فیلسوفان اخلاق گاهی برای ترسیم وضعیتهای معمای اخلاقی مثالهایی از دنیای واقعی میزنند. مثلا در قرن نوزدهم یک کشتی در سواحل نیوفاندلاند بر اثر طوفان غرق شد. دو قایق نجات موفق شدند قبل از غرقشدن کشتی مسافران را از محل دور کنند. خیلی زود در یکی از قایقها که جمعیت زیادی سوارش شده بود آب جمع شد. معاون اول ناخدا که مسئول هدایت قایق بود بر این نظر بود که تنها راه نجات و کمکردن بار آن است که تعدادی از مسافران را به دریا بیندازند. او استدلال کرد که سه خدمه کشتی برای گرداندن این قایق نجات بزرگ لازماند، زنان و کودکان را باید نجات دهیم و زوجها را نباید از هم جدا کنیم. معاون ناخدا و خدمه سیزده نفر مابقی را به دریا انداختند و قایق نجات پیدا کرد. معاون ناخدا را بعدها به جرم قتلهای متعدد محاکمه کردند و او به حبس ابد محکوم شد. آیا کار معاون ناخدا اخلاقا صحیح بود؟
در فلسفه جدید اجتماعی دو رویکرد به معماهای اخلاقی وجود داشته: رویکرد فایدهگرایانه و کانتی. هرچند در بسیاری موارد نهادهای تصمیمگیری و عموم مردم میانگینی از این دو را در زندگی عادی در پیش میگیرند. این دو نظریه هم بهلحاظ روششناختی و هم اخلاقی با هم متفاوت و در بسیاری موارد متعارضاند. اولین اصل اخلاق فایدهگرا اصل فایده است. از نظر آنها یک عمل تا آنجا که در جهت حصول و تولید بزرگترین خوشی و سعادت برای بزرگترین عده باشد درست و حق است. فایدهگرایان معتقدند پیامد نهایی اعمال است که درستی یا نادرستی آنها را تعیین میکند. در نقطه مقابل کانتگرایان انگیزه فرد را در اولویت قرار میدهند و نتیجهگرا نیستند. کانت قاعدهای جهانشمول تعریف کرد که طبق آن عمل اخلاقی زمانی بهقاعده است که بتوان آن را با قانون طبیعی جهانیای توضیح داد که برای همه عاملان عاقل اعتبار دارد. برای فایدهگرایان تجربههای مشخص همیشه به قواعد اخلاقی تقدم شناختشناسانه دارند. درحالیکه برای کانتگرایان قواعد اخلاقی همواره بر تجربههای مشخص تقدم شناختشناسانه دارد. آنها عمومیتگرا هستند و از نظر آنها درستی یا نادرستی عمل به بافت اجتماعی موقعیت بستگی ندارد. کانت معتقد بود که اراده خیر و حسننیت تنها مفهوم ذاتا خوب است و معنی حسننیت، انجام وظیفه است. تنها دلیل موجه برای ادای وظیفه همان وظیفهبودن آن است و هیچ دلیل دیگری نباید داشته باشد و اگر کسی از ترس مجازات و یا به امید پاداش ادای وظیفه کند، تکلیف خود را انجام نداده است. قاعده اخلاقی اصلی کانت این است که شخص باید همواره چنان عمل کند که گویی شیوه عمل او قانون فراگیر طبیعت خواهد شد و همواره و همهوقت قانون کلی خواهد بود. قاعده اساسی دیگر در فلسفه کانت بیان میکند که انسان غایت فینفسه است و باید با هر انسانی، خواه خود و خواه دیگران بهعنوان غایت رفتار کرد نه وسیله رسیدن به هدف. اتانازی، دسترسی به سابقه پزشکی بیماران و محرمانهبودن حوزه خصوصی، تروریسم، انجام آزمایشات پزشکی روی انسان، رشوه، مسائل محیطزیست، صداقت دانشگاهی، و... را میتوان از مسائل مهمی دانست که ذهن فیلسوفان اخلاق را در دنیای معاصر به خود مشغول کرده است. به تعبیری میتوان آنها را معماهای اخلاقی دانست.