در یکی از روزهای سرد زمستان، دو دوست قدیمی در کنار هم بر سر تپهای در میان ابرها ایستادهاند. در برابرشان دریای سیاه است، و پشت سرشان استانبول با هزار خاطره و رؤیا. هر دوی آنها در آن لحظه به یک چیز فکر میکنند: به کسی که حالا در دوردستها روزگار میگذراند. چتین در سکوت به اندر نگاه میکند و همان پرسشی را که در دل دارد در چشمان او میبیند: آیا نهال هم به ما فکر میکند؟ پیش از اینکه تمام کوهستان در میان تودۀ سفید مه فرورود، دو دوست، دست در گردن هم، از شیب تپه پایین میآیند. نامهای که اندر همان شب برای نهال مینویسد با این جملات به پایان میرسد: «چتین و اندر هنوز درون آن مه درانتظار تو هستند، در انتظار تو هستند، در انتظار تو هستند...»
درماندگی بزرگ ما چهارمین رمان نویسندۀ جوان باریش بیچاکچی است که موفقیتهای بزرگی برای او به ارمغان آورده است. این رمان، که در سال ۲۰۱۱ فیلمی نیز بر اساس آن ساخته شده است، روایت رفاقتهای دیرپای دو مرد میانسال در شهر کودکیشان آنکاراست، شهری که بهراستی میتوان بیچاکچی را نویسندهای برخاسته از آن دانست. داستان با ورود نهال به زندگی دو دوست آغاز میشود، دختری جوان که در حقیقت خواهر کوچکتر ِفکرت دوست دوران کودکی آنهاست و بناست بهاجبار مدتی با این دو دوست همخانه شود. اما ورود نهال ِجوان زندگی دو مرد را بیش از آنچه تصور میکردند تحت تأثیر قرار میدهد.