................................
منبع: خبرگزاری ایبنا
شنبه 30 آذر 1398
...............................
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ـ نصرالله حدادی؛ واپسین ماه پاییز، در آخرین روز خود، شاهد بلندترین شب و کوتاهترین روز است و به قول قدما «یلدا» زایش دوباره خورشید را نوید میدهد و از نخستین بامداد زمستان «یک جو، یک جو» از طول شب کاسته میشود و درازای روز، افزون میگردد و هنگام تحویل سال از «برج حوت» به «بُرجِ حَمَل» شب و روز، یکسان میشوند از آن پس با آغاز بهار، شاهد غلبه روز برشب هستیم و دوباره، روز از نو، روزی از نو و از ابتدای تابستان تا پایان پاییز، این رَوَند بار دیگر تکرار میشود و این حکایت طبیعت است.
حوادث مهمی در تاریخ معاصر ایران در آذرماه رخ داده است. در چهاردهمین روز از سال 1214 شمسی، دشمنان این آب و خاک، صدراعظم یگانهای را از مردم گرفتند که بهرغم گذشت یکصد و هشتاد و چهارسال از زمان شهادت او در عمارت نگارستان، چه بسیار میتوانیم از میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی بگوییم، همانگونه که در دهمین روز از همین ماه، در سال 1230، میرزا تقیخان امیرکبیر به کاشان تبعید شد، تا چهل روز بعد، راهی دیار عدم شود و ملت ایران داغدار این تبعید و جفا گردد. هفدهم آذر سال 1321 بلوای نان در دولت احمد قوامالسلطنه، به قیمت از دست رفتن جان تعدادی از هموطنانمان شد و میدانیم که در 16 آذر سال 1332، چگونه قندچی، بزرگنیا و شریعت رضوی، جلوی پای نیکسون قربانی شدند، تا به پاس حادثه آن روز،این روز را «روز دانشجو» بنامیم.
نیک به یاد دارم روزهای 19 و 20 آذر 1357 را که مصادف با تاسوعا و عاشورا سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبداللهالحسین (ع) بود و راهپیمایی میلیونی مردم تهران و همچنین در سراسر کشور، پهلوی دوم را به این یقین رساند که بگوید: صدای انقلاب شما را شنیدم و رفت، آنگونه که نادر رفت!
هشتم آذر، در سال 1378، تهراننگار شهیر، جعفر شهری، خرقه تهی کرد و سر بر تیره تراب نهاد و در روز یلدای سال 1393، هنرمند کمنظیری را از دست دادیم که به یقین، جایگزینی برای او در عالم هنرِ سینما، تئاتر، دوبله، رادیو و تلویزیون، و نویسندگی، پیدا نخواهیم کرد. زندهیاد مرتضی احمدی.
من و زندگی؛ خاطرات مرتضی احمدی؛ 232 صفحه، رقعی، چاپ ششم، زمستان 1395، انتشارات ققنوس، تهران.
مرتضی احمدی، در «من و زندگی» از امور روزمره زندگی مردم تهرانِ روزگارِ خود میگوید. از موسیقی مردم تهران که مرحوم اسماعیلخان مهرتاش آن را «بیات تهران» نامید و مرحوم محمدعلی فروغی «آوای خستهدلان» نامیدش. تا دوستی با ناصر فخرآرایی، ضارب محمدرضا پهلوی در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران و ایضاً وضعیت تئاترهای تهران، پس از کودتای 28 مرداد 1332 و ذکر خیری از عبدالحسین نوشین که به هنر و هنرمند در روزگار خود بها میداد و ارج میگذاشت و اجر میداد.
مرتضی احمدی، در این کتاب جهتگیری فکری روزگار جوانی خودش را به عینه در برابر خواننده تیزبین اثرش، مینهد.
پیش پرده و پیش پردهخوانی؛ مرتضی احمدی؛ تهیه و تنظیم نتها بهرنگ بقایی، 248 صفحه، وزیری، انتشارات ققنوس، چاپ اول، 1393، تهران.
