پیرمرد و پیرزن کرهای بعد از سالها صاحب فرزندی شدهاند. دختری زیبا و افسونگر. همزمان با به دنیا آمدن دختر، پدر و مادر او در حیاط یک درخت گلابی میکارند. اما این درخت یک درخت معمولی نیست، دوست سیندرلاست و اجازه نمیدهد بعد از مرگ مادر، کسی این دختر دوستداشتنی را اذیت کند. و سیندرلا درست همانی میشود که آدمهای بد نمیخواستند بشود.