مجله بخارا - شماره 62
مجموعه مقاله: داراى نمودار، نمایه و عنوان انگلیسى در صفحه آخر.
توضیح: مطالب داخل گیومه “ ” از متن کتاب است.
شروع تاریخ نشر، زمانى است که براى اولین بار از نسخهاى دستنوشته، استنساخ شده و تاریخ آن، بر ما معلوم نیست. در طول5 قرن که از اختراع ماشین چاپ مىگذرد، در سایه لطف این “گرانبهاترین اختراع تاریخ”، بشر “از عالىترین،گرانبهاترین دستاوردهاى بشرى آگاهى پیدا کرد”. توسعه دانش و فرهنگ شتاب روز افزونى گرفت و نشر کتاب که ”آمیزهاى از علم، فن، هنر، صنعت و مهارت” است مراحل گوناگون تکامل را تا به امروز طى کرده و مىکند. نشر کتاب”شاخه هایى از هنرها را به خدمت خود مىگیرد” و در طول این 5 قرن به امر مهم و بسیار با ارزش انتقال پیام از “پدیدآورنده به خواننده” پرداخته است. همان طور که فنّاورى در تمام زمینهها به پیشرفتهاى چشمگیر دست یافته است،صنعت نشر نیز از این قاعده مستثنى نیست. براى آگاهى از چگونگى این تحول و پیشرفت فنّاورى نشر کتاب در ایران، به اثرارزنده و با ارزش عبدالرحیم جعفرى، بنیانگذار انتشارات امیرکبیر به نام در جستجوى صبح که در 2 مجلّد توسط انتشاراتروز بهان منتشر شده است، مراجعه کنید.
امروزه موج فنّاورى علاوه، بر نشر کتاب، “رسانههاى دیدارى و شنیدارى و یا ترکیبى از دیدارى و شنیدارى” را شاملمىشود. رسانه نشر کتاب در طول تاریخ نشر به 3 دوره تقسیم مىشود: “1)عصر پیشا چاپ”؛ که “نسحههاى خطىرا شامل مىشود” 2) “عصر چاپ”؛ که مربوط مىشود به “اثر چاپ شده، عمدتاً کتاب و نشریات...” 3) “عصر پسا چاپ”؛ در این عصر، شاهد پیشرفت و دگرگونى سریع فنّاورى چاپ هستیم و “رسانههاى الکترونیکى ودیجیتالى یا ترکیبى از رسانههاى الکترونیکى و غیر الکترونیکى و معروف به چند رسانهاى” هر لحظه در حال پیشرفت فنىهستند “ما اکنون در عصر پساچاپ هستیم.”
با وجود پیشرفت سریع و لحظهاى فنّاورى رسانهاى که کتاب هم یکى از شاخههاى آن است؛ نه در ایران، بلکه در جهان براىرسانه کتاب و چاپ آن که همان “صنعت نشر” است ارزشى همپاى سایر علوم و فنون قایل نشدهاند و هنور، نشر، که یکىاز پایههاى اصلى گسترش فرهنگ هر سرزمین است، نتوانسته به عنوان یک “رشته دانشگاهى وارد دانشگاه شود” البته بهجز چند کشور انگشت شمار که به این رشته توجه کردهاند و تا رتبه کارشناسى ارشد براى آن اهمیت قایل شدهاند، در سایرکشورها وارد کردن این رشته به صورت یک رشته دانشگاهى فراموش شده است.
اما “ارتباطات”، رسانه همردیف آن، که سابقه تاریخى کمترى هم نسبت به “رسانه کتاب” دارد، توانسته است “تاسطح دکترى در دانشگاهها ارتقا پیدا کند.”
تحول لحظه به لحظهاى فنّاورى که “نشر نیز از این پدیده، مستثنى نیست” موجب شده است که “ویرایش به عنوان یکىاز پایههاى اولیه نشر” کنونى “قد عَلَم” کند و نیاز به “ویراستار و ویرایش متون را آشکار” سازد.
“ویرایش در بستر نشر معنى مىدهد و منتزع کردن آن از نشر، ما را از واقعیت امر دور مىکند.”
بروز تحولهاى چشمگیر، بخصوص استفاده از رایانه، دامنه گسترش “انتقال اطلاعات” را در پهنه گیتى وسیعتر ساختهاست. این گسترش انتقال اطلاعات، هر لحظه تحت تأثیر دست آوردهاى جدید فنّاورى به شکلهاى گوناگون انجام مىشود،به طورى که بشر مجبور است دانش خود را “به روز” کند در غیر این صورت از قافله “انتقال اطلاعات” عقب مىماند.
“هرچیزى که به آزادى این جریان و انتقال خدشه وارد کند، مانع قلمداد مىشود و بسان مانعهایى که سر راه گسترشجغرافیاى جهان عصر مدرن بود و برداشته شد، در عصر پسامدرن هم باید برداشته شود.”
