باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش : عصر چهارشنبه، نهم اسفند ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، سیصد و سی و سومین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان، با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، گروه انتشارات ققنوس و با حضور استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به شب «شاهنامۀ نقالان» اختصاص یافت.
به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان به نقل از بخارا در این شب که به مناسبت انتشار مجموعۀ وزین پنج جلدی «شاهنامۀ نقالان» اثر مرشد عباس زریری اصفهانی و به کوشش دکتر جلیل دوستخواه برگزار شده بود، سخنرانان: دکتر ژاله آموزگار، دکتر ابوالفضل خطیبی، دکتر سجاد ایدانلو به سخنرانی پرداختند. و بزرگانی چون: محمدعلی ابطحی، محمد محمدعلی، توفیق سبحانی، میلاد عظیمی و جمعی از هنرمندان سینما و تئاتر: محمدعلی سجادی، محمدرضا فروتن، بیژن افشار و اساتید نقالی: محمدحسین ناصربخت، کیخسرو دهقان، مرشد ابوالفضل ورمزیار و … و تعدادی از ناشران ایران حضور داشتند. رونمایی از کتاب «شاهنامۀ نقالان» و اجرای برنامۀ نقالی با هنرمندی مرشد میرزا علی و مرشد صادقی با همراهی ضرب زورخانهای مرشد ناری از دیگر بخش های این شب بود.
در ابتدای این مجلس خانم حسین زادگان به نمایندگی از انتشارات ققنوس ضمن خوشامدگویی و تشکر از حاضران و علی دهباشی مختصری از نحوۀ چاپ و انتشار کتاب شاهنامۀ نقالان گفت و چنین بیان داشت:
“در سال ۱۳۸۰ خورشیدی قرارداد انتشار این مجموعه بین جناب آقای دوستخواه و خانوادۀ مرشد زریری و جناب آقای محمد زهرایی منعقد شد که متأسفانه در زمان حیات ایشان این امر اتفاق نیفتاد. تا سال ۹۳ که به لطف و محبت آقایان ماکان و روزبه زهرایی و موافقت جناب آقای دوستخواه و خانوادۀ زریری، انتشار این اثر به انتشارات ققنوس سپرده شد. در طول دو سال هیئتی ۱۴ نفرِ بر روی این اثر کار می کردند که برای آماده سازی، مقابله و تصحیح به نسخۀ خطی مرشد زریری نیاز داشتند و به لطف آقای مهدی زریری (نوۀ ایشان) این امر میسر شد و این هیئت توانستند کار را پیش ببرند. تا جایی که امروز این مجموعه در ۳۸۰۰ صفحه و در ۵ مجلد همراه با لوح فشرده ای که صدای گرم و نقالی مرشد زریری است، منتشر شده است. لوح فشرده نقالی از داستان سهراب و رستم و همچنین ویدیویی از جناب دکتر دوستخواه هست که در مورد زحماتی است که برای این اثر کشیده اند.”
عنوان این کتاب را ویراستار بر آن نهاده است. مرشد عباس زریری آن را کتاب نثر شاهنامه نامیده و در آخرین صفحۀ کتاب از آن به نام «زریری نامه» نام برده است. این مجموعه تحقیق و بررسی شاهنامه نیست بلکه باید تجسم کرد مردمی را که اصلا در حال و هوای کتابخانه ها و کلاس های درس و همایش ها نبودند، مردمی ساده دلی که روزشان به تلاش گذشته بود و در پایان روز و برای رفع خستگی سری به قهوه خانه ها می زدند-که در آنجا از قهوه خبری نبود- به یک استکان چای بسنده می کردند نوشا نوش جام به گوش نمی خورد. صدای مزمزه کردن حبه های قند بود و لفظ صمیمانه و زیر لبی سلامت باشید.
در آن محافل همه مهمان شاهنامه بودند اما شاهنامه ای مردمی تر. میهمانانی بی ادعا و پر از صفا آمده بودند چایی بخورند و قلیانی بکشند، با هم محله ای ها دیداری بکنند، از تازه های کوی و برزن سراغی بگیرند و سپس دل به حماسه ها و پهلوانی های قهرمانان و فتوت و جوانمردی پهلوانان بسپارند و ضمن آن با تهمینه بر مرگ سهراب بگریند، با زال و رودابه دست افشانی کنند و در تردید بودن که بر مرگ اسفندیار باید گریست یا از پیروزی رستم باید شادمان بود.
این محافل آمیزه ای بود از فرهنگ عامه از یکسو و شاهنامه از سویی دیگر که به قول ویراستار این اثر نقالان از آبرو و آوازۀ فردوسی یاری می گرفتند در برابر مردمی که اگر شاهنامه نخوانده بودند چیزی از بزرگی و اهمیت آن شنیده بودند. به عبارتی دیگر نقالان با آبروی فردوسی بر آبروی خود در میان جمع می افزودند. و با استادی روایت های شاهنامه را ولو با دستکاری به میان مردم می بردند. شاهرخ مسکوب آنان را خادمان بی نام و نشان شاهنامه نامیده است.
