«یک روز بلند طولانی»
نویسنده: گیتی صفرزاده
ناشر:هیلا، چاپ اول 1396
خیلی از قصههایی که در خاطر ما مانده است با گزاره «روزی روزگاری» شروع میشوند. شاید به این خاطر که داستانهای این چنینی تکلیف خودشان را همان بدو امر با مخاطب مشخص میکنند، چون قرار است قصه بگویند. رمان «یک روز بلند طولانی» با این که چندان قصه محور نیست اما آغازی حکایت وار دارد. این کتاب با یک حکایت شروع میشود، یک حکایت کلاسیک که ممکن است بعضی از مخاطبان این فکر به ذهنشان برسد که ای کاش ادامه داشت. حکایت شیرینی است خب: آرایشگری فقیر که همیشه خوش و سرخوش است حسودی پادشاه را برمیانگیزد، تا جایی که شاه گلایه آمیز به وزیرش میگوید چطور یک آدم این قدر میتواند خوشحال باشد؟ وزیر کیسهای از 99 سکه سر راه آرایشگر هندی میگذارد و بعد از آن آرایشگر دنبال این میافتد که چطور آن 99 سکه را بکند 100 تا. بعد از مدتی که آرایشگر زندگی آرامش به هم خورده و دنبال سکه صدم است پادشاه دلش میسوزد و میخواهد سکه صدم را خودش به او بدهد که وزیر پیشنهاد میدهد بهتر است شر تمامی سکهها را از آرایشگر دور کنند تا به زندگی آرام قبلیاش بازگردد. عدد 99 اما به انحای مختلف در رمان گیتی صفرزاده نقش دارد. فصل دوم این کتاب این طور شروع میشود. «از خوابی که دیده بود فقط همین 9 9 واضح جلو چشمهایش بود. نهها نچسبیده بودند به هم، فاصله معقوی بینشان بود. اول فکر کرد فقط خواب است. مثل همه خوابهایی که صبح به یاد داریم و میانه گرفتاریهای روز که میرویم فراموشمان میشود. اما عددها پررنگ و محکم ماندند در ذهنش. هر چیزی را نگاه میکرد، هر کاری انجام میداد، هر فکری به ذهنش میآمد، کنارش، گوشه تصویر، دو عدد 9 نشسته بود.» و این مسئله در سراسر رمان بازگویه میشود و به موتیفی مهم بدل میشود.
نویسنده کتاب در «یک روز بلند طولانی» حرفهای زیادی برای گفتن دارد، و درصدد برسازی جهان معنایی است که به هر دلیلی ذهنش را مشغول کرده. شیوه سوم شخص روایت بستر مناسبی بر پیاده کردن این ایده است: انتقام پیامهایی که نویسنده در نظر دارد. دست کم در روایت اول شخص این کار با صفت زیاده گویی، اطناب و شعار نوشتن و پیام دادن نکوهش خواهد شد، چرا که بیش از همه زاویه دیدها توی چشم مخاطب میزند. صفرزاده مینویسد: «اولین بار وقتی متوجه این حس شد که داشت به یک بازی مجازی فکر میکرد. حس این که هیچ کس احساس تنهایی نکند. جز این اسم دیگری نمیتوانست رویش بگذارد. بعدها فهمید اسمش این است. وقتی همه عکسالعملهای زندگیاش را کنار هم گذاشت. دوستش که مرد، به خانوادهاش سر میزد که حس تنهایی بدون فرزند برایش کمتر شود. پدرش که مرد، همه کارهایی را که پدرش در خانه انجام میداد به عهده گرفت تا شاید مادر جای خالی پدر را کمتر حس کند. دوستش که شکست عشقی میخورد، برایش کتاب میبرد تا فکر نکند دنیا به آخر رسیده و تنها مانده. همسایه که میرفت سفر، گلهایش را آب میداد که یک وقت فکر نکنند کسی به فکرشان نبوده، تنهایند. اصلا دنبال آدمهای تنها میگشت، دنبال آدمهایی که برود سراغشان و یک طوری بغل دستشان باشد که احساس تنهایی نکنند. هر لحظه و هر زمان که احتیاجش داشتند، دم دست باشد. مبادا یک نفر در جهان باشد که لحظهای به حضور آدم دیگری احتیاج داشته باشد و مأیوس گردد.» (صفحه 25 رمان)