در این کتاب مرتضی احمدی، بسیاری از مسائل و معضلات روزگار خویش و بهخصوص سالهای پس از اشغال ایران در شهریور 1320را به صورت «پیش پرده» در تئاترهای آن روز لالهزار اجرا نموده است و برخی از آنها، کاملاً جنبه اجتماعی ـ مثل سرپل تجریش، چلوکباب نایب، دید و بازدید عید، و ... دارند و برخی ـ همانند مسافرت دکتر میلسپو، کارگر راهآهن، نهضت فارس، غلام یحیی، و ... ـ رویکرد سیاسی داشته و دارند و برخی نیز همچون دعانویس، روز تعطیلی، بلالی، و ... انتقادی ـ اجتماعی هستند.
نسل پیش پردهخوان آن روز تئاترهای لالهزار را مرتضی احمدی معرفی میکند: عزتالله انتظامی، جمشید شیبانی، حمید قنبری، مجید محسنی، عبدالعلی همایون، و ...؛ آخرین نسل از پیش پردهخوانهای لالهزار مرحوم تحویلی بود که با او مصاحبهای تصویری در سال 1390 در منزلش انجام دادم و او میگفت: مرتضیخان احمدی، که خدا خوش برایش بخواهد، پیش پرده «غلام یحیی» را در سالهای اشغال آذربایجان، در حالی که لباس «باش وزیری» پوشیده بود و قپههایش را به شکل مضحکی شکلداده بود، چنان اجرا میکرد که تماشاچیان، بارها با فریاد زدن «دوباره، دوباره» خواستار تکرار آن بودند. یک روز که در محضر مرتضی احمدی بودم، گفت: بزرگترین خطای من، دخالت در سیاست و امور سیاسی بود و من هنرمند اجتماعی بودم و نمی باید در کاری که چندان سررشته از آن را نداشتم، دخالت میکردم.
مرحوم احمدی، خاطرات متنوعی از روزگار پهلوی اول را نقل میکرد و از سختیهای زندگی در روزگار خودش میگفت، تا بدان حّد که من، تا سال 24 سالگی ـ 1327 شمسی ـ پرتقال نخورده بودم!
کهنههای همیشه نو، ترانههای تخت حوضی؛ مرتضی احمدی، 214 صفحه، وزیری، چاپ هشتم، انتشارات ققنوس، 1388، تهران.
ثبت و ضبط عامیانهترین ترانههای مردمی ـ و یا به عبارت بهتر کوچه بازاری ـ که اکثر قریب به اتفاق آنها، حاصل ذوق مردم عادی کوچه و بازار بود و در عروسیها و شادیانهها، خوانده میشد، از جمله دیگر کارهای به یاد ماندنی مرتضی احمدی است و اگر او چنین نمیکرد، بعید بود، این ترانههای مردمی، که از خاطره بسیاری از مردم محو شده، به روزگار ما میرسید.
هشتاد و چهار ترانه، به همراه نُت برخی از آنها، و تصاویر هنرمندانی چون مرحومان سعدی افشار، سیدحسین یوسفی، حسن غمزه، اکبر حاج عابدین، کوچک مؤدب، مهدی مصری و ذبیحالله ماهری، روزگار اجرای نمایشهای تختهحوضی را در برابر دیدگان ما، زنده میسازند.
در این کتاب نیز، ظرافتهای ذهنی مرتضی احمدی به خوبی آشکار است و خوشبختانه، او در آلبومهای متعددش ـ صدای طهرون ـ برخی از ترانهها را اجرا کرده و برای نسل امروز و فردای کشورمان، به یادگار گذاشته است.
فرهنگ بر و بچههایِ ترون؛ کلمههای ویژه، واژهها، اصطلاحات و ضربالمثلهای تهرانی؛ مرتضی احمدی، ویراست دوم، 320 صفحه، وزیری، انتشارات هیلا، چاپ اول 1393، تهران.