در این میان آن ها به ابتکار خود و با یاری جستن از منابعی مردمی تر و اغراق آمیزتر به نام داستان های شاهنامه روایت های مردم پسندی را از حماسه های دیگر در لابه لای کارهای قهرمانان شاهنامه جای می دادند. و بدین سان هوشنگِ شاهنامه پیامبر می شد و در کنار کشف آتش که در شاهنامۀ خالقی این داستان هم در زیرنویس آمده است، کشف نمک را هم به او نسبت می دادند؛ و یا سام دستان شاهنامه با تأثیرپذیری از سام نامه و روایت های دیگر و باورهای زمان شخصیت دیگری می شود با ویژگی های دیگر و قهرمان رخدادهای دیگر؛ یا کیومرثی که در اساطیر ایران پیش نمونه است و در شاهنامه نخستین کدخدا که تاریخ روایی با او آغاز می شود در داستان های نقالان و همچنین در روایت هفت لشکر و هم در روایت مرشد عباس زریری، آدم دوم لقب می گیرد و با حضرت آدم و پسرانش ارتباط پیدا می کند. این روایت که در هفت لشکر مختصرتر و در روایت مرشد عباس مفصل تر است،حکایت بعد از طوفان نوح شروع می شود. و سام بن نوح از نجف اشرف عازم ایران می شود. و با روایتی شگفت آور از «ایران» نامی که دختر سام است و از ازدواج او با کیومرث سخن به میان می آید.
در عالم نقالی مرشدان بنا به جامعه شناسی و روانشناسی ذاتی و اکتسابیشان توجه به باورهای حاضران داشتند. در جایی شما با بانو گشنسب دختر رستمی سر و کار دارید که نماز شام می گذارد، یعنی در درازنای سده ها دگردیسی خاصی به قهرمانان شاهنامه داده می شود.”
در غالب روایت های نقالی بخصوص در نوشته های مرشد عباس، نوعی رواداری دینی هست. داستان های شاهنامه با داستان های مربوط با ائمه و درویشان در هم می آمیزند و حاضران مجلس ارتباط تنگاتنگی میان خود و قهرمانان احساس می کنند.”
وی در ادامه افزود:
“باید اذعان کنم که من تخصصی در این نوع ادبیات ندارم و این مختصر آگاهی را از مطالعۀ مقدمه و داستان های کتاب و مقدمه و توضیحات هفت لشکر به دست آورده ام. اظهار نظرهای عالمانه را در مورد نقالی و تاریخچۀ آن که به دوران صفویه نسبت می دهند. نحوه و ساختار و زبان آن را سخنرانان بعدی که در این زمینه تخصص دارند و تحقیق و بررسی کرده اند به تفضیل شرح دهند. من فقط می خواهم توجه شما را در این راستا به این موضوع بکشانم که سنت نقالی مُهر تأییدی است بر سنت دیرپای شفاهی در سرزمین ما. با این توضیحات ما به یاد گوسان های پارتی و خنیاگران دورۀ ساسانی می افتیم. این سخن سرایان و نوازندگان حرفه ای و غیر حرفه ای که داستان های تاریخی و حماسی و عاشقانۀ این سرزمین را به یاد داشتند و آن ها را با آواز بازگو می کردند و آن ها سنتی را حتی از دوران مادها به دوش می کشیدند. مطالب نقل شدۀ آن ها بخشی از منابع خداینامه های پهلوی به شمار می آید که بعدها بازتاب آن را در شاهنامه خواهیم دید و تاریخ روایی ما شکل خواهد گرفت.
در نقل قول های مورخان یونانی هست که در دوران مادها و پارس ها آموزگاران آموزش های خود را با نقل داستان ها و روایت های تاریخی و حماسی می آمیختند و حتی وقتی می خواستند توجه شاه یا امیری را به موضوعی جلب کنند از همین شیوه و طریق روایت های شفاهی کمک می گرفتند. همۀ ما با این روایت آشنا هستیم که وقتی ایشتو ویگو یا آستیاگ مادی، آخرین شاه مادی با ملازمانش در جشن و سرور بود و بی خیال از حوادث، خنیاگری خواست او را از یورش کوروش آگاه کند و بر حذرش دارد. با آواز روایت کرد که دَدی ترسناک تر از گراز وحشی در باتلاق ها رها شده است و اگر بر همسایگان چیره شود کسی را یارای هماوردی با او نخواهد بود. ما داستان باربد را در روایت باغ شیرین و مرگ شبدیز به یاد داریم و همچنین قصیدۀ معروف رودکی را برای به حرکت درآوردن امیر به سوی بخارا.
نمونۀ بارز دیگری برای درک اهمیت نقش سنت شفاهی که همگان بر آن آگاهی دارند، حفظ سینه به سینۀ اوستا در طی سده هاست. همه می دانیم که زمانی بس دراز از میان بوجود آمدن سروده های گاهانی و ضبط آن ها در دورۀ ساسانی وجود دارد. به جزئیات روایت ها در این باره نمی پردازم ولی لازم به یادآوری است که حتی پس از به کتابت درآمدن اوستا هنوز برتری گفتار بر نوشتار بارز بود. چنانچه در دینکرد ۵ آمده است که وقتی از آذرفرنبع فرخزادان می پرسند که چرا اوستا نه به صورت نوشته بلکه به صورت گفتار از سوی اورمزد عرضه شده است، پاسخ می دهد که همیشه سخن زندۀ شفاهی از آنچه مکتوب است مهم تر است. و کمال را باید در سخن های شفاهی جست و به دنبال آن به موبدانی اشاره می شود که همه اوستا را از بر داشتند و در مواقع خواندن اوستا از نگاه کردن به متن بی نیاز بودند. دنبالۀ این سنت را در دوران اسلامی می بینیم و به عنوان نمونه که همه می دانیم حافظ است که چهارده روایت قرآن را از حفظ دارد.