تحولهاى فنّاورى آنچنان سریع انجام مىشود که تقریباً براى بشر غیرممکن است پیشبینى کند در 5 سال آینده، فنّاورىمربوط به نشر و ارتباطات و انتقال اطلاعات چگونه خواهد بود. 30 سال پیش حتى به مخیله کسى خطور نمىکرد که بتواندروزى به “سىدىهاى دیدارى و شنیدارى” دست پیدا کند و به واسطه “شبکه جهانى اینترنت” بتواند به دورافتادهترین نقطههاى جهان وصل شود.
“در عصر مدرن”، خواننده تبدیل به “بیننده و شنونده” مىشود و به راحتى با استفاده از چند نرمافزار کامپیوترىمىتواند به هر کجا - بجز مراکز مهم و امنیتى و سرّى کشورها - وصل شود و اطلاعات لازم را کسب کند. پژوهشگران توسطایمیل مىتوانند با نخبگان علم، در هر کجاى دنیا، ارتباط برقرار کنند و تبادل افکار و اندیشه نمایند. “در عصر پسامدرن...نشر هرگونه مانعى و واسطى” را که “میان خود، پدید آورنده و خواننده” ایجاد شود، حذف مىکند... [و] امکاندانش گسترى در مقیاسهاى وسیع را فراهم مىآورد... آخرین امکانات سرعت و سهولت را در خدمت تولید و انتقال قرارمىدهد... یک اثر را مىتوان به طور همزمان در نقاط مختلف دنیا و کاملاً همسان منتشر کرد.”
در این میان، نقش دولت چیست؟ آیا اقدام به کارهاى سطحى از قبیل: وام بانکى با بهره کم، واگذارى کاغذ سوبسیددار، دراختیار قرار دادن بن خرید کتاب مىتواند موجب تقویت نشر شود؟ آیا “ترویج نوعى دریوزهگرى و تحکیم گونهاى ازوابستگى [به دولت]” کمک به صنعت بشر است؟
وظیفه هر دولتى که خود را متولى امور فرهنگى هم مىداند مىبایست ایجاد “زیر ساخت لازم متناسبى [باشد] که[حتى] نشر محلى هم بتواند بر بنیاد آن رشد کند.” و این امر، از “وظیههاى عدولناپذیر دولت است و دولت نبایدهیچ عذر و بهانهاى براى اقدام نکردن در خصوص آن [(ایجاد زیر ساخت مناسب)] یا حتى تأخیر و درنگ در آن”داشته باشد.
کمکهاى مالى دولتها کمترین کمکى به رشد چرخه اقتصادى ناشران نمىکند. ولى این امر باعث شده است که دولتهاناشران را مدیون خود و صنعت نشر را تیول خود بدانند.
بنابراین، دولت موظف است “زیر ساختها [ى نشر] را مستقر و ایجاد کند و استفاده از حقوق نشر... [و] دستیابىبه اطلاعات را براى ناشران سراسر کشور” مهیا گرداند و بنابراین، “ناشرانى که رزق آنها به معاملات کاغذ، اخذ وام و کاربا آن در زمینههاى دیگر و سَرِ هم کردن چند کتاب لاغر قلابى” پیوسته است، حذف مىشوند و “نشر راستین بر بنیادهاىقابل اطمینان و اتکاى زیر ساختهاى خود رشد مىکند...”
دولتها علاوه بر “ایجاد و استقرار زیر ساختهاى نشر” و حفظ و ارتقاى آن، وظیه دارند که تصدىهاى گوناگون نشر رابه عهده تشکّل نفى نشر که همان اتادیه ناشران و کتابفروشان است، بگذارند و امورى را که مربوط ناشران و اتحادیه آنهااست بر عهده خودشان باشد.
شناخت “جایگاه رسانه کتاب” امرى بسیار مهم است که دولتها باید این “جایگاه” را “تشخیص” دهند و کسانىکه مأمور تشخیص “جایگاه رسانه کتاب” مىشوند باید بدانند که قدم در جایگاه فرهنگ سرزمین ابن سیناها، مولوىها و
فردوسىها و و و گذاشتهاند و عملکرد آنها در تاریخ ثبت مىشود و آیندگان براساس گزارش تاریخ، در مورد آنان قضاوتخواهند کرد.
