«پادشاهی پیر در تبعید» نوشته آرنو گایگِر با ترجمه شیرین قریشی ازجمله ترجمههای تازه نشر ققنوس است. رمانی درباره حافظه و زوال تدریجی و طبیعی آن. «یک ضربالمثل روسی میگوید هیچچیز در زندگی بازنمیگردد، مگر معایب ما - که در پیری شدت هم میگیرند.» راوی رمان ماجرای فراموشی پدرش را روایت میکند، روایتی که با فراموشی خودِ راوی نسبت به تکهای از گذشتهاش آغاز میشود. وقتی پسر ششسالهای بود، پدربزرگ دیگر او را نمیشناخت. بعد از مرگ پدربزرگ، راوی ماجرا بیماری او و مصائباش را بهکل فراموش میکند تا اینکه بیماری پدر آغاز میشود. از این پس دیگر پدر، مخاطب آنها نیست و بهقول راوی مخاطب ما نوعی بیماری بود. راوی برای درک این موقعیت تلخ و دشوار، به تمام محفوظات و خواندههای خود رجوع میکند. «میلان کوندرا میگوید: تنها راه باقیمانده برای مقابله با این شکست گریزناپذیر که نامش را زندگی گذاشتهایم سعی بر درک آن است.» راوی وضعیت پدرش را اینطور توصیف میکند که انگار کسی را ناگهان از خواب بیدار کرده باشند، نمیداند کجاست، همهچیز دور او میچرخد، کشورها، سالها و آدمها. او سعی میکند نظم و ترتیبی به همه اینها بدهد در ذهنش، اما نمیتواند. همهچیز در نوسان است: مردهها، زندهها، خاطرهها و توهمات و همه اینها تا آخر روز، تا خواب دیگر و بیداری بعدی ادامه دارد. در مقدمه آمده که آرنو گایگر، نویسنده آلمانی در داستان تکاندهنده زندگی پدرش از انسانی سخن میگوید که نیروی زندگی و هوشیاری خود را با بیماری آلزایمر از دست نداده است.