برگردیم به مرشد ها که تعداد کمی از آن ها طومار نقالی داشته اند و چون طومارها از اهمیت چندانی برخوردار نبودند به شهادت نوشتارهای ویراستاران و محققان این رشته نقالان خیلی تلاش در نگاه داشتن این طومارها نکرده اند. نقالان همیشه از حافظۀ خود کمک می گرفتند. ذهن آن ها در حقیقت رایانۀ پرظرفیتی بود که می توانست همۀ داستان ها را در خاطرها نگاه دارد. آن ها با حلاوتی خاص روایت می کردند. از سحر کلام برخوردار بودند که عبارت معروف استاد همایی به نقل از مرشد عباس که مرشد عباس زریری به شاگردی او اعتراف دارد، گویای این مطلب است که گفته:”« چندهزار شنوندۀ پیر و جوان در روز سهراب کشی یک من اشک و یک دامن زر به دستمان نهاد».
روان مرشد عباس زریری و دیگر نقالان شاد باشد که به فرهنگ دیرپای ما به نوعی دیگر رونق بخشیده اند. و نگذاشتند که روایت های ما به وادی خاموشی درافتد. گرچه دیگر به دنبال فناوری ها و پوچی های این روزگاران و بسیاری از دلایل دیگر این سنت قدیمی جایش را به سریال های سطحی، بی حال و هوا، بی محتوا و بی هدف داده است که در آن ها از همه چیز خبر هست جز از ایرانی بودن و فرهنگ کهن ایرانی را به یاد آوردن.
در پایان باید اشاره کنم به ویراستاری عالمانۀ دکتر دوستخواه که به دلیل آشنایی ایشان به ادبیات کهن ایران و شاهنامه یادداشت های بسیار مفیدی را در هر موردی که لازم بوده است افزوده اند و این پنج جلد را به مجموعه ای اطلاعات مفید تبدیل کرده اند. دست مریزاد بگوییم به ناشر با ذوق نشر ققنوس که این اثر را بسیار خوب به چاپ رسانده اند و با تصویرهای زیبا بر ارزش آن افزوده اند.”
در بخشی دیگر دکتر جلیل دوستخواه در پیامی تصویری از مقدمۀ خود بر کتاب شاهنامۀ نقالان و همچنین از نحوۀ گردآوری این اثر اینچنین سخن گفت:
“با تشکر از آقای امیر حسین زادگان، مدیر گرامی انتشارات ققنوس که نشر اثر پنج جلدی شاهنامۀ نقالان از مرشد عباس زریری اصفهانی را بر عهده گرفتند و این کار را با شایستگی تمام به سرانجام رساندند؛ و با سپاسگزاری از دوستانی که در نشست رونمایی این کتاب شرکت کردند.
امروز می خواهم به این موضوع اشاره کنم که این اثر خوشبختانه در آستانۀ نشر، انعکاسی جهانی هم پیدا کرده است و دوستانی که از گوشه و کنار جهان از نشر این کتاب خبردار شدند، ابراز لطف و هم دلی کردند و در روزها و هفته های اخیر پیام های زیادی را در این بخش دریافت کرده ام. و به این جهت به پیروی از خواجۀ شیراز گفتم که:
شادم از اینکه نقل زریری جهان گرفت
آری به نقل خوب جهان می توان گرفت
و این امری است که اکنون خوشبختانه اتفاق افتاده است و دوستان زیادی از گوشه و کنار، از کانادا تا استرالیا و از اروپا تا آسیا از طریق پیام هایشان ابراز لطف کردند.
آنچه که باید در مورد شاهنامۀ نقالان در مورد اثر زریری باید گفته شود در پیشگفتار کتاب گفته ام و در دسترس همگان هست و خواهند خواند و چیز زیادی ندارم که بدان اضافه کنم جز اینکه فقط بگویم خاستگاه های نقالی و روایت های نقالی که سه نسخه از آن ها تاکنون به دست آمده و اصولا چون کاری زبانی و شفاهی بوده است کم تر کسی همت به نوشتن آن داشته است و این سه نسخه تنها نسخی است که در طول زمان باقی مانده است که دوتای آن قبلا منتشر شده و کتاب حاضر سومین نسخه است. در مقابل این روایات شاهنامۀ فردوسی را داریم که هزار سال است با آن درگیر هستیم و در این بخش گام های بلندی برداشته شده است. اکنون که به این دو بخش توجه می کنیم می بینیم که خاستگاه هر دو به یکجا منتهی می شود و ما در خود شاهنامه شاهد آن هستیم که فردوسی از روایت های سینه به سینه و شفاهی مکرر یاد می کند و می گوید که از دهقان شنیدم و کلمۀ «دهقان» را به کار می برد. همانطور که می دانید واژۀ دهقان در آن زمان به معنای کشاورز ساده نیست؛ بلکه ایشان خاندان های بزرگ صاحب زمین و آب و ملک بودند و خود شخص فردوسی از یکی از خاندان ها بوده است و بارها و بویژه در آغاز شاهنامه می بینیم که فردوسی از دهقان شنیدم را تکرار می کند و این نشان می دهد خاستگاه های او چگونه بوده است. و سرانجام از گردآوری تمام آن ها شاهنامۀ فردوسی با نظم و شاعری بسیار درخشان خودِ فردوسی به سرانجام و به نسل های آینده او می رسد و از جمله به زمان ما رسیده است و فرخنده باد این قصۀ تاریخی و این نگاهداری از شاهنامه که ایرانیان داشته اند.
