میخواهم مطلبم را با یادی از استاد درخشانی آغاز کنم که از تواضع، افتادگی، دانش، استادی و شیوه تدریسش چهها که در جوانی نیاموختم. آموختههایم از محضر این استاد به آن سالهایی از جوانی برمیگردد که سر پرشوری داشتم و چنان تند و تیز و زباندراز و سرکش بودم که در جا میتوانستم به همه چیز اعتراض کنم و با همه چیز مخالفت کنم. اما دانش و کاردانی آدمها جزءِ معدود چیزهایی بود که آن موقعها مرعوب و شیفتهام میکرد و دکتر حسین سامعی هم دانش فراوان داشت هم بسیار کاردان بود.
اگر اهل استفاده یا حتی ورق زدن فرهنگ لغات باشید، نام دکتر حسین سامعی را در فرهنگهای هزاره و معاصر باید دیده باشید. قرار بود درس دستور زبان فارسی را طی چهار واحد با این استاد بگذرانیم؛ دستور زبانی را که استاد سامعی چنان بهروز و مدرن و شیرین کرده بود که حالا بعد از گذشت تقریبا بیست سال از آن روزها هنوز یکی از بهترین خاطراتم از نشستن سر کلاسِ درسی است. جزوههای دکتر سامعی جزءِ معدود جزوههایی است که وقت مهاجرت با خودم از قارهای به قارهای دیگر آوردم. اینها را گفتم تا بگویم «درس معلم ار بود زمزمه محبتی» چگونه باعث میشود هر جور شاگردی را سر کلاسی با موضوعی بهظاهر ملالآور بنشاند؛ همان کاری که رضا شکراللهی با کتاب «مزخرفات فارسی» انجام داده است.
«مزخرفات فارسی» یادداشتهای کوتاه رضا شکراللهی است در سالهای اخیر درباره زبان فارسی که بهنظر میرسد این روزها با همهگیر شدن شبکههای اجتماعی و رواج رسمالخطهای مندرآوردی و اختیاری دیگر درست نوشتناش به مسئلهای تجملی تبدیل شده و اگر در این میانه کسی هم پیدا شود و اشارهای به این غلطغلوط نوشتنهای بیدر و پیکر کند، باید پیه خیلی چیزها را به تناش بمالد. نکته یادداشتهای واقعاً خواندنی آقای شکراللهی این است که در نوشتن از زبان فارسی چنان شیرین عمل کرده، چنان طنزی در نوشتن بهخرج داده و چنان این نکتههای شیرین را به وقایع اجتماعی و سیاسی روز درست پیوند زده که حین خواندن یادداشتها وقایع چند سال گذشته ایران را هم میشود مرور کرد.
خواندن این یادداشتها برای اهلِ دل (اهالی مطبوعات و ادبیات) لذت مضاعف دارد، وقتی نویسنده مچ بسیاری از روزنامهنگاران و نویسندههای حرفهای را میگیرد؛ کسانی که نوشتن قاعدتا یکی از مهمترین ویترینهایشان برای نشان دادن تواناییهای حرفهایشان است و نکته این جا است که اگر اهلِ نوشتن رعایتاش نکنند، دیگر چه انتظاری از غیر اهل میتوان داشت.