دغدغههای یک فیلمساز که درگیر یک ماجرای عاشقانه است. «گاهی معمولیترین و ابتداییترین داشتههای آدمها میشه بزرگترین حسرت زندگیشون» دیالوگ معروف آلپاچینو در فیلم بیخوابی. در بخشی از این کتاب میخوانیم: مرور کردن خاطراهها کارِ احمقانهای است. بیهوده است. خطر هم دارد. نوشتاری کردن خاطرهها خطرش بیشتر. هر چیزی که جایی ثبت شود خطرناک است و کسی باید نابودش کند. میخواهم اینجای داستان نامههایی را که به شرلی نوشتهام مرور کنم. آن روزها از هر کدام از این اسناد برای خودم کپی میگرفتم و بایگانی میکردم؛ رونوشتی برای شخصِ خودم. قبل از اینکه آخرین نامه را توی پاکت بِچپانم و بروم درِ خانهاش و نقشِ پستچی را بازی کنم، دودل بودم که اصلِ نامه را برای خودم نگه دارم یا نه. آن کاغذِ کپی آنقدر زیبا بود که خواستم دستِ شرلی باشد و اصلش پیشِ خودم. دودل بودم و با خودم گفتم درِ پاکت را باز میگذارم و وقتی درِ خانهاش رسیدم در موردش تصمیم میگیرم...
نقدی بر این کتاب