منبع: خبرگزاری مهر
هشتم اردیبهشت ۱۳۹۸
...............................
مای جیا نویسنده چینی رمان جاسوسی «کشف رمز» میگوید هدفش از نوشتن این رمان رمزگشایی حقیقتی است که همه انسانها در همهجای جهان دنبالش هستند.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: کشور چین امسال مهمان ویژه نمایشگاه کتاب تهران است و تعدادی از نویسندگان این کشور به ایران آمدهاند. چند روز پیش در گزارشی (معرفی یکی از مهمانان چینی نمایشگاه کتاب /جاسوسینویس پکنی در تهران) مای جیا، یکی از نویسندگان مهم چینی را که برای این رویداد به تهران آمده، معرفی کردیم.
در روزهای ابتدایی برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، فرصتی پیش آمد تا با این نویسنده دیدار و گفتگو کنیم. مای جیا، متولد سال ۱۹۶۴ در یکی از روستاهای کوهستانی سواحل جنوبی چین است و روز مصاحبه، این خبر از چین به او رسید که فرزند سومش متولد شده است. او ساکن پکن نیست و هنگام دعوت از ما برای حضور در چین از شهر و روستای زادگاهش نام میبرد.
رمان «کشف رمز» نوشته این نویسنده چینی، امسال با ترجمه مستقیم چینی به فارسی، توسط نشر ققنوس در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شد. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۰۱ چاپ شده و ترجمه انگلیسیاش هم در سال ۲۰۱۴ توسط انتشارات پنگوئن رندوم و گروه FSG در آمریکا چاپ شد. این رمان در حال حاضر آوازهای بینالمللی پیدا کرده و آنطور کهمای جیا میگوید، بناست در هالیوود فیلمی سینمایی با اقتباس از آن ساخته شود.
مای جیا، بهجز «کشف رمز» ۵ رمان دیگر دارد که «در تاریکی» و «زمزمه در باد» دو عنوان مهم از آنها هستند. همچنین رمان «توطئه» ی او جایزه ادبیات مائودون را برایش به ارمغان آورده است.
محور گفتگویمان با این نویسنده، رمان «کشف رمز» اش بود اما وارد حیطههای معرفتشناسی در وجود انسان هم شدیم و درباره رمزگشایی رازی پیچیده به نام انسان در مرکز کائنات صحبت کردیم. این رمان درباره زندگی یک نابغه کدشکنی در سیستم اطلاعاتی کشور چین است که فرجام کارش تبدیل به یک تراژدی میشود. شباهت با دیگر جاسوسینویسان دنیا و کتاب و فیلم آمریکایی «یک ذهن زیبا» (که درباره ریاضی و کدشکنی است) از دیگر موضوعاتی بودند که در این گفتگو به آنها پرداختیم.
در ادامه مشروح گفتگو با این نویسنده چینی را میخوانیم:
* آقای مای جیا، من مخاطب رمانهای ژانر پلیسی و جاسوسی هستم. نمونه بارزی که الان در اینزمینه به ذهنم میرسد، جان لوکاره است.
نویسنده انگلیسی؟
* بله. از او کتابی خوانده اید؟
نه. بهطور کامل او را میشناسم اما چیزی از او نخواندهام. خیلی علاقهای ندارم.
* از نویسندگان پلیسینویس غربی چهطور؟ فردریک دار، ژرژ سیمنون، بوالو نارسژاک، ریموند چندلر یا...
نه. مطالعهای روی آثار این نویسندگان نداشتهام. حقیقتاش را بخواهم بگویم، اینگونه کتابها را نخواندهام. صادقانهاش هم این است که من را نباید نویسنده رمانهای پلیسی یا جاسوسی حساب کنید. آن نویسندهای را که اشاره کردید، (جان لوکاره) کاملاً میشناسم. وقتی ترجمه کتابم (کشف رمز) در انگلستان چاپ شد، پشت جلدش از من بهعنوان جان لوکاره چین یاد کردند. اما من این عنوان را دوست نداشتم چون بهنظرم داستانهای من با داستانهای او تفاوت زیادی دارند. بهنظرم کتابهای من بیشتر شبیه گراهام گرین هستند.