“جایگاه رسانه کتاب” چیزى نیست که شامل مرور زمان شود و از حافظه تاریخى ملتى پاک شود. “رسانه کتاب را دیگرنمىتوان تحت نظارت هایى قرار داد که پیش از این در میان شمارى از کشورها، به ویژه در کشورهاى در حال توسعه، معمولبود. تاریخ سانسور گواه بر تاریخ ناکامى است و نیز تاریخ ننگ و بدنامى قدرتهایى که گمان مىکردهاند مىتوان اندیشه،آرمان، احساس و منطق بشرى را به مسیرى انداخت که مصالح قدرت اقتضا مىکند. کارآمدى رسانه کتاب، در گروى آزادىاست. دولتها با تویب و اجراى قانون هایى که ساحت کتاب را از گزند تعرض و تهدید مصون دارد، مىتوانند امنیت فکرىجامعه را تأمین کنند و به شکوفایى معنوى جامعه یارى برسانند. هرگونه سانسور بر اساس اصلهاى 23 و 24 قانون اساسىجمهورى اسلامى ایران با صراحت تمام ممنوع شده است.” “به موجب آیین نامهاى که شوراى عالى انقلاب در بهار سال1368 تصویب نموده است، ناشران (در حوزه کتاب بزرگسال) مىتوانند اثر خود را بدون دریافت مجوز منتشر کنند و اگرشکوه و شکایتى از کتاب آنها از سوى اشخاص حقیقى و حقوقى صورت بگیرد، نهادهاى قانونى در قوه قضائیه و دادگاههابه شکایتهاى آنها رسیدگى کنند.( “روزنامه کارگزاران، شماره 1385/2/13 5 ص اول، ستون اول.)
پیشرفت لحظه به لحظه فناورى باعث شده است از اواخر سده بیستم “نشر الکترونیکى” پا به عرصه وجود بگذارد.”نشر الکترونیکى” در حالى قدم به میدان گذاشته است که شبکههاى مختلف الکترونیکى از قبیل: اقتصاد شبکهاى،اطلاعات و ارتباطات شبکهاى و و و هر کدام بخش مهمى از “جامعه شبکهاى” کشورها را اداره مىکنند: “در زیر تأثیرمستقیم فنّاورى شبکهاى است” که نشر سنتى مجبور است خود را با این تحول همراه کند. زیرا “کالاى کتاب از دیدگاهاقتصاد شبکهاى، فقط مجموعهاى است دیجیتال... که... به صورت دیجیتالى از نقطهاى به نقطههاى دیگر فرستاده”مىشود. ناشران بزرگ دنیا” خطر “نشر الکترونیک” را براى “کتاب چاپى (پى بوک”) حس کردند و “اگر...دیر جنبیده بودند، بى تردید [یا] ورشکست مىشدند یا بازارهاى مهمى را از دست مىدادند و پدیدآورندگان بسیارى ازآنهارا بر مىتافتند و خوانندگان فراوانى از آنهامى گریختند...”
“ناشران کتاب چاپى (پى بوک”) مىبایست فنّاورى دیجیتالى را بکار گیرند و از آن استفاده کنند. در این صورت استکه “کتاب چاپى هیچ گاه نخواهد مرد... هیچ متخصص و آگاهى از مرگ کتاب سخن نمىگوید... بحث بر تحولى است که درنشر رخ داده است و این تحول همچنان ادامه دارد... اینها واقعیتهاى غیرقابل انکارى است. واقعیت هایى که نه بر مرگ”پى بوک” که بر حیات “پى بوک” گواهى مىدهد.”
بخش دوم: ویرایش
“ویرایش هم اکنون یکى از شاخههاى علوم نشر است...” ویرایش، هم در “رسانههاى کاغذى” و هم در”رسانههاى غیرکاغذى” کاربرد اساسى دارد. زیرا “ویرایش هم دانش است و هم مهارت و هنر...”
ویراستاران هستند که به دانش و تجربه مىدانند هر پیامى را خطاب به چه کسانى در چه مدت زمانى و با چه زبان واصطلاحى و “با چه ترتیب و تنظیمى...” منظم کنند. با توجه به این که “از عمر ویرایش جدید در ایران زیاد نمىگذرد،اما همین ویرایش جوان بر اثر سرعت تحولات، اکنون در کنار نشر سنتى جاى گرفته است...”
ویرایش، جایگاه مهمى در “علوم نشر” دارد و حضور ویراستاران در مؤسسههاى انتشاراتى یک امر ضرورى است اما”در جامعه ما اکنون به درستى نمىتوان جایگاه و ارزش ویرایش و ویراستار را در روند عمومى تولید آثار تعیین کرد...” و”... معیار پذیرفته و توافق شدهاى در دست نیست که حاصل کار ویرایش را چگونه باید ارزیابى کرد یا مرز آن را تعیین
نمود...” زیرا هنوز براى ویرایش تعریف واحدى معلوم و مشخص نشده است و همچنین براى ویراستار.
