دوشنبه 29 مهر 1398
خبرگزاری مهر
......................................
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «معمای مرگ ویچی» نوشته فردریش گلاوزر بهتازگی با ترجمه کتایون سلطانی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی اینترجمه در سال ۱۹۸۹ چاپ شده است.
اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «رمان ژانر» و زیرشاخه «جنایی» است که این ناشر چاپ میکند. «مرداد دیوانه»، «جمجمه جوان»، «خاک آدم پوش»، «کاجها وارونهاند»، «بیتابوت»، «اقامت ابدی»، «آدمنما» و «پیراهنی بر آب» عناوین ایرانی اینمجموعه هستند که پیشتر چاپ شدهاند. «کارآگاه اشتودر؛ معمای منحنی تب» دیگر عنوان اینمجموعه است که کمی پیشتر چاپ شده است.
فریدریش گلاوزر نویسنده کتاب «کارآگاه اشتودر» متولدسال ۱۸۹۶ در وین و درگذشته به سال ۱۹۳۸ در شهر جنوای ایتالیاست. زندگی پرفراز و نشیب ایننویسنده باعث شد به علت اخراج از مدرسه، رها کردن دانشگاه، زندانیشدن در مراکز بازپروری و بازداشتگاهها و خودکشی، سر از بیمارستانهای روانی و اماکن اینچنینی سر درآورد. او در کشورهایی چون فرانسه، بلژیک و ایتالیا زندگی کرد و چند سال را هم در خدمت لژیون خارجی گذراند. گلاوزر یکی از اولین نویسندگان ادبیات پلیسی آلمانیزبان است و کاراگاه اشتودر مخلوق مشهور اوست.
گلاوزر گفته در خلق این شخصیت داستانی، از سربازرس مگره شخصیت مخلوق ژرژ سیمنون الهام گرفته است. با اینحال به قول هوگو لوتچر نویسنده و منتقد سوئیسی، کارآگاه اشتودر اصلا شبیه سربازرس مگره نیست و اینشخصیت کاملا سوئیسی از آب درآمده است. گلاوزر علاوه بر داستان، شعر و مقاله هم از خود به جا گذاشته و در کارنامهاش ۶ رمان پلیسی به چشم میخورد. مجموعه «کارآگاه اشتودر» او ۵ جلد دارد که پس از اولین کتاب پلیسیاش «چای سه بانوی پیر» نوشته شدند.
کارآگاه اشتودر آدمی بسیار معمولی است، سر و وضع مرتبی ندارد و چاق است. او زیاد به سلامتیاش اهمیت نمیدهد، ورزش نمیکند، لباس چروک میپوشد و یقه پیراهنش آهار ندارد. موقع سرماخوردگی با سروصدا فین میکند و با لهجه دهاتی حرف میزند. گلاوزر، کارآگاه ساده و بیشیلهپیله مجموعه پلیسی خود را در دهه ۱۹۳۰ خلق کرد؛ یعنی زمان که قهرمانان داستانهای پلیسی بیبروبرگرد باید مثل شرلوک هولمز، ظاهر آراسته و رفتاری برجسته از خود نشان میدادند.
در داستان «معمای مرگ ویچی» جسد ویچی فروشنده دورهگرد روستای گرتسناشتاین در جنگل پیدا میشود. اینسوال برای اهالی پیش میآید که ویچی خودکشی کرده یا به قتل رسیده است. بههمین دلیل و برای پردهبرداری از راز این مرگ، کارآگاه اشتودر قدم به روستای گرتسناشتاین میگذارد. مردم روستا چیزهای زیادی درباره این اتفاق میدانند اما حاضر نیستند اطلاعاتی در اختیار کارآگاه قرار بدهند. آنها خیلی بیشتر از چیزی که نشان میدهند، اطلاعات دارند. اشتودر هم نمیتواند باور کند که متهم اصلی دست به قتل ویچی زده باشد! اروین اشلومپف جوانکی است که انگشت اتهام به سوی اوست اما بر بیگناهیاش اصرار دارد...
یکنفرْ دیگر به ستوه آمده، گرهگشایی مرگِ ولندلین ویچی آغاز کار، بیلیارد و الکُلیسم مزمن، فلیسیتاس رُزِه و پارکر دوفولد، مغازهها بلندگوها گروهبانها، کسی دیگر هم به ستوه آمده، اتاق خالی برای اجاره، خانه ویچی، گرهگشایی قتل وندلین ویچی گامِ دوم، اثر انگشت شست، The Convict Band، محل تمرین تیراندازی در منزل ویچی، آناستازیا ویچی، شووم، عشاق در محکمه، گرهگشایی مرگ وِندلین ویچی یک گام مانده به آخر، سارق اتومبیل، روبهروشدنها، میکروسکوپ، گرهگشایی مرگ وندلین ویچی گام آخر، ماشینسواریِ کوتاه و ختم پرونده عناوین فصلهای رمان «معمای مرگ ویچی» هستند.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
از میان تاریکی شب، زمزمهای به گوشش خورد. صدا خیلی واضح بود. اشتودر آن ترانه را میشناخت. دیروز هم دخترکی با صدای کودکانه همین ترانه را زیر پنجره سلول زندان خوانده بود: «آه، ای فرشته نازنین...»
صدا عین دانههای برف آرام آرام از بالا میریخت توی تاریکی. خانم مورمان با این ترانه برای کودکش لالایی میخواند...
گروهبان برگشت. چند تا کاغذ توی دستش بود. نشست، کاغذها را پهن کرد روی میز و بلندبلند شروع کرد به خواندن. اشتودر کنار پنجره تکیه داده بود به دیوار.
مورمان خواند: «کوتِرو...» ولی قبل از آنکه مابقی را بخواند رو کرد به اشتودر و پرسید: «بالاخره نگفتی کوتِرو را چهجوری پیدا کردی.»
اشتودر با دست اشاره کرد که الآن نه. «بقیهاش را بخوان...»
«اینجا نوشته: کوترو سراسیمه پرید توی پاسگاه و قروقاتی چیزهایی گفت، درباره مُردهای که وسط جنگل افتاده... به قتل رسیده!...»
گروهبان بعد از کمی مکث گفت: «قبل از آنکه راه بیفتم سمت جنگل به فرماندار زنگ زدم و ازش قول گرفتم که او هم بیاید. جلوِ در با اشباخر رو به رو شدم. شووم، معلم ده، هم همراهش بود. چیز عجیبی نبود. برای اینکه شووم میرزابنویس بخشداری هم هست. بهزور میخواستند خودشان را قاتی قضیه کنند. اشباخر میخواست فوری تحقیقات را بهتنهایی به دست بگیرد... کور خوانده بود. من که زیر بار امر و نهی کسی نمیروم. ولی عکاس دِه را خبر کردم که همراهم بیاید...»
اینکتاب با ۲۸۰ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۳۲ هزار تومان منتشر شده است.