* ریشه تفاوتی که میگوئید در چیست؟
در نوشتههای جان لوکاره، دُز و مؤلفههای جاسوسی داستان خیلی بالاست. منتهی رمانهای من یا گراهام گرین،اینگونهاند که بُعد جاسوسی و پلیسی، لباسی برای طرح مسائل دیگر است.
* یعنی میخواهید حرف دیگری بزنید و از طرح داستان جاسوسی برایش استفاده میکنید!
بله. دقیقاً همینطور است. چیزیکه من میخواهم در درون این لباس یا پوششِ داستان جاسوسی مطرح کنم، ذات انسان و بخش تاریک وجود اوست. یکی از مسائل مهم قصه «کشف رمز» این است که یک فرد نابغه میخواهد یک کد رمز نظامی را بشکند. اما این ظاهر قضیه است و کاری که من به واقع میخواهم در کتابم انجام بدهم، این است که کد انسان را بشکنم. یعنی رمز اصلی، انسان است. من معتقدم جان انسان، بزرگترین رمزی است که در این دنیا وجود دارد.
* چرا نوشتن «کشف رمز» ۱۱ سال طول کشید؟
به ایندلیل که ۱۷ بار تغییرش دادم و بازنویسی اش کردم. و با توجه به اینکه مدام تغییرش میدادم، زمان نهاییشدنش طولانی شد.
* احیاناً در این کتاب، مطلب یا واقعیتی علیه حزب کمونیست چین ننوشته بودید که نگرانش باشید و به خاطر آن، رمان را بازنویسی کنید؟
ببینید، بالاخره کاری که من انجام دادم، اتفاق جدیدی در چین بود و پیش از این، رمانی با این مضمون و موضوع در کشورم نداشتیم که ظاهر جاسوسی داشته باشد و درونش چنین مطالبی مطرح شده باشد. احتمال چیزی که شمامیگوئید وجود دارد چون در چین، زمانی که اجرای سیاست اصلاحات و درهای باز شروع شد، یک روند طولانی از بازنگری انجام شد که زمان زیادی برد تا خیلی مفاهیم در قالبش جا بیافتاد. رمان من هم که اثر جدیدی بود، طبیعتاً زمانی لازم داشت تا مخاطبان درکش کنند. بهنظر خودم، واقعیت این است که در رمانم، آن چیزی که ممکن بود کسی از آن بترسد، مسائل سیاسی نبود؛ بلکه همان نفس و جان انسان بود. چون زمانی که میخواهیم راجع به جان انسان صحبت کنیم، با فضاهای تاریک روبرو میشویم.
* به شما لقب پدر رمان جاسوسی چین داده شده است. بهنظرتان فرزندان شما، راه را درست ادامه دادهاند یا آثارشان تکرار شما یا حتی ضعیفتر است؟
به نظرم، چینیها در این حوزه خوب کار نکردهاند. آن مناطق و کشورهایی که میشود راجع به رمانهای جاسوسیشان صحبت کرد، در اروپا و آمریکا هستند.
* منظورتان بهعنوان یک جریان است!
بله. همینطور است. مساله اینجاست که در حکومت چین، تا مدتها مسائل جاسوسی مطرح نمیشدند. به همیندلیل این موضوع گسترش چندانی نداشته و از نظر ادبی و هنری هم خیلی فربه و غنی نیست. پس از من هم، کار کسانی که به اینسمت رفتهاند، تعریفی ندارد. ضمن اینکه توجه کنید در هر کشوری، وقتی قرار است رمان جاسوسی چاپ شود، چون با سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی آن کشور ارتباط پیدا میکند، حساسیتهایی به وجود میآید. نویسنده باید سانسورها و محدودیتها را بپذیرد. بالاخره از این مسائل هم وجود دارد.
شاید بپرسید چرا سراغ این ژانر جاسوسی رفتی؛ پاسخ من هم این است: بهنظرم پوشش خوبی است. همانطور که گفتم، مؤلفه و حالوهوای جاسوسی، از نظر داستانی، پوشش و خوبی است تا از طریق آن، به جان، و همان درون انسان پرداخت.
* شما خودتان جاسوس و کدشکن بودهاید؛ درست است؟
بله من این کار را میکردم. یعنی واقعیتش این است که من دوره رمزشکنی را در دانشگاه ارتش رهاییبخش چین گذراندم. دورههای سخت ریاضی را پشت سر گذاشتم و پس از آن باید سر کار میرفتم. یعنی باید کدشکن میشدم. اما نرفتم. راستش را بخواهیم میتوانم بگویم فرار کردم و اصطلاحاً از زیرش در رفتم.