از این جهت می بینیم که شاهنامۀ نقالان هم در جایگاه خود جدا از شاهنامۀ فردوسی نیست و همان روایت های دهقانان و غیر دهقانان و … به فردوسی رسیده است. اینکه خاستگاه مشترک می شود و امروز می دانیم که آغاز این کار مشترک بوده است و خوشبختانه با هر دو رشته در کنار هم و به موازات هم سر و کار داریم و امیدوارم فرصت بررسی تمام این ها برای اهل تحقیق فراهم شود.
سرانجام سپاسگزاری می کنم از همۀ دوستان گرامی. به امید اینکه در آینده، خوانندۀ نقدهای همین دوستان و دیگر پژوهشگران روایت پهلوانی باشیم.”
در ادامۀ این شب دکتر ابوالفضل خطیبی به اهمیت روایات نقالان در بخش شاهنامه پژوهشی پرداخت و اظهار داشت:
“شاهنامه وطن است
وطن بی مرگی
آری! آری! شاهنامه وطن است
وطنی کز من و تو
نتوانند به شمشیر و به تزویر
ربودن
…
شاهنامه نفس است
نفسی کز من و تو گر بربایند
بمیریم! بمیریم! بمیریم!
شعری که خواندم از بانو «گلرخسار» شاعر نامدار تاجیک هست و به راستی زیبا گفته که شاهنامه وطن است. خصوصا بعد از فردوسی تا ۶۰۰ سال که به زمان صفویه می رسیم یکپارچگی سیاسی از ایران رخت برمی بندد و آنچه که به عنوان وطن می ماند، شاهنامه بوده است و از زمان صفویه می بینم که دوباره یکپارچگی سیاسی به ایران بازمی گردد؛ بنابراین اهانت به شاهنامه اهانت به وطن است.
امروز روز فرخنده ای است؛ رونمایی از کتابی که سال ها منتظر انتشار آن بودیم و امروز خیلی خوشحالم در جمع شما عزیزان حضور پیدا کردم تا در مورد این شاهنامه سخن بگویم. از دوست دانشمندم دکتر دوستخواه تشکر می کنم که خود می گوید که پنجاه سال زمان روی ویراستاری این کتاب گذاشته است. ۱۸ سال طول کشیده که مرشد زریری این کتاب را تألیف کند و ایشان چهل سال در یک قهوه خانه این داستان ها را نقل کرده است. خود در کتاب می گوید که من در این مدت توانسته ام شنوندگان را تسخیر کنم. اصلا رسالت هنر این است که شنوندگان و بینندگان را «تسخیر» کند. و خود اینگونه مطرح می کند که در این قهوه خانه ها معمولا مشتریان متنوعی نبودند ولی چگونه خود مشتریان و شنوندگان بارها و بارها به قهوه خانه می آمدند و این داستان ها را می شنیدند. و هنر اصیل یعنی همین و هر چه تکرار شود باز هم مخاطبان لذت می برند. دکتر دوستخواه کارنامۀ پرباری دارد و تمام آثار ایشان قابل ارجاع و خواندنی است. از زنده یاد زهرایی یاد می کنم خدایش بیامرزد!
از گذشته های دور داستان ها حماسی و روایت اساطیر ایران از چند طریق منتقل می شد. اگر به گذشته های دور بازگردیم، روایات شفاهی است ولی در دورانی داستان های ملی ما به صورت مکتوب درمی آید. دست کم از دوران انوشیروان خبر داریم که خداینامه به عنوان یک پشتوانۀ فرهنگی برای ایرانیان تدوین می شود و بعد همین خداینامه به شاهنامه می رسد؛ ولی در کنار انتقال مکتوب روایات حماسی، روایات سینه به سینه و نقالی هم داشتیم؛ یعنی همین روایات بخشی از آن ها به صورت مکتوب شده و بخش دیگری که به صورت مکتوب نبوده سینه به سینه نقل شده است. بنابراین سنت نقالی ما ادامۀ همین روایات شفاهی از دوران باستان تا امروز است.
خوشبختانه طومارها و روایات نقالی -برخلاف آن چیزی که در گذشته بی اهمیت به نظر می آمد و می گفتند که یک روایات عامیانه است و ارزش علمی و تحقیقی ندارد- از زمان انجوی و دکتر محجوب و اکنون دکتر ایدانلو اهمیت یافت و تحقیقات وسیعی در این زمینه انجام شد و همه متوجه شده اند که این روایات بسیار اهمیت دارند. حال من چند نمونه مطرح می کنم که به اهمیت این روایات نقلی بپردازم:
به عنوان نمونه در بخشی از داستان رستم و سهراب، رستم می خوابد و بعد که بیدار می شود می بیند رخش نیست. در شاهنامه خیلی گذرا اشاره می شود که سمنگانی ها رخش را می دزدند و به سمنگان می برند. در طومار نقالی ها به این مسئله اشاره شده است که خود سمنگانی ها رخش را می دزدند تا رستم به سمنگان برود. این موضوع تصریح شده است چرا که این روش به یک سنت طولانی بازمی گردد که اگر دو قوم رقیب ببینند پهلوان قوم مقابلشان بسیار قوی است و رقیبش نمی شوند، سعی می کنند یک پری و زن زیبا روی در مسیر او قرار دهند و آن پهلوان را به آن کشورشان بکشانند تا زن از این پهلوان باردار شود و جوانی هم زور او در وجود آید که بتواند با پدر رقابت کند و احیانا آن پهلوان قوم رقیب را بکشد.
