حالم خوب نیست، اولین اثر داستانی فائزه طباطبایی، شامل چهارده داستان واقعگرای اجتماعی است. نظرگاه غالب این مجموعه بیشتر بر اول شخص بخصوص جنس مونث استوار است. داستان ها با تمرکز بر زندگی شهری از آدمهای تنهایی میگویدکه بین عشق، اندوه و حسرت سرگردانند. در چند داستان اول، تمرکز نویسنده بیشتر برتقابل بین زن- مرد است ولی هرچه در متن پیش میرویم در کنار این تقابل، با تقابل های دیگر و بخصوص مسائل و معضلات اجتماعی بیشتری روبهرو میشویم. از این روی میتوان گفت بیشتر کشمکش های داستانی این مجموعه ازکشمکش بین فرد با فرد به کشمکش های درونی فرد با درون خود تمرکز مییابد. نویسنده با تمرکز بر جنس مونث از کودکی تاجوانی و سپس میانسالی زنان؛ از تنهایی و دیدگاه آنان به مقوله عشق نظر دارد.عشق و تنهایی زنی که نامش تنها در لیست بیمه کارمندان مرد است و میخواهد در لحظه های آخر نیز مدافع مرد باشد.(خاک خیس) از زن جوانی که نگاهش به مقوله دوستی و عشق،به حتم صدها قدم از مرددور است و با او فاصله دارد(کافی شاپ)از زنی کارمند با روزمرگیهایی که او را به پوچی رسانده تا دیگری که نام خانوادگی خودش را تو شناسنامه به فرزند می دهد(فردا روز دیگری است) و آن طرفتر زنی که در تنهاییهایش روی نیمکت به این نتیجه میرسد«زن قد کوتاه ،لاغر و سیگاری از زن خوشگل و قد بلند و لوند هفت ماهه حامله بهتر است»(ص41)
زنان ابتدایی مجموعه حالم خوب نیست گرچه در ابتدا منفعل هستند اما در انتها دست به ساختارشکنی میزنند و در پی ارتباط با دیگری پا پیش میگذارند. داستان «نامه» حکایت زن و مردی است که از کودکی عاشق هم هستند ولی متاسفانه هیچ کدام جرات گفتن حسش را به دیگری ندارد. این فراغ و جدایی زمانی از بین میرود که زن بعد از سالها در پی یافتن حس ونگاه مرد نسبت به خودش، به او نامه مینویسد که همین امر سر آغازی برای دوستی مجدد و ازدواج شان میشود . داستان«موضوع انشاء» با فرمت کاغذ امتحانی از دیدگاه دختری در مقطع سوم راهنمایی روایت میشود که نگاه خود و اطرافیانش را نسبت به «چگونه میتوان خوب زندگی کرد؟» را به کنکاش میکشاند. متنی اندیشه محور که ذهنیت خواننده را به چالش وامی دارد. در داستان« تو» طباطبایی از شیوه یادداشت روزانه برای روایت داستانی بهره میبرد. مردی بعد از دست دادن همسرش متوجه میشود به غیر از او دیگری نیز برای قبر همسرش مرتبا گل می آورد. عدم تعادل داستانی، بانی کشمکش ذهنی مرد شده و در پی یافتن دیگری بعد از گذار از ماجراها، خواننده را با خود برای یافتن جواب و فرد ناشناس همراه میکند.
مجموعه حالم خوب نیست، از نثری پیراسته برخوردار است و خوانش راحتی را با خود به همراه می آورد ولی آنچه که باعث می شود بعد از خواندن تمامی این داستان ها آنها را به فراموشی بسپارم شاید چند نکته باشد. اول آن که نویسنده از معضلات و مسائلی و حتی آدم هایی ملموس و قابل لمسی میگوید که شاید بارها در داستانهای دیگران یا حتی زندگی عادی با آن روبه رو بوده ام ؛آدم هایی که در حد آدم مانده اند نه شخصیت داستانی با تمام ریزه کاری هایشان؛ پس بینش یا اندیشه ی جدیدی به من که پیگیر ادبیات هستم اضافه نمیکند و همان جور که راحت می خوانم شان راحت هم فراموش شان میکنم. به عبارت دیگر شخصیتهایی نیستند که ذهنم را برای مدتها با خود درگیر کند( این تنها نظرگاه من خواننده است) از سمت دیگر گرچه بعضی داستان ها از دیدگاه غیر همجنس نویسنده( مرد) نوشته شده ولی رد پای نویسنده زن پس و پشت روایت نهفته است، به اعتقاد نگارنده لحن و زبان مردانه در داستان ها به خوبی رعایت نشده. بعضی از داستان ها نیز مانند داستان «تو» با مقدمه ی طولانی اش ضربه را از متن میگیرد در حالیکه معتقدم اگر داستان از عدم تعادل آغاز می شد«چرا هر بار میآیم سر خاکت،یک دسته گل آفتابگردان این جاست؟ چه کسی غیر از من میدانست که تو عاشق آفتابگردانی؟»(ص100) تلنگر موفق تری به ذهن خواننده وارد میکرد و می توانست بهتر او را بامتن درگیر کند
به هر روی مجموعه داستان خانم فائزه طباطبائی را به عنوان کار اول دوست داشتم و از خواندش پشیمان نیستم. شما نیز میتوانید در خوانش این داستان با من هم تجربه و سهیم شوید.به امید کارهای بعدی ایشان.