مشایخی: روایتی جالب از برخورد شمس و مولانا را در «ملت عشق» بخوانید: پیشنهاد چهرههای فرهنگی هنری برای مطالعه آخر هفته
1396/2/7
خبرگزاری کتاب
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۰۷
جمشید مشایخی در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره کتاب پیشنهادی خود به مخاطبان توضیح داد: در حال حاضر کتابی با عنوان «ملت عشق» نوشته الیف شافاک را در دست خواندن دارم که البته هنوز خواندن آن را تمام نکردهام ولی بر اساس همین قسمتهایی که خواندهام میتوانم بگویم کتاب بسیار خوبی است و واقعاً از خواندن آن لذت میبرم.
این بازیگر پیشکسوت درباره ذائقه مطالعاتی خود نیز گفت: زیاد اهل خواندن رمان نیستم اما کتابهایی که به تاریخ و فرهنگ ایران مرتبط هستند از علاقهمندیهای من در مطالعه هستند. به طور مثال این اواخر شاهنامه فردوسی را با ویرایش فریدون جنیدی مطالعه کردم. این اثر مجموعهای در 6 دفتر است که یک دفتر آن، پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه فردوسی و پنج دفتر دیگر متن شاهنامه ویراسته فریدون جنیدی است.
مشایخی درباره این اثر نیز گفت: این ویرایش از شاهنامه که فریدون جنیدی 30 سال برای تهیه آن زحمت کشیده، اثری ارزشمند است که با آوردن اسناد معتبر نشان میدهد که بسیاری از ابیات آورده شده در شاهنامه، متعلق به حکیم توس نبوده است.
در بخشی از متن کتاب «ملت عشق» میخوانیم: «خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی.
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود.
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید میکنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟
همه بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.
چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.»