در طومارهای نقالی با لایه های مختلف روایت سر و کار داریم. یعنی این لایه های ممکن است پا به پای روایات ادامه یافته باشد؛ در واقع لایه ها در طومارهای نقالی مثل لایه های باستان شناسی است و امروزه باید تشخیص دهیم این بخش ها مربوط به کدام دوران است. که در برخی موارد تشخیص این موضوع آسان و برخی اوقات دشوار است. نمونه ای از این روایات کهن که در طومارها باقی مانده شاهد همین مثال است. ماجرای تهمینه و داستان رستم و سهراب به همین شکل پرداخته شده است. ما در طومار مرشد زریری با یک لایۀ کهن روایت سر و کار داریم که در واقع رخش را همینطوری نمی دزدند. شاهنامه خیلی سریع از این روایت گذشته است.
استاد خالقی مطلق مقالۀ شاهکاری از داستان رستم و سهراب و منشأ آن دارند. ایشان روایت مختلفی از این داستان را بررسی می کنند. روایت ایرلندی، آلمانی و روسی و تمام داستان های پسرکشی را بررسی می کنند که محتوای آن به هم نزدیک است. نتیجه ای می گیرد و می گوید که اصل این روایات، روایات سکایی است و هم زمان با مهاجرات آنان این داستان رواج یافته است از طرفی شاید یک منشأ هندو- اروپایی داشته باشد. نمونه ای که در شاهنامه می بینیم نظیرش در همه جا هست. استاد خالقی در آن مقاله همۀ داستان ها را به اصلی در تاریخ هرودوت بازمی گرداند. در تاریخ می خوانیم که هرانکل گرونس را به سرزمین سکاها به چرا می برد، می خوابد و بعد از بیدار شدن متوجه می شود که اثری از اسبان ارابه اش نیست و به دنبال اسب هایش به راه می افتد و به غاری می رسد که زنی با نیمی از زن و نیم پایین بدنش مار روبرو می شود. و از او سراغ اسب هایش را می گیرد و زن می گوید که اسب هایت پیش من هستند و در صورتی به تو باز پس می دهم که با من هم آغوشی کنی و بعد هراکل این درخواست را می پذیرد. با ای دیدگاه می بینیم که منشأ تمام روایات پسرکشی از تاریخ هرودوت است. پس ما با این لایه روایت کهن سر و کار داریم و بعید است که ما این را به تخیل نقال ارتباط دهیم.
روایت جالب دیگر در طومار مرشد زریری این است که وقتی رستم به خوابگاه رستم می آید، مرشد می گوید تهمینه که عاشق رستم نبود و رستم هم مرد خوش سیمایی نبود او تنها می خواست با رستم هم آغوشی کند تا پسری به نیروی رستم از او زاده شود. در همین داستان به لایه های جدیدتر هم می رسیم. در برخی از نسخه های شاهنامه هست که رستم دستور می دهد موبد بیاید و عقدشان کند و بعد در روایت زریری هم آمده است. پس به روایت عقد رستم و تهمینه در مرحله ای متأخرتر پرداخته شده است.”
وی در ادامه افزود:
“مثالی دیگر: شما ضرب المثل «نوش دارو پس از مرگ سهراب» را شنیده اید. و همه تصور می کنند این ضرب المثل برگرفته از شاهنامه است اما در شاهنامه نوش دارویی نمی آید! زمانی گودرز دست خالی و بی نوش دارو بازمی گردد، رستم سوار اسب می شود و قصد دارد که خود برای گرفتن نوش دارو برود اما همان لحظه گودرز می گوید که سهراب مُرد. ولی در طومار نقالان و مرشد زریری برای بار دوم گودرز به نزد کیکاووس می رود و اینبار کیکاووس نوش دارو را به او می دهد و وقتی به بالین سهراب می رسد، پسر می میرد. در طومارهای دیگر هم وضع اینگونه است و این ضرب المثل از روایات نقالی گرفته شده است و اهمیت روایات را نشان می دهد.”
در قسمتی دیگر از این جلسه مرشد میرزا علی با همراهی ضرب زورخانه ای مرشد ناری به اجرای نقالی پرداختند.
در واپسین لحظات این مجلس دکتر سجاد ایدانلو از تاریخ پیدایش نقالی و تأثیر داستان و روایت های شاهنامه در طومارهای نقالان بر ادبیات و اشعار حماسی شاعران ایران و ورود واژه های نقالان به زبان فارسی و زبان عامیانه ی مردم و بالعکس اشاره و سخنانش را با شعری از مهدی اخوان ثالث اینچنین آغاز کرد:
“قهوه خانه گرم و روشن
مرد نقال آتشین پیغام
مرد نقال آن صدایش گرم-نایش گرم
…
راه می رفت و سخن می گفت
چوبدستی منتشا مانند در دستش
…
صحنۀ میدانک خود را تند و گاه آرام می پیمود
همگنان خاموش
گرد برگردش، به کردار صدف بر گرد مروارید، پای تا سر گوش
…
یا به قولی «ماه سالار» آن گرامی مرد
روایت کرد:
خوان هشتم را
من روایت می کنم اکنون:
در سنت مطالعات ایرانی بویژه مسائل مربوط به سابقۀ داستان پردازی، موضوع مشهوری هست که سابقۀ نقالی به دورۀ صفویه می رسد و اتفاقا تا به امروز کهن ترین نسخۀ شناخته شده از طومارهای نقالی هم مورخ سال ۱۳۳۵ هجری قمری؛ یعنی آخرین سال فرمانروایی آخرین پادشاه صفوی است. اما اسنادی در لابه لای متون ادبی و تاریخی هست که ما می توانیم نقالی را در معنای موسع نقل داستان های ملی پهلوانی به نثر و در میان جمع حتی تا پیش از زمان آغاز نظم شاهنامه هم عقب ببریم. یکی از مهم ترین شواهدی که بنده کم تر دیده ام که بدان توجه شود گزارشی از خود فردوسی در مقدمۀ شاهنامه دربارۀ شاهنامۀ ابومنصوری است که می گوید:
چون از دفتر این داستان ها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده بر این داستان
همان بخردان نیز و هم راستان
از این دو بیت معلوم می شود که شخصی شاهنامۀ ابومنصوری را که به نثر بوده است در میان جمع روایت می کرده است که احتمالا به سان نقالان امروزین با حرکات سر و دست و نحوۀ بیان خویش مجلس را آنچنان گرم می کرده که جهان دل نهاده بر این داستان. بر این اساس می توان این دو بیت را به عنوان پیشینۀ نقالی حتی تا اواسط سدۀ چهارم هجری در نظر گرفت.
