در قرن هجدهم، وقتی داستان با وحشت و وهم، با راز و ابهام، مرگ و نفرین، موجودات غیرطبیعی و قوانین فراواقعی درآمیخت، گونهای ادبی متولد شد با عنوان ادبیات گوتیک. ادبیات گوتیک پر است از پدیدۀ غیرعادی، از تصویر و خیال؛ گاه موجودات عجیب و غریب و ترسناک درش دلبری میکنند و دل میبازند، گاه آدمهای عادی پا از دنیای معقول و معمولیشان فراتر میگذارند. بنابراین در آثار گوتیک در عین حال که تأکید بر احساسات است، وجه لذتبخش ترس نیز چاشنی روایت میشود. چنین است که داستانها و رمانهای این گونه ادبی، از قلعه اوترانتو و دراکولا و فرانکنشتاین گرفته تا سرود کریسمس و شبح اپرا، بارها و بارها تلخیص شدهاند، روایتها و قرائتهای متعدد دارند، به زبانهای بسیار ترجمه شدهاند و اقتباسهای سینمایی موفقی از آنها ارائه شده است.
چارلز دیکنز با رمانهایی مملو از شخصیتهایی ماندگار چون الیور توئیست و دیوید کاپرفیلد و با تصویرگری فوقالعادهاش از فقر و بیعدالتی شهره است، اما او در قلمرو وهم نیز استادی میکند. دیکنز با نگاهی روانکاوانه، حتی در داستانهایش، در ذهن و وجدان آدمی دنبال ریشههای هراس است.
در این مجموعه داستان، او از عناصر کلاسیک گوتیک – خانههای متروک، اشباح، وهم و اضطراب – برای روایتی عمیقتر استفاده میکند. نتیجه داستانهایی است که نهفقط ترسناکاند، بلکه پرسشبرانگیز و تأثیرگذارند.