گروه انتشاراتی ققنوس | وقتی که پدر سبیلش را تراشید
 

وقتی که پدر سبیلش را تراشید

نمایش خبر

....................

خبرگزاری ایبنا

سه شنبه 9 خرداد 1402

...................

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نسخه اصلی این اثر سال ۱۹۹۵ توسط انتشارات برلین ورلاگ در آلمان منتشر شده است.

ولف دیتریش شنوره، نویسنده‌ای آلمانی بود که پیش‌تر داستان کوتاهی با نام «هنگام فرار» از وی در مجموعه‌ «کبوترهای ایلیا» با ترجمه کتایون سلطانی توسط نشر افق چاپ شده است. ولف به اجبار به جبهه جنگ جهانی دوم فرستاده شد و سال ۱۹۴۵ پس از پایان جنگ، خسته و ملول به برلین ویران برگشت. شنوره از پایه‌گذاران گروه ادبی چهل و هفت بود و  سال ۱۹۸۹ درگذشت.

«وقتی پدر سبیلش را تراشید» هم مانند داستان‌های دیگر این‌نویسنده، از زندگی خودش سرچشمه می‌گیرد. وی نیز، مانند پسرکوچولوی هر دو کتاب «وقتی پدر سبیلش را تراشید» و «آن وقت‌ها که هنوز ریش پدر قرمز بود»، بدون حضور مادر کنار پدرش در محله وایسنزه برلین بزرگ شد. بیشتر داستان‌های کتاب، فضای سیاسی دارند و مخاطب را از منظر نگاه پدر و پسر حاضر در قصه‌ها، با بحران اقتصادی آلمان و شرایطی که منجر به قبضه‌کردن قدرت توسط فاشیست‌ها شد آشنا می‌کنند.

مجموعه‌ داستان «وقتی که پدر سبیلش را تراشید»‌ به قول مجله ال، حاوی زیباترین داستان‌های پدر و پسر در ادبیات جهان است و ۱۰ داستان را با نام‌های«زیباترین صبح زندگی‌ام»، «وقتی یاس بنفش دوباره شکوفا می‌شود»، «وقتی که پدر سبیلش را تراشید»، «فریتْسشِن»، «تعمیری دشوار»‌، «چنگ و دندان»، «آقای کِلوتات یا پهنه دریاها»، «بازگشت به بهشت»، «شانس و شیشه» و «فانوس، فانوس» شامل می‌شود.

داستان‌های این کتاب که از لحاظ طنزپردازی و شیوه روایی، ادامه داستان‌های قبلی نویسنده هستند، پس از مرگ وی به همت همسرش، مارینا شنوره منتشر شده‌اند.
«وقتی که پدر سبیلش را تراشید» کشفی ادبی و هدیه‌ای برای تمام کسانی است که شنوره را دوست دارند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «پدر مدت‌ها با او دوست بود؛ هرچند دوست نداشت این موضوع را به زبان بیاورد. معمولا می‌گفت با آقای اشلت اشتوسنر آشنایی مختصری دارد. در حقیقت حاضر بود برای آقای اشلت اشتوسنر خودش را به آب و آتش بزند. ولی این موضوع کمک چندانی به آقای اشلت اشتوسنر نمی‌کرد. پدر می‌گفت: «راتش این مرد جزو آن دسته از آدم‌هاست که باید با چنگ‌زدن به موی سرشان خودشان را از مرداب بیرون بکشند. دیگر نمی‌توان دست کمک هم به سویشان دراز کرد که هیچ انسانی آن قدر مو برسرندارد.» پرسیدم ولی اگر وضعش خراب شده باشد چه؟» پدر گفت: «وضع آقای اشلت اشتوسنر خراب نشده. فقط یک جورهایی احساس می‌کند آدم‌ها خیلی وسواسی شده‌اند.» وسواس در اینجا به معنی مراقبت وسواسی مردم از پنجره‌هایشان بود و پدر می‌خواست هرطور دشه ثابت کند که احتیاط در برابر بادو بوران افزایش پیدا کرده. گفت: مردم بادقت‌تر دشه‌اند. لنگه‌های پنجره را محکم می‌بندند، چفتش را خوب می‌اندازند. قبل از اینکه پنجره‌ای را بازکنند، مراقب‌اند که حتما درها را ببندند.»

انتشارات ققنوس این‌ کتاب را در ۱۷۵ صفحه و قیمت ۶۵ هزار تومان روانه بازار کرده است.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه