گروه انتشاراتی ققنوس | همچنان چرنوبیل
 

همچنان چرنوبیل

نمایش خبر

اسدالله امرايي

«كاركنان هواپيمايي را تصور كنيد كه در ارتفاع بالا پرواز مي‌كنند و آنها حين پرواز شروع به آزمايش هواپيما، گشودن درهاي هواپيما، خاموش‌كردن سيستم‌هاي مختلف و ... مي‌كنند. حقايق نشان مي‌دهند كه طراحان حتي بروز چنين وضعيتي را هم بايد پيش‌بيني كرده باشند.»
ادبيات و سياست و روزنامه‌نگاري همواره باهم تعامل داشته‌اند. هنوز كه هنوز است گوشه‌هايي از جنگ جهاني اول، كشتار ارمني‌ها، جنگ‌هاي صليبي و وقايع مهمي مثل شيوع وبا و طاعون بهانه‌هايي هستند كه در كنار عشق به زندگي و عشق‌هاي زميني و آسماني بر جذابيت كتاب‌ها اضافه مي‌كنند. حادثه چرنوبيل يكي از اين كتاب‌هاست كه ده‌ها كتاب مستند و رمان و داستان و شعر درباره‌ آن منتشر شده. «چرنوبيل؛ ساعت ۰۱:۲۳:۴۰؛ داستاني باورنكردني اما حقيقي» نوشته اندرو لدربارو يكي از اين كتاب‌هاست كه چند سال پيش منتشر شد و ترجمه آن به قلم شهريار خوّاجيان در نشر ققنوس منتشر شده است. فاجعه نيروگاه اتمي چرنوبيل، بزرگ‌ترين اتفاق تكنولوژيكي قرن بيستم است كه ۲۶ آوريل سال ۱۹۸۶ يعني ۵ سال پيش از فروپاشي بلوك شرق رخ داد. چرنوبيل اولين و فوكوشيما، دومين فاجعه نيروگاهي اتمي در جهان هستند كه دربردارنده آسيب‌هاي بشري بودند. حادثه چرنوبيل در رآكتور شماره ۴ نيروگاه هسته‌اي چرنوبيل نزديك شهر پريپيات نزديك مرز اوكراين و روسيه رخ داد و مردم بسياري از كشورهاي اروپا را درگير كرد. طوري‌كه تا مدت‌ها ابر راديواكتيوي به‌طور سيال بالاي كشورهاي اين ‌قاره در حركت بود. اندرو لدربارو به گفته خود، در كتاب «چرنوبيل؛ ساعت ۰۱:۲۳:۴۰؛ داستاني باورنكردني اما حقيقي» دنبال بزرگنمايي يا برانگيختن حساسيت‌ها درباره ماجراي چرنوبيل نبوده و سعي كرده واقعيت‌ها را روايت كند. «نخست، فقط يك پزشك متخصص در نيروگاه بود، پزشك ۲۸ ساله متخصص آلرژي و مصونيتِ پريپيات به نام والنتين بلوكون كه بدون هشدار قبلي حاكي از وقوع حادثه‌اي تابشي، پس از گفت‌وگويي تلفني با يكي از همكارانش به سرعت عازم آنجا شد. وي تقريبا نيم‌ساعت پس از انفجار آمد، اما خيلي زود دريافت كه مركز كمك‌رساني نيروگاه تقريبا دست‌خالي است. با اين‌همه، بيشترين تلاش خود را با آنچه در اختيار داشت به عمل آورد و خيلي زود متوجه الگويي در عوارض افراد پيرامونش شد: سردرد، غده‌هاي برآماسيده در گردن، خشكي گلو، استفراغ و دل‌به‌هم‌خوردگي. بلوكون تشخيص داد كه اين به چه معناست، اما با از خودگذشتگي ساعت‌ها كار، تلاش كرد كه به كاركنان و آتش‌نشانانِ شديدا آسيب‌ديده نيروگاه كمك كند، تا اينكه خود نيز بيمار شد.» وي بعدها گفت: «در ساعت ۶ (بامداد) در گلويم احساس خارش كردم، سرم درد گرفت. آيا خطر را فهميده بودم؟ آيا ترسيده بودم؟ فهميده و ترسيده بودم. اما زماني كه مردم كسي را با جامه سفيد در آن نزديكي مي‌بينند، آرام مي‌گيرند.»

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه