(نوشتۀ علی صلحجو، مندرج در فرهنگبان، شمارۀ 2، تابستان 1398)
له و علیه ویرایش (سایه اقتصادینیا، انتشارات ققنوس، 1398) سه فصل دارد: 1) ویرایش و روشنفکری، 2) نکتهها، 3) پرترهها.
• در فصل اول، نویسنده به موضوعی میپردازد که نگاه جدیدی به ویرایش یا دستکم تاریخچۀ آن است: نسبت ویرایش با روشنفکری. اقتصادینیا خاستگاه این نسبت را بهدرستی در مؤسسۀ انتشارات فرانکلین میجوید، جایی که عدهای با جمع شدن تدریجی در آنجا مجموعۀ ادبی، علمی و فرهنگیِ خلاقی ساختند. دلمشغولی این گروه، که اتفاقی سیاسی همراه با تدبیری هوشمندانه آنها را کنار هم نشانده بود، خواندن، نوشتن و ترجمه بود، و همین بود که این جمع روشنفکرانه را به پایهگذارانی آرمانی برای ایجاد نشری نوین تبدیل کرد. البته، نویسنده در ادامه بهدرستی یادآور میشود که این نسبت اکنون دیگر برقرار نیست. بدیهی است اوضاع بد اقتصادی و روی آوردن گروه بزرگی از جوانان بیکار و البته نامستعد به این حوزه در این امر مؤثر بوده است.
• موضوع دیگری که نویسنده دربارۀ آن بحث میکند چگونگی پیدایش غلط ننویسیمِ نجفی است. اقتصادینیا تحلیل استواری از پسزمینۀ زمان انتشار این کتاب بهدست میدهد. نویسنده ابتدا گرایش نسبتاً سنتیِ اصحاب نهادهایی چون شورای ویرایشِ صداوسیما، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، و تاحدی مرکز نشر دانشگاهی را در برابر گرایش روشنفکرانۀ نویسندگان و خوانندگان مجلۀ آدینه و دنیای سخن توضیح میدهد، سپس ظهور غلط ننویسیم و نقد کوبندۀ باطنی به آن را نقطۀ اوج این جدل ادبی میداند. با درنظر گرفتن اینکه موضعگیری قاطع در برابر این دو گرایش اساساً آسان نیست، نویسنده توضیح قابل قبولی از رویارویی این دو گرایش بهدست میدهد. البته، آنجا که نویسنده تشکیل «شورای بازنگری رسمالخط فارسی» را در مجلۀ آدینه طوری طرح میکند که انگار ادامۀ بحث نجفی ـ باطنی است درست نمینماید. بحث زبانشناختی، عمیق و تأثیرگذار باطنی و نجفی قابل قیاس با طرح شدن موضوع بسیار کماهمیت رسمالخط در آدینه نیست.
• هر ویراستار پایداری که بخش بزرگی از عمرش را با ویرایش گذرانده باشد به احتمال زیاد زمانی با تردید به کار خود نگاه کرده است: اگر من بهتر میزنم، چرا برای خودم نمیزنم؟ معروف است که میگویند کسانی که به آرزوی نویسندگی دست نمییابند به ترجمه روی میآورند، و مترجمان ناکام هم سرانجام به ویرایش رضایت میدهند. اقتصادینیا در بخش «ویرایش و مفهوم نثار» به این موضوع میپردازد.
• «ویرایش و نظام باورها» موضوعی است که ویراستاران با آن آشنایند. گاه ویراستار باید نوشتهای را بخواند و، مهمتر از آن، تصحیح کند که هر جملهاش خلاف اندیشۀ اوست. این کار برای برخی از ویراستاران شکنجهای تحملناپذیر است، اما برخی دیگر آن را به چشم وظیفه مینگرند، وظیفهای دشوار و البته آزمایشگاهی برای مهار کردن حب و بغض و سنجش میزان رواداری. اقتصادینیا این بخش را بهدرستی با این گزاره پایان میدهد: «متن آینۀ باورهای نویسندهاش است و ویراستاری که روی این آینه خش بیندازد، مخاطب را گمراه کرده و در مسیر انتقال پیام پارازیت انداخته است.»
• ناشناخته بودن شغل ویراستاری نزد مردم عادی موضوعی است که بسیاری از ویراستاران بهنحوی با آن مواجه بودهاند. نویسنده، با اشاره به آرزوی مهری خانمِ خیاط که میخواهد از شغلش دست بکشد و به «ویراسگری» رو بیاورد، شناخت عوامانه از این حرفه را خیلی خوب نشان میدهد.
• تمایل شدید برخی از ناشران نوپا به انتشار شیوهنامه بهدرستی توجه نویسنده را جلب کرده است. به نظر میرسد بسیاری از این شیوهنامهها نوعی تبلیغ برای همان انتشاراتیها باشد، چون که تفاوت چندانی با دستور خط فارسیِ فرهنگستان ندارند و تأثیرشان فقط برجسته کردن بیجای اهمیت رسمالخط باشد. اینها نشاندهندۀ توجه نویسنده به نکتههای ظریفی در عرصۀ جامعهشناسی ویرایش است.
• فصل دوم، به «نکتهها»یی اختصاص یافته که هریک از جنبهای جالب توجه است. نوشتههای این مجموعه نشان میدهد که نویسنده به موضوعات روز توجه خاص دارد.
• عنوان فصل سوم «پرترهها» است. در این فصل، نویسنده نظرش را دربارۀ زندهیاد ابوالحسن نجفی، استاد احمد سمیعی، و نگارنده بیان کرده و تصویر درستی از چهرۀ شغلی و خلقی آنها بهدست داده است.