دوستانی که با ادبیات فارسی آشنا هستند مستحضر هستند که اغلب تلمیحات شاعران ادبیات فارسی در حوزۀ مسائل ملی و پهلوانی مبتنی بر شاهنامۀ فردوسی است اما ما از بررسی دیوان های مختلف لااقل از سدۀ ششم به بعد شواهدی را در متون پیدا می کنیم که به نام ها و داستان هایی اشاره شده است که مأخذ آن ها را صرفا در روایت های نقالی و نه در شاهنامۀ فردوسی یا منظومه های پس از آن پیدا می کنیم! آقای خطیبی به مَثل نوش داروی پس از مرگ سهراب اشاره کردند. این را در شعر عطار و ابن یمین هم ملاحظه می فرمایید:
وقت هر کار نگه دار که نافع نبود
نوش دارو که پس از مرگ به سهراب دهند
این بیت از ابن یمین در قرن هشتم هست و نشان می دهد که در آن دوره روایت های نقالی در حد تأثیر بر متون شعری رسمی ما دست کم در بخش هایی از ایران متداول بوده است.
نقالی در برهه هایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران از مطلوب ترین و متداول ترین سرگرمی های مردم بوده است؛ مخصوصا در دورۀ صفوی و عصر قاجار. گزارش ها و شواهد متعددی در اختیار ماست از میزان نفوذ این فن شریف مردمی در بین لایه های مختلف مردم ایران بویژه مراسم مربوط به داستان رستم و سهراب که به تعبیر نقالان آخرین بخش آن را سهراب کُشان می نامند. و در این شب بود که قهوه خانه ها را پارچه های سیاه می بستند و حتی به رغم نثر شاهنامه که باید پسر به دست پدر کشته شود، عده ای روز قبل و یا چند ساعت قبل به دم در خانۀ نقال می رفتند و با تقاضا و خواهش و حتی عرضۀ پیشکش از او می خواستند که یا کشتن سهراب را به تأخیر بینداز یا ماجرا را تغییر دهد و گویا حتی در یک موردی هم موفق شدند که سهراب را زنده نگاه دارند!
در گذشتۀ فرهنگی خود شواهدی داریم که یکی از نقالان اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی فرزند خود را برای ایفای نقش سهراب به روی صحنه آورده بوده و آنچنان اسیر شور و هیجانات آن مجلس می شود که خنجر را به واقع در سینۀ فرزندش وارد می کند و فرزند جوان او در سر صحنه کشته می شود!
حتی اگر شما زبان عامیانه و گفتاری فارسی را مطالعه بفرمایید، تعابیر و ترکیب هایی را می بینید که فقط سرچشمۀ نقالی دارند. نمونه ای را عرض می کنم:
«لشکر» در زبان عامیانه و مردمی مردم تهران عموما به سه معنا به کار می رود:
نوعی خوردنی شامل انواع تنقلات، نوعی کوکو و نوعی ترشی که از ترکیب مواد مختلف ساخته شده است. این را شما در روایت های نقالی می بینید که یکی از مشهورترین داستان ها نقالی عنوانش هست «هفت لشکر» و چون چند لشکر در مقابل هم صف آرایی می کنند از آنجا تعبیر هفت لشکر برای این اغذیه و مواد، وارد زبان عموم مردم شده است.”
وی در ادامه اظهار داشت:
“نقالان روایت های خود را بر اساس طومارها و عموما از حافظه نقل می کردند. طومارها نوشته هایی به نثر بوده است که یا خود نقالان پیشکسوت و مجرب می نوشتند و تحلیل می کردند یا از اساتید پیشین به میراث مانده بود. مأخذ نقالان صرفا شاهنامۀ فردوسی نیست. درست است که محتوای عموم طومارهای به دست آمده از نخستین شهریار اعتقادات ایرانیان پیش از اسلام یعنی کیومرث تا عموما آغاز پادشاهی اسکندر هست و این ترتیب و توالی زمانی را در شاهنامه می بینیم اما وقتی جزئیات را مطالعه می فرمایید تصرفات بسیاری در داستان ها شده است و روایت ها و داستان هایی از مأخذ دیگر چه رسمی و کتبی و چه ساخته و پرداختۀ ذهن نقالان در این طومارها وارد شده است. و به همین دلیل است که عنوان کتابی که امروز رونمایی خواهد شد استاد دوستخواه شاهنامۀ نقالان گذاشته اند؛ یعنی چیزی که از شاهنامۀ فردوسی متفاوت است.
