سینما از همان سالهای آغازین، توجه تمام قشرها ومخصوصاً حزبها و تشکلهای سیاسی را به خود جلب کرد. بهطوریکه لنین در شوروی(سابق)، هیتلر در آلمان و بسیاری دیگر از سردمداران و سیاستمداران نیمه اول قرن بیستم کاملاً به این امر واقف بوده و سعی در استفاده از تواناییهای این رسانه برای تبلیغ آرمانهای خویش داشتند. سینماگران دوره نخست نیز از همین امکانات در نشان دادن واقعیتهای اجتماع خود بهترین بهره را بردند که منجر به ساخت فیلمهایی با رگههای عمیق اجتماعی مانند «مطب دکتر کالیگاری»(وینه)، «حرص»(فون اشتروهایم)، «اعتصاب»(آیزنشتاین)، «برلین؛ سمفونی شهری بزرگ» (روتمان)، «آزادی ازآن ماست» (کلر) و مجموعه آثار چاپلین شد. اینان با درک صحیحی که از قدرت سینما داشتند خیلی زود این رسانه جدید را از یک سرگرمی و یک ناظر بیطرف به سوی تبدیل شدن به یکی از مهمترین اشکال هنری و اجتماعی قرن سوق دادند. هنری که بیش از هنرهای پیش از خود به زندگی مردم شبیه بود. با روی دادن دو جنگ جهانی، ظهور مدرنیسم و پیدایش جریانهای فکری مانند نیهیلیسم و اگزیستانسیالیسم، فیلمسازان صاحب اندیشهای پا به عرصه گذاشتند که حماقت انسان معاصر در نابودی خود و جهانش و حتی پیشی گرفتن او از همنوعانش در تلاش برای به بار نشاندن این حماقتها چنان آنها را به فکر واداشت که مجبورشان میکرد به این مسأله بیندیشند که حقیقتاً این خود انسان است که چنین وضعیت بغرنجی را برای خود رقم زده است. بدبینی این فیلسوفان سینما نسبت به هر آنچه این موجود پدید آورده بود مانند ساختارهای اجتماعی، تکنولوژی، روانشناسی، سیاست و مذهب، از همینجا نشأت میگرفت. دلیل اینکه چرا هنرمندان متفکری مانند بونوئل، برگمان، کوبریک و... برای بیان دغدغههای خود به رسانه سینما روی آوردهاند را «جرالدجی.آبرامز» در پیشگفتار کتاب «جهان فلسفی استنلی کوبریک» (انتشارات ققنوس؛1395) چنین بیان میکند: «... شاید فیلمسازان نسبت به شاعران بزرگ و شاید حتی نسبت به فلاسفه بزرگ گذشته، در سخن گفتن در قالب کلیات قدرت بسیار بیشتری داشته باشند...خود این رسانه نیز کلیت و جهانشمولی خاصی دارد که به موجبش مستقیماً در دسترس آدمیانی از زبانها و فرهنگهای مختلف در سراسر جهان قرار میگیرد...با بهرهگیری از شیوههایی که از حیث بصری بر زبان نوشتار برتری دارند. خود کوبریک به این قدرت سینما آگاه بود و کثیری از برانگیزانندهترین تصاویر فلسفیای را که تا به امروز روی پرده سینما نقش بستهاندخلق کرد.» از این رو «فلاسفهای که به ساحت فیلم علاقهمندند و دقیقاً به سبب همین قدرت بینظیر سخنپردازی با زبان کلیات زیبا و والاست که درباره کوبریک (و امثال او) دست به قلم میشوند...» مقالات گردآمده در این کتاب به بررسی آثار کوبریک از روزنه فلسفه اگزیستانس میپردازد که کوبریک بیشترین قرابت را با آن داشت. مخصوصاً در مهمترین، فلسفیترین و پیچیدهترین اثرش «2001؛یک اودیسه فضایی» که تأثیر افکار نیچه بر تصاویر او را بهروشنی بیان میکند.