صفرزاده سعی کرده است وجوهی از آثار علمی تخیلی نیز به داستانش ببخشد. هر چند او قصهای به طور مطلق علمی- تخیلی ننوشته اما ردپایی از این ژانر در «یک روز بلند طولانی» دیده میشود، خصوصا که یکی از پلاتها یا خرده طرحهای اثر اشاره به این دارد که شخصیت اصلی قصه میخواهد بازی مجازی بسازد که در آن نمونه مجازی آدمها بر اساس دادههای ژنتیکیشان درست شود و خاطراتشان به نوعی حافظه مجازی منتقل شوند. دغدغه این کاراکتر این است که در این بازی آدمهای مجازی بتوانند با دیگر شخصیتهای بازی ارتباط برقرار کنند، و بدون از دست دادن زمان و بی آنکه درگیر روابط عاطفی با دیگران شوند شخص درخور روحیهشان را پیدا کنند. اشاره کردن به فرجام قصه «یک روز بلند طولانی» و ابعاد دیگر وجوه علمی- تخیلی این قصه ممکن است مخاطب احتمالی این رمان را از شور و تب و تاب به پایان رساندن رمان بیندازد، خصوصا که مهمترین نقطه داستانی «یک روز بلند طولانی» در صفحه آخر این رمان قرار گرفته است.
«یک روز بلند طولانی» را میتوان یک نفس خواند؛ هم داستان کوتاهی است و هم نویسنده به قول معروف برای تعریف کردن قصه نه چندان پیچیدهاش، جان نکنده است. «یک روز بلند طولانی» راحت نوشته شده و برای همین راحت هم خوانده میشود. مخاطبان این کتاب را، خوانندههای خاص و عام آثار داستان ایرانی را تشکیل میدهد و در این میان مخاطبانی که علاقه دارند طی داستانی که میخوانند درگیر محتوا و جنبههای برون ذاتی اثر شوند، رمان «یک روز بلند طولانی» بیشتر خوشایندشان میافتد.
ناشر:هیلا، چاپ اول 1396
خیلی از قصههایی که در خاطر ما مانده است با گزاره «روزی روزگاری» شروع میشوند. شاید به این خاطر که داستانهای این چنینی تکلیف خودشان را همان بدو امر با مخاطب مشخص میکنند، چون قرار است قصه بگویند. رمان «یک روز بلند طولانی» با این که چندان قصه محور نیست اما آغازی حکایت وار دارد. این کتاب با یک حکایت شروع میشود، یک حکایت کلاسیک که ممکن است بعضی از مخاطبان این فکر به ذهنشان برسد که ای کاش ادامه داشت. حکایت شیرینی است خب: آرایشگری فقیر که همیشه خوش و سرخوش است حسودی پادشاه را برمیانگیزد، تا جایی که شاه گلایه آمیز به وزیرش میگوید چطور یک آدم این قدر میتواند خوشحال باشد؟ وزیر کیسهای از 99 سکه سر راه آرایشگر هندی میگذارد و بعد از آن آرایشگر دنبال این میافتد که چطور آن 99 سکه را بکند 100 تا. بعد از مدتی که آرایشگر زندگی آرامش به هم خورده و دنبال سکه صدم است پادشاه دلش میسوزد و میخواهد سکه صدم را خودش به او بدهد که وزیر پیشنهاد میدهد بهتر است شر تمامی سکهها را از آرایشگر دور کنند تا به زندگی آرام قبلیاش بازگردد. عدد 99 اما به انحای مختلف در رمان گیتی صفرزاده نقش دارد. فصل دوم این کتاب این طور شروع میشود. «از خوابی که دیده بود فقط همین 9 9 واضح جلو چشمهایش بود. نهها نچسبیده بودند به هم، فاصله معقوی بینشان بود. اول فکر کرد فقط خواب است. مثل همه خوابهایی که صبح به یاد داریم و میانه گرفتاریهای روز که میرویم فراموشمان میشود. اما عددها پررنگ و محکم ماندند در ذهنش. هر چیزی را نگاه میکرد، هر کاری انجام میداد، هر فکری به ذهنش میآمد، کنارش، گوشه تصویر، دو عدد 9 نشسته بود.» و این مسئله در سراسر رمان بازگویه میشود و به موتیفی مهم بدل میشود.