از طومارهای نقالی پیش از این متون مختلفی چاپ شده است و نسخه هایی هم شناخته شده که به اهتمام محققان منتشر خواهد شد اما تا به امروز کتابی که رونمایی خواهد شد مفصل ترین طومار منتشر شده در این زمینه است. از مرحوم استاد مرشد زریری اصفهانی (۱۲۸۸ تا ۱۳۵۰) دست نوشته ای در قطع رحلی باقی مانده است. ۹۹۷ صفحه زریری نامه یا شاهنامۀ نثر نام دارد و ۱۸ سال هم در تدوین آن زحمت کشیدند. استاد دوستخواه از سال ۱۳۴۳ از زمان حیات آقای زریری اصفهانی در پی انتشار روایت های ایشان بودند تا پیش از این تاریخ بخش هایی از آن را در مجلات و یادنامه ها و یکبار هم داستان سهراب ایشان از سوی انتشارات توس منتشر کردند تا اینکه مجموعه تلاش های ایشان در سال ۱۳۹۳ بعد از ۵۰ سال با همت بزرگ انتشارات خوشنام ققنوس این کار به نتیجه رسید.
اگر این طومار را بررسی بفرمایید. چند نکته را ملاحظه خواهید کرد. یکی مسئلۀ جامعیت و کلان نگری است، گویا در نظر گذشتگان ما حتی در متون رسمی هم هر متن هر اندازه کلان تر و فربه تر، معتبرتر! کما اینکه ما نسخه هایی از شاهنامه داریم بیش از هفت هزار بیت. دیوان حافظ داریم معروف به فریدون میرزا بیش از ششصد غزل. این هست که نقالان هم به این مسئله توجه نشان دارند و این کتاب هم به همین شیوه هست.
نکتۀ بعد تأثیر شرایط زمان و پسندها و سلایق مخاطبان در این روایات است. چون عموم این طومارها در جامعۀ اسلامی به ویژه شیعی ایران پرداخته شده و برخی از شخصیت های اسلامی و عناصر مذهبی شیعه در این متون وارد شده است. در جلد پنجم همین طوماری که امروز رونمایی خواهد شد، داستان معروف رویارویی رستم با امام علی (ع) و مسلمان شدن او به دست ایشان نقل شده که از پسندهای طومارهای نقالی است.
نکتۀ دیگر اینکه اگر زبان طومارها را بررسی بفرمایید خواهید دید که بخشی متأثر از زبان زمانی است که این طومارها تدوین شده اند؛ یعنی لغات عربی و بعضا اروپایی و ترکی متداول در زبان فارسی. بخشی دیگر لغات و تعابیر ویژۀ نقالان هست که شما در هیچ فرهنگی از فرهنگ های عمومی و تخصصی فارسی نمی توانید پیدا کنید. در همین طومار اصطلاح کمان سیه طور به کار رفته است.
این طومار مفصل حدود ۳۸۰۰ صفحه و یک میلیون واژه است که به همت خیره کنندۀ استاد دکتر دوستخواه و زحمات ستایش برانگیز انتشارات ققنوس و جناب حسین زادگان که در این تنگنای نشر کتاب نه دلی بلکه شیردلی کردند. بنده به نوبۀ خود هم تبریک عرض می کنم و هم تشکر می کنم.
اشاره فرمودند مرشد محترم که در این اوضاع رواج رسانه های جدید رویکرد به فن نقالی و نقالان بسیار کم رونق شده است. سخنان خود را به بخش هایی از «آدمک» زنده یاد اخوان ثالث که مربوط به همین موضوع است به پایان می برم:
شرمم آید شرم
در سکنجی، در کنار پنجره نقال پارینه
سوت و کور و سرد و افسرده
منتشایش چون ستونی متکای دست، دستش زیر پیشانی
خشمگین و خاطر آزرده
روی تخت قهوه خانه، دور از آن جنجال
…
در دلش طوفانی از نفرین و نفرین ها
جعبۀ جادوی طرار فرنگان همچنان گرم فسونسازی
و پراکندن فریب و چربک اندازی
راستین چند و چون ها بشنو از نقال امروزین
قصه را بگذار
قهرمان قصه ها با قصه ها مرده است…”
سپس مرشد صادقی با همراهی ضرب زورخانه ای مرشد ناری و با هنرمندی دو کودک نقال مهدیس و مهبد کَرَمی به اجرای نقالی پرداختند.
رونمایی از کتاب شاهنامۀ نقالان با حضور سخنرانان و اساتید نقال حاضر در این مجلس پایان بخش این شب بود.
فردای شب شاهنامه نقالان، دکتر میلاد عظیمی از این شب در کانال تلگرام خود، نور سیاه، چنین یاد می کند:
دیشب از شبهای خاطرهانگیز مجله بخارا بود. شب رونمایی از کتاب معظم “شاهنامه نقالان” اثر مرشد عباس وزیری که به کوشش دکتر جلیل دوستخواه سامان یافته است. خوشبختانه حاصل زحمات دیرینه دکتر دوستخواه را نشر ققنوس خریدار شد و در این وانفسا چنین کتاب شگرفی منتشر شد. این یعنی نشر ایران زخم خورده اما زنده و زاینده است. هنوز کتاب را ندیده ام. پنج جلد است و ۳۸۳۰ صفحه. یک سی دی از صدای مرشد وزیری همراه کتاب است. ۴۵۰ هزار تومان هم قیمتش. در زمره کتابهایی است که به زودی می خرم تا نوروز من با شاهنامه و فردوسی و روایت مردمی از شاهنامه، رنگین و خوش و خجسته شود.
