم که با تیپها و کاراکترهایی واقعی، سیمای معاصر یک حوزه کهنسال را ترسیم میکنند. در چنین روایتی، «گذرِ خان» به کتابی شبهتاریخی مبدل میشود. به نظر من کسانی که این کتاب را هجمهای علیه حوزه علمیه دانستهاند، عمدتا کسانی هستند که مضمون آن را تاریخی، واقعگرایانه و تاریخنگارانه بهشمار میآورند.
با تمام این اوصاف، معلوم نیست که نویسنده در استفاده از نام «گذرِ خان» اصلا به این تفاسیر جغرافیایی، تاریخی یا انفسی و باطنی نظر داشته یا نه. شاید اصلا التفاتی به هیچیک از این شقوق نداشته و فقط تناسب و زیبایی تعبیر، انگیزه او در انتخاب این نام برای کتاب بوده است. اما من بهعنوان یک مخاطب، نمیتوانم از ریشهیابی این انتخاب در اعماق ذهن و ضمیر نویسنده غفلت کنم؛ چراکه به زعم من، درک چرایی انتخاب نام این کتاب، کلید تفسیر و فهم مراد مؤلف است. این نکته را نیز نباید ناگفته گذاشت که انتخاب هر یک از این تفسیرها بهمعنای فقدان عناصر سایر تفاسیر نیست. حتی اگر کسی جوهره کتاب را از جنس «روانشناسی روحانیت» بداند، باز هم از نکات و رخدادهای واقعی تاریخی در آن بینیاز نخواهد بود. مناقشه حوزویان بر سر کتاب «شهید جاوید»، اختلاف علما بر سر مبارزه با حکومت وقت، صفبندی روحانیان در باب تفاوتهای اعتقادی و معرفتی حوزه قم و مشهد و... همگی از محورهای مهم تاریخی در این داستاناند.
گذری انتقادی بر پردازش و پرورش «گذرِ خان»
در سایه آنچه تاکنون گفته شد، گمان میکنم خواندن «گذرِ خان» برای هر مخاطب کنجکاوی که میخواهد از تاریخ معاصر ایران چیزی بداند، ضروری است. این اثر فعلا از کتابهای بسیار معدودی است که روایتی از درون حوزههای علمیه عرضه میکند و بنابراین با تمام فرازونشیب و ضعف و قوتی که دارد، کتابی خواندنی و بلکه آموختنی است. ظرفیت تأویلپذیری روایت ابطحی تا آنجاست که هم منتقدان و مخالفان نهاد روحانیت، آن را به نفع خود تفسیر کردهاند و هم موافقان و همدلان حوزه و روحانیت، به سود دیدگاه خود به آن استشهاد نمودهاند. این از محاسن و مزایای این داستان خواندنی است. در سایه همین مزیت است که ابطحی توانسته فاصله انتقادی خود را با نهادی که زاد و رودش در آن بوده، حفظ کند و اثری تبلیغاتی یا برعکس، انتقامجویانه فراهم نیاورد. اکنون ما با «گذرِ خان» میفهمیم که حوزههای علمیه نیز مانند هر نهاد اجتماعی دیگر، آداب و اصول و رسومی عرفی و زمینی دارد و روحانیان، حتی روحانیان ارشد هم کنشگرانی انسانیاند که تحلیل شخصیتشان، با ابزارهای معمول تحلیل سایر کنشگران انسانی امکانپذیر است.
بااینحال به نظر میرسد در کنار این محاسن و مزایا، مشخصههای اثری که «تجربه اول» یک نویسنده است، در «گذرِ خان» بهصورت پررنگ و نمایان قابل رصد است. نشانههای دلگرمکنندهای از «رمان» در این اثر نمیتوان یافت و بیشتر به یک داستان بلند شباهت دارد که خالی از برشهای عمیق تحلیلی و کشف جهانهای نامشهود و حقایق ازلی و ابدی است. شخصیتپردازیها به شکلی دقیق و پخته صورت نگرفته و سؤالات مقدر مخاطب در باب قهرمانان داستان بیپاسخ میماند. حتی خواننده نمیفهمد «ممدسن» چندساله است؟ کودک است یا نوجوان یا جوان؟ به تبع این نارسایی در شخصیتپردازی، دیالوگنویسیها نیز در موارد فراوانی به تصنع و تکلف پهلو میزند یا تناسبی با شخصیت یا سنوسال گویندهاش ندارد. گاهی نیز برخی دیالوگها بهشدت شعاری و ساختگی به نظر میرسند. غیر از عنصر «روایت» که در کتاب تا حدی گیرا و کششدار نمایان شده، «زبان و نثر» کار در غالب اوقات خالی از عناصر درخشان و چشمگیر است. ترفندها، تردستیها و نوآوریهای زبانی که معمولا از مزیتهای یک اثر داستانی بهشمار میآیند، در «گذرِ خان» سهم بالایی ندارند. هرچند گاهی اوقات فرازهای زیبایی از عنصر «توصیف جزئیات» در کتاب میخوانیم اما این، رویهای مستمر و تکرارشونده نیست و نوسان زیادی دارد.
محمدعلی ابطحی، به یاد ندارم هیچجا خود را رماننویس یا حتی داستاننویس شناسانده باشد. «گذر خان» نیز سیمای یک نویسنده حرفهای را از او نمایش نمیدهد، اما خواه در این داستان و خواه در فرازهای دیگری از زندگی فکریاش، رفتارهایی مثالزدنی از یک روحانی نازکخیال و نوآور و البته باشهامت عرضه کرده است. او را باید از کسانی دانست که میل فروزانی به شکستن مرزهای واقعیات مشهود و نامشهود دارد. همواره خوش داشته چیزی را که مردم نمیبینند، به آنها بنمایاند. پنهانها را عیان کند و پشت پردهها را روی پرده بیاورد. هر آنچه را که دیدنش نصیب همگان نمیشده، برای همگان رؤیتپذیر کند. کار او یک اسم بیشتر ندارد، هرچند قالبهایی متنوع و مختلف به خود گرفته است. چه آنگاه که با دوربین آماتورش از داخل جلسات رسمی سیاسیون تصویر میگرفت و منتشر میکرد، چه آنگاه که با یادداشتهای محاورهای و خودمانی، ناگفتنیهای سیاست و قدرت را تحریر میکرد و چه اکنون که در «گذرِ خان»، روی شیشههای بیوت علما و حجرههای حوزه علمیه، «ها» کرده تا غبارشان را کمابیش بروبد، درواقع یک کار میکرده است: افسونزدایی از واقعیتهای مرموز و اسرارآمیز. او با نفس این واقعیتها عداوت و خصومت ندارد بلکه تقلا میکند هالهها و حریمهای حائل را از دورشان بپیراید تا چشم غیرمسلح نیز بتواند آن واقعیتها را ببیند. «گذرِ خان»، دعوت چشمهای غیرمسلح است به تماشای عریان و بینقاب نهادی که در خلق تاریخ معاصر ایران، خوب یا بد، نقشی جانشینناپذیر داشته است.