گروه انتشاراتی ققنوس | عصب‌های شنیداری
 

عصب‌های شنیداری

نمایش خبر

......................

روزنامه شرق

دوشنبه 3 آبان 1400

......................

احمد آرام

جسته‌و‌گریخته از قباد آذرآیین چیزهایی خوانده بودم که به‌زودی محو نمی‌شدند و از خاطر نمی‌رفتند‌ و این نشان از دقت نویسنده است در انتخاب مکان و موضوع، چیزی که نویسندگان جنوبی در آن تبحر خاصی دارند. شخصیت‌های خلق‌شده در آثار نویسندگان جنوبی (خطه خوزستان) هویت جغرافیایی دارند، و زبان و رفتار آنها در همین جغرافیا، به مکان معنای خاصی می‌بخشند. در آثار احمد محمود، ناصر تقوایی، عدنان غریفی و نسیم خاکسار چنین رفتارهایی با مکان و جغرافیا شده است؛ از همین‌رو آدم‌های عاصی و سرگردان داستان‌هایشان، با عملکردِ خود، مکان را به نفع رفتارهای لجام‌گسیخته‌شان شکل می‌بخشند. بدون شک این حس کاریزماتیک در تک‌تک آدم‌های داستان‌های جنوبی به مخاطب منتقل می‌شود.

کتاب «توله‌های تلخ»، در کُل، از یک طنز سیاه درونی برخوردار است، که در همین روند، نویسنده تاریکی دور‌ و‌ بر آنها را وارد یک بازی دراماتیک تلخ می‌کند. به همین دلیل «خروس» در جای‌جایِ این رمان به‌عمد برمی‌گردد تا به مخاطب خیره شود و این نشان از ساخت و پرداخت درست این کاراکتر است.
رمانِ «توله‌های تلخ»، کتاب لذت‌بخشی است؛ لبریز از خاطره‌هایی برزخی و دردهایی جانکاه که هرگز التیام نمی‌یابند. انگار این‌جور دردها برای همین پیدایشان می‌شود تا همیشه وبال گردن آدم‌ها و گاه مخاطب باشد: «دکترها جوابم کرده‌اند. هیچ‌کس سعی نمی‌کند چیزی را ازم پنهان کند. نه دکترها، نه زنم، نه بچه‌هام. نه حتا کوچک‌ترین نوه‌هام، سیما و کیان. آنها هم همان‌طور که روی زانوهام نشسته‌اند می‌توانند سرشان را بالا کنند و تو صورتم بگویند: «بابابزرگ، داری می‌میری!» اگر این را نمی‌گویند حتما از ترس
 بزرگ‌ترهاست ...» (ص 9).
آذرآیین، نویسنده اعماق است؛ جایی که مملو از صداهای شنیده‌نشده است که با رویدادها و ماجراهای دردآور در سطح داستان پراکنده می‌شود. هدف اصلی رمان، با توجه به بیان حقایق، گفتن داستان است. بدون شک در تمام داستان‌های جنوبی که به دلیل ژانر ادبی، وابسته به پیرنگ‌اند، موضوع چنین داستان‌هایی به‌طور اخص انسان است. از همین‌رو چنین ادبیاتی مجموعه‌ای از عواطف و ارزش‌هایی ست که اندیشه‌های انسانی را شیوه‌های مختلف روایی تعیین می‌کند و همین عینیت‌بخشیدن به مخاطب این امکان را می‌دهد تا به‌طور غیرمستقیم وارد تجربیات شخصیت‌ها بشویم. اگر «فلو»، «اسی»، «خروس»، «عبدی»، «زینب» و... از توی «برزخ‌آباد» برمی‌گردند تا به ما خیره شوند، می‌خواهند بدانند که آیا ما صدایشان را شنیده‌ایم! ما در حین خوانش رمان صداهایشان را خیلی قوی و محکم می‌شنویم، چون درصد بیشتر رمان فضایی مردانه دارد‌ و این در ادبیات جنوب چیز تازه‌ای نیست. به هر صورت حس‌کردن یا نشنیدن هر صدایی، درواقع شنیدن صدای «خود» است. می‌توان گفت در سرتاسر رمان عصب شنیداری گره می‌خورد با حس مخاطب.

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه