فارسي شكر است ولي خب با گذشت زمان مزخرفاتي هم لابهلاي اين شكرها جا دادهايم. رضا شكراللهي، نويسنده و ويراستار، در كتاب «مزخرفات فارسي» كه مجموعه نوشتههاي وي طي چند سال اخير در در مطبوعات كشور بوده، بدون سختگيري و آوردن مباحث تخصصي با طنز و طعنه و با دلسوزي براي زبان شيرين فارسي، خبط و خطاهاي گفتار و نوشتار فارسي زبانان را يادآور ميشود. كژرويهايي كه برآمده از سواد كم و تنبلي زبان است. كسي كه دانش ويراستاري داشته باشد هر روز با ديدن اين كژرويها در نوشتههاي مردم و بيلبوردهاي شهري، رسانههاي مكتوب و حتي زيرنويس و پيامهاي تبليغاتي تلويزيون دندان روي هم ميفشارد و سعي در توضيح و رفع اين خطاها دارد و ميگويد حداقل چهار تكواژ براي صداي e يا همان كسره: ١- اضافه: دست شما. ٢- به جاي «است» و برخي حروف آخر كلمهها در فارسي محاوره: مثل حالم خوبه، اگه. ٣- نشانه معرفه در فارسي محاوره: دختره، مغازهداره. ٤- پسوند در انتهاي اسمها و صفتها: دهنه، انگيزه. او در مقالههايي هم به معناي «انتظار» و «مختلف» اشاره ميكند كه در جاي اشتباه به كار برده ميشوند و تقصير را به گردن دايره واژگاني محدود كاربران زبان فارسي مياندازد. چرا كه در استفاده از واژههاي متعدد و گوناگون ناتوانيم يا دانش ناچيزي از زبان داريم. شكراللهي كلمه «مختلف» را سنگ محك خوبي براي سنجيدن مقياس دايره واژگاني ميداند. اين كلمه ريشه در «اختلاف، ناموافق بودن و تضاد» دارد و به قول شاعر: «عشق و دوام عافيت، مختلفاند سعديا/ هر كه سفر نميكند دل ندهد به لشكري.» بنابراين بدا به حال نويسندهاي كه از «كشورهاي مختلف» استفاده كند. فقط استفادههاي اشتباه از كلمات و اصطلاحات نيست كه لكه ننگي بر نوشتار و گفتار ما باشد؛ دقت نكردن به صورت و معنا و همچنين پيشينه يك ضربالمثل ميتواند كل سابقه يك نويسنده يا روزنامهنگار را زير سوال ببرد. مصداق اين گفته ضربالمثل «پيش غازي و معلقبازي» است؛ يعني «معلق زدن پيش كسي كه روي بند معلق ميزند و شيرينكاري ميكند، هنرنمايي ناچيزي است.» اما از آنجايي كه كلمه «غازي» به معناي «بندباز» اين روزها كاربردي در زبان ما ندارد، بلافاصله تصوير يك قاضي در ذهنمان نقش ميبندد و همان را هم مينويسيم. وقايع روز و دنياي سياست پررنگترين عاملي است كه بر نوشتههاي شكراللهي تاثيرگذار است. مثلا در «نتايج همه كس كش» از خلق كاركرد معنايي تازهاي براي «سانديس» در رويدادهاي سال ١٣٨٨ ميگويد يا در مقالهاي ديگر جمله مغشوش و نفسگير محمدرضا رحيمي را در نامهاش به احمدينژاد ويرايش ميكند. نفسگير به معناي طولاني البته! در جايي ديگر هم از تاثير شبكههاي اجتماعي بر زبان و استفاده از تعابير اين شبكهها در گويش افراد ميگويد. دغدغه اصلي او استفاده از تواناييهاي زبان در موقعيتهاي گوناگون گفتاري و نوشتاري است.