شاهنامه کتاب ملی ماست. کتابی است که ملت ما با آن “زندگی” کرده است. داستانهایش با هویت و حرمت ما تنیده و آمیخته شده. سرافرازیهای رستم، غرور پایمال شده مردم خاکسترنشین را نوازش می داده. خیسِ خون سهراب( تعبیر از اخوان ثالث)، سهرابهای جوانمرگشدهشان را فرایاد می آورد. اسفندیار و سیاوش را می دیدند و جوانهای دسته گلشان را تصور می کردند که قربانی جهل و خودکامگی “شاه” می شوند. شاهنامه پناه ملت ایران بود و هست. صرفاً کتاب ادبی و هنری نیست. فقط کتاب محققان نیست. کتاب مردم است. با مردم است. در مردم است. رنگ مردم گرفته و می گیرد. به مقتضای نگرش و آرزوها و زندگی سیال و دگرگون شونده مردم، دگرگون گشته و می شود. برای همین اینهمه در نسخه هایش دست برده شده و قطعات الحاقی دارد؛ آنقدر زیاد که مجتبی مینوی عصبانی شد و گفت: شاهنامههایی که در دست ماست، فرزند فردوسی نیست! سطحی دیگری از این تغییرهای معنادار، در روایتهای نقالان است؛ این خادمان شاهنامه. این “رسانه های” فردوسی. این عاشقان ایران. این دوستان صمیمی مردم.
شاهنامهخوانی و نقالی سنتی دیرپاست. استاد ژاله آموزگار، دیشب، سابقه نقالان را به گوسانهای پارتی و خنیاگران ساسانی که داستانهای ملی و عاشقانه را با موسیقی برای مردم “می گفتند”، رساند. دکتر آیدنلو هم از شاهنامه مثال آورد برای تأیید این دیرینگی. در مقالات این دوست شاهنامهشناس ایراندوست می توان این سابقه کهن را مستنداً خواند. یادم هست عباس اقبال مقالهای درباره یکی از شاهنامه خوانهای کهن به نام “کاراسی” نوشته بود. نه فقط در ایران، که اعراب صدر اسلام نیز در معارضه با قصص قرآنی، داستانهای شاهنامه را در جمع می خواندند.
اگر شاهنامه بخشی از فرهنگ ملی و باورهای اجتماعی ما را ساخته که ساخته، طومارهای نقالی و روایات نقالان در ترسیم و رنگ آمیزی این طرح ماندگار نقش مؤثر داشته و از این منظر ارزشمند است. بگذریم از فواید ادبی و زبانی و… همچنین دکتر آیدنلو مثالهایی زد از حدود تصرف عاطفی عجیب نقالان در مردم. گفت: گاهی مردم نزد نقالان می رفتند و از آنها خواهش می کردند که سهراب در آخر قصه کشته نشود. حتی به نقال تحفه می دادند که سهراب نمیرد که یکی از نقالان هدیه را پذیرفت و سهراب را نکشت! ببیند آمیختگی مردم عادی را با قصه های شاهنامه. “شاهنامه نقالان” ما را به این عوالم می برد. دکتر خطیبی به درستی گفت: نقالان یک قصه را سالها برای مردم تعریف می کردند و مردم هم آن قصه های تکراری را می شنیدند. گفت: هنر واقعی همین است و کهنه و تکراری نمی شود. نه قصه اش تکراری می شود و نه لابد شیوه روایت نقالان.
مرشد وزیری یکی از این نقالان مجرب و گرم نفس بود. طومارش هم یکی از طومارهای مبسوط و معتبر. پیش از این بخش رستم و سهراب این طومار را خوانده بودم(توس،۱۳۶۹). حالا روایت کامل این استاد را باید بخوانم که جامع بسیاری از روایاتی است که سینه به سینه به او رسیده است.
استقبال عجیب و غریبی که از مراسم دیشب شد و تالار فردوسی خانه اندیشمندان جای سوزن انداختن نداشت، نشان می دهد که نام شاهنامه و فردوسی هنوز روشنیبخش و گرمکننده است. مردم شاهنامه را دوست دارند. فردوسی را دوست دارند. ایران را دوست دارند.
دیشب به دلیل ناهماهنگی، مراسم دیر شروع شد. دهباشی را می دیدم که سخت می کوشید برنامه را مدیریت کند. شب دشواری برای او بود و الحق توفیق داشت. این درست که کامها از فشرده شدن سخنان سخنرانان، تلخ شد اما آخرالامر مردم شاد و خرسند از تالار خارج شدند. استاد شفیعی کدکنی هم به احترام فردوسی و شاهنامه و سخنرانان و شبهای بخارا، از دل ترافیک دیوانه اسفند ماه، گذشت و در مراسم حضور یافت. آمد در کنارخانم آموزگار نشست و از سخنرانی و نقالی لذت برد.
دیشب اولین باری بود که در شب بخارایی که در “کانون زبان فارسی” برگزار نمی شد، شرکت می کردم. انگار در این تالار غریبه بودم. راستش را بخواهید دلم میخواست، غریو ایران ایران و آفرین فردوسی، در خانه پدری ایرج افشار، در کانون زبان فارسی برمیخاست.
دیشب فقط شب کتاب “شاهنامه نقالان” نبود. شب فردوسی و شاهنامه بود. شب ایران بود…