کاربرد و جایگاه ویرایش هنوز نه براى ناشران و نه براى ویراستاران (چه ویراستاران متخصص و چه ویراستارانى که خود رامتخصص مىدانند) معلوم نیست و ویرایش در جامعه کنونى نشر، در بلاتکلیفى به سر مىبرد از یک طرف “... عمده قابلتوجهى به خود حق دادهاند، به صرف بهرهاى از تحصیل یا تجربه در حوزه ادبیات فارسى یا آشنایى با زبانى خارجى و توانمقابله ترجمه و متن، خود را ویراستار بنامند و به عملیاتى که در “اثر” انجام مىدهند، نام ویرایش بنهند.” در حالى که”ویراستاران انواع گوناگون دارند که بر اساس اطلاعات و دانش آنان تقسیمبندى مىشوند و مسؤولیتهاى متعددى برعهده خواهند داشت... آثار مختلف ادبى، هنرى، علمى و شاخههاى دیگر، [به] ویراستارى با اطلاعات و آگاهىهاىهمان حوزه... نیاز دارند.”
اکنون، عدم حضور ویراستاران ارشد و ویراستاران متخصص در زمینههاى گوناگون - ادبى، هنرى، علمى و و و - چه دررسانه کتاب و چه در رسانههاى عمومى اعم از صدا و سیما و نشریات، به نحو قابل توجهى به چشم مىخورد. در این میان،پافشارى برخى از پدید آورندگان بر صحت و درستى “اثر” خود و این که اثرشان نیاز به ویرایش ندارد و مىبایست بدونکم و کاست و دستکارى چاپ و منتشر شود، بى تأثیر نیست.
این عده اندک از پدیده آورندگان، در مورد صحت ادعاى خود دلیلهاى متعدد دارند، از جمله:
1. کار (اثر) من درست است و احتیاج به ویرایش ندارد.
2. چه کسى کار من را ویرایش کند؟ آیا اطلاعات او، همسنگ من است
3. زیاد قضیه را جدى نگیرید، مردم همین طور “اثر” را مىخوانند و متوجه کم و کاست آن نمىشوند.
4. قبل از این “اثر”، آثار زیادى از من - بدون ویرایش - چاپ و منتشر شدهاند و تا کنون هیچ کس انتقادى نسبت بهآنهانداشته است.
5. من کار (اثر) را همین طور که تحویل مىدهم باید چاپ شود؛ نه یک ویرگول کمتر، نه یک ویرگول بیشتر.
ناشران رساله کتاب و نشریات وقتى در مقابل 5 مورد اشاره شده در بالا قرار مىگیرند، سر در گم مىشوند، نمىدانند که آیاباید به اعادهاى پدید آورنده اعتماد کنند یا نه.
ولى آنچه مسلم است آن است که ویرایش و نسخهپردازى دو رکن اصلى نشر هستند، و ویراستاران و نسخه پردازان متخصصسرانجام جاى خود را در رسانههاى “کاغذى و غیرکاغذى” پیدا مىکنند.
کتاب بازاندیشى در مباحثى از نشر و ویرایش، اثرى با ارزش است و مطالعه آن براى مسؤولان دولتىِ فرهنگ کشور و ناشرانبسیار مفید مىباشد. زیرا هم مسؤولان دولتىِ فرهنگ کشور و هم ناشر باید بدانند که در چه دورهاى از فنّاورى نشر قرارگرفتهاند.
امیدواریم که دولتها فقط به فکر استقرار “زیر ساختهاى نشر” باشند و اگر اقدامى مىکنند در جهت امنیت شغلىناشران و پدید آورندگان باشد.
کتاب حاضر، حال گوشهاى از پژوهشها و تدریس در کلاسهاى حوزه نشر در مدت زمانى حدود 30 سال مىباشد و نشانمىدهد که استاد آذرنگ به تمام نکات مربوط به صنعت نشر اشراف دارد، و مىداند که زمانى صنعت نشر در ایران مىتواندبه صنعتى زنده و پویا درآید که موارد پایهاى مثل:
“ .1استقرار زیر ساختهاى صنعت نشر توسط دولت”ها، “ .2کاهش تصدىگرى دولت در امور نشر3 “. حق استفاداز حقوق نشر” براى تمام ناشران” .4 “دستیابى به اطلاعات [یکسان] براى ناشران سراسر کشور” توسطدولتها ایجاد و رعایت شود.
همان طور که در کتاب آمده است، “یارانه”هاى دولت جز “ترویج نوعى دریوزهگرى و تحکیمِ گونهاى از وابستگى [بهدولت]” ثمرى ندارد و نمىتواند کمر صنعت نشر را که زیر بار فشارهاى گوناگون خم شده است، راست کند.
ناگفته پیداست که “ ناشرانى که رزق آنها به معاملات کاغذ و اخذ وام” بسته است، در این مقوله جایى ندارند. منظور ازناشر، ناشرانى است که روى پاى خود ایستادهاند و رنج و تعب را به جان مىخرند و دلخوش هستند که بانیان فرهنگسرزمین کهن ایران مىباشند.