آنچه که در ذهن و حافظه مرحوم مرتضی احمدی، از روزگار جوانی، تا ایام کهولت باقی مانده بود را قلمی کرد و روانه صفحه کاغذ نمود. کاری که مرحوم استاد منوچهر ستوده در «زبان مردم طهران» و مرحوم جعفر شهری در «قند و نمک» نیز به گونهای دیگر، مکتوب نموده بودند.
پرسه، در احوالات تِرون و ترونیا؛ مرتضی احمدی، چاپ چهارم، 1393، انتشارات هیلا، 144 صفحه رقعی، تهران.
این کتاب، کم و بیش شباهتی به «من و زندگی» دارد و مرتضی احمدی که نام شناسنامهایاش «مرتضی حاج سیداحمدی» است، با شکستهنویسی و محاورهای نمودن گفتارها، آنها را مکتوب نموده و به ذکر خاطرات دوران نوجوانی و جوانیاش پرداخته است.
او در صفحه 13 «من و زندگی» تصویری زیبا از شبِ یلدا را ترسیم میکند: «به سقفهای تیر چوبی زیرزمینهای خنکخانههای مان هندوانه و خربزه و خوشههای انگور برای شبچرهها و شب یلداها آویزان بود. توی طاقچهها وپای دیوارهایش کوزههای انواع ترشی، رُب، مرباجات، قُرمه، برگ مو، گوجه فرنگی شور، گونیهای سیبزمینی و پیاز، زغال و گلولههای خاک زغال، و انواع سبزی خشک میگذاشتند که نیاز کامل زمستانمان را تأمین میکرد. دیوارها و پیهای قطور خشت و گِلی با در و پنجرههای چوبی، زمستانها، اتاقها را گرم و تابستانها خنگ نگه میداشتند.
زمستانهای پُربرفی داشتیم. همهجا یخ و یخبندان. کرسی زغالی تا شب عید مهمانِ خانههامان بود. چه شبهای به یادماندنیای زیر کرسی داشتیم، همه دور هم جمع میشدیم، گندم و شاهدانه بود داده و نخودچی و کشمش و توت و انجیر خشکه قاقالیلی شبهای درازمان بود. گاه «برف شیره» هم کام ما را عوض می کرد. کتاب شاهنامه و امیرارسلان نامدار و حسین کرد شبستری قصههای هر شبمان بود. شب یلدا با خوردن هندوانه و انار دان کرده و نمک و گُلپر میگذراندیم. خواجه شیراز هم پاسخگوی هر نیتمان بود...»
صداقتکیش، جمشید؛ جشن یلدا، 312 صفحه، رقعی، انتشارات خجسته، چاپ اول 1390، تهران.
زندهیاد، استاد جمشید صداقت کیش ـ که یک بار توفیق داشتم در یک برنامه رادیویی در سال 1390 همراه او باشم ـ موفق شده است در این کتاب به تمام و کمال آداب و رسوم این شبِ زیبای ایرانیها را با تمام ابعادش در چهارگوشه ایران عزیز در برابر خواننده کتابش بنهد. یلدا، استقبال از نور، پاکی و امید است و پیشوازی است از نوروز ما ایرانیها. سرماهای هولناک، بخصوص در مناطق سردسیر، باعث میشد تا آداب و رسوم زیبایی چون «رشکی و ماسی»، «پیر بابو»، «عروس گولی»، «کوساگلین»، «کوسه برنشین» و ... شکل گیرد، تا زمستان پایان یافته و بار دیگر طبیعت، زندگی از سر گیرد و به همراه آن، مردم نیز از رخوت سرما و خمودگی پاییز و زمستان برهند و به استقبال نوروز بروند. امید به زندگی، برپاساختن شور و سرور و شادی، صله رحم و دید و بازدید، سرکشی به محرومان و ضعفا، دلجویی و شستن کینه از دلها و شکرگزاری به درگاه دادار یکتا، از اهم رسوم شب یلدا بود، در کنار شب چرههای قرمزرنگ و خشکبار بینظیر ایرانیها، تنور دلتان گرم و یلدایتان مبارک.