نویسنده کتاب در «یک روز بلند طولانی» حرفهای زیادی برای گفتن دارد، و درصدد برسازی جهان معنایی است که به هر دلیلی ذهنش را مشغول کرده. شیوه سوم شخص روایت بستر مناسبی بر پیاده کردن این ایده است: انتقام پیامهایی که نویسنده در نظر دارد. دست کم در روایت اول شخص این کار با صفت زیاده گویی، اطناب و شعار نوشتن و پیام دادن نکوهش خواهد شد، چرا که بیش از همه زاویه دیدها توی چشم مخاطب میزند. صفرزاده مینویسد: «اولین بار وقتی متوجه این حس شد که داشت به یک بازی مجازی فکر میکرد. حس این که هیچ کس احساس تنهایی نکند. جز این اسم دیگری نمیتوانست رویش بگذارد. بعدها فهمید اسمش این است. وقتی همه عکسالعملهای زندگیاش را کنار هم گذاشت. دوستش که مرد، به خانوادهاش سر میزد که حس تنهایی بدون فرزند برایش کمتر شود. پدرش که مرد، همه کارهایی را که پدرش در خانه انجام میداد به عهده گرفت تا شاید مادر جای خالی پدر را کمتر حس کند. دوستش که شکست عشقی میخورد، برایش کتاب میبرد تا فکر نکند دنیا به آخر رسیده و تنها مانده. همسایه که میرفت سفر، گلهایش را آب میداد که یک وقت فکر نکنند کسی به فکرشان نبوده، تنهایند. اصلا دنبال آدمهای تنها میگشت، دنبال آدمهایی که برود سراغشان و یک طوری بغل دستشان باشد که احساس تنهایی نکنند. هر لحظه و هر زمان که احتیاجش داشتند، دم دست باشد. مبادا یک نفر در جهان باشد که لحظهای به حضور آدم دیگری احتیاج داشته باشد و مأیوس گردد.» (صفحه 25 رمان)
صفرزاده سعی کرده است وجوهی از آثار علمی تخیلی نیز به داستانش ببخشد. هر چند او قصهای به طور مطلق علمی- تخیلی ننوشته اما ردپایی از این ژانر در «یک روز بلند طولانی» دیده میشود، خصوصا که یکی از پلاتها یا خرده طرحهای اثر اشاره به این دارد که شخصیت اصلی قصه میخواهد بازی مجازی بسازد که در آن نمونه مجازی آدمها بر اساس دادههای ژنتیکیشان درست شود و خاطراتشان به نوعی حافظه مجازی منتقل شوند. دغدغه این کاراکتر این است که در این بازی آدمهای مجازی بتوانند با دیگر شخصیتهای بازی ارتباط برقرار کنند، و بدون از دست دادن زمان و بی آنکه درگیر روابط عاطفی با دیگران شوند شخص درخور روحیهشان را پیدا کنند. اشاره کردن به فرجام قصه «یک روز بلند طولانی» و ابعاد دیگر وجوه علمی- تخیلی این قصه ممکن است مخاطب احتمالی این رمان را از شور و تب و تاب به پایان رساندن رمان بیندازد، خصوصا که مهمترین نقطه داستانی «یک روز بلند طولانی» در صفحه آخر این رمان قرار گرفته است.
«یک روز بلند طولانی» را میتوان یک نفس خواند؛ هم داستان کوتاهی است و هم نویسنده به قول معروف برای تعریف کردن قصه نه چندان پیچیدهاش، جان نکنده است. «یک روز بلند طولانی» راحت نوشته شده و برای همین راحت هم خوانده میشود. مخاطبان این کتاب را، خوانندههای خاص و عام آثار داستان ایرانی را تشکیل میدهد و در این میان مخاطبانی که علاقه دارند طی داستانی که میخوانند درگیر محتوا و جنبههای برون ذاتی اثر شوند، رمان «یک روز بلند طولانی» بیشتر خوشایندشان میافتد.