مردی پس از شکست در اولین تجربه عاشقیت و شنیدن جواب رد از دلدار، فرسنگها از شهر خود دور میشود تا از این ماجرا دل بکند. او که حالا متأهل شده هرازگاهی با یاد عشق اولیه خود خیالبافی میکند. دخترک گاهی زمانی که گردوغبار میشود در فضایی رؤیا گونه به سراغش میآید و از او بازخواست میکند که چرا هنوز به یاد من هستی و در خیالت با من زندگی میکنی: «تا پا به ایوان گذاشت نفسش سنگین شد و دم اول بینیاش را سوزاند. یک لایه خاک روی همه چیز نشسته بود. کفشها، جاکفشیها، دوچرخه به پهلو افتاده پسرش کف ایوان و ... . انگار که خاک مرده روی همه چیز پاشیده باشند. کاری که مرد تا قبل از آمدن به این نقطه از کشور فکر میکرد فقط از عهده تاریکی بر میآید. شاید هر دو از یک جنس باشند.»دیگر داستانهای این مجموعه «آنا» داستان زنی اجتماعی و پر شور، «تکیهام سالهاست به کٌنار است»، «حافظه اول: حافظهدوم»، «سونات اٌرس»، «شطحیات عاشقانه مستعدترین مجرد قرن» و «کودکانه» هستند.