* اتفاق مهمی که باعث شد به فکر نوشتن این رمان بیافتید چه بود؟ مرگ دوست و عزیزی یا شاید...
اول این را بگویم که این بحث رمزشکنی یا رمزگشایی یک کار تخصصی و بسیار سخت است که من آن را یاد گرفتم. این حرفی که میزنم یک مقدمه است و کسی که آموزشهای لازم را ندیده باشد، اصلاً نمیتواند وارد این کار بشود. اگر کتاب من را بخوانید، متوجه میشوید توسط کسی نوشته شده که با این موضوعات آشنایی دارد و کار را میشناسد. مطلب دوم این است که حدود ۱۰۰ نفر از همشاگردیهایم وارد سیستم اطلاعاتی شده و بهطور جدی مشغول کدشکنی و رمزگشایی شدند. من از نزدیک با آنها در ارتباط بودم. بههمین دلیل با دشواریهای این کار آشنا بودم. اما ابداً نباید فکر کنید مطالبی که در رمان «کشف رمز» نوشتهام، حاصل تجربیات دوستانم است؛ یعنی آنها برایم تعریف کردهاند و من هم قصههای آنها را نوشتهام. نه؛ اصلاً اینطور نیست. مجموعههایی که این افراد در آنها کار میکنند، کاملاً دربسته هستند و تجربیاتشان اصلاً از آنجا خارج نمیشود. من هم اگر چیزی از آن جاها بدانم، نه میتوانم و نه اجازهاش را دارم که بنویسم.
نکته اینجاست که دوستان و همکلاسیهای سابق من، در دیدارهایی که با هم داشتیم، وضعیت زندگی افرادی را که در این کار بودند، برایم تعریف میکردند. این، همان اتفاقی است که شما به آن اشاره میکنید. واقعیت این است که روش و شیوه زندگی آنها خیلیخاص بود که من در این کتاب به آن شیوه اشاره کردهام؛ یعنی یک تراژدی. فرد، نابغه است اما اتفاقی که در نهایت برایش رخ میدهد فروپاشی ذهن و زندگی است. چیزی که من را تحت تأثیر قرار داد مدل زندگی یالایفاستایل آدمهایی بود که کدشکنی میکردند. از یک طرف احترام من را برمیانگیختند که بهخاطر مصالح کشور چه فداکاریها که نمیکنند، و از طرف دیگر باعث تعجب و ترحم من میشدند و احساساتم را برمی انگیختند.
* پس قسمتهای مربوط به فعالیتهای جاسوسی را در کتاب، با استفاده از تخیل خودتان نوشتهاید!
تمام داستان و مطالب اینچنینی کتاب، ساخته و پرداخته ذهن من هستند. بهنظرم ارزش تصویر ذهنی خیلی بالاتر از واقعیت است. ضمن اینکه تصاویر ذهنی که من در کتابم ساختهام، فقط محدود به همکلاسیهایم در کلاسهای کشف رمز نمیشود. این تصاویر گسترده هستند؛ هم من شاملش میشوم، هم شما و هم همه انسانها. چون جان انسان درمرکزش قرار گرفته است. اصلاً واقعیت ادبیات همین است. در ادبیات هرکسی مابه ازای خودش را پیدا میکند. بهنظرم یک امکان مشترک بین همه انسانهاست.
اگر قرار بود مطالب کتاب «کشف رمز» فقط به کار چینیها بیاید، فایدهای نداشت. همینطور اگر هم قرار بود فقط به درد مردم ایران بخورد، باز کارایی چندانی نداشت. این کتاب در جهان با اقبال زیادی روبرو شده و به ۳۳ زبان ترجمه شده است. میخواهم بگویم تصویری که من در این کتاب ساختهام، مثل نوری است که از بالا روی یک صفحه تابیده شده است. این نور روی همه میتابد؛ نهفقط در چین یا ایران بلکه در همهجای جهان و برای همه انسانها.
* اینکه شما اینهمه روی جان انسان تاکید دارید، نتیجه مطالعه و پژوهش در عرفان بودایی و شرقی است؟
بله. قطعاً به این مساله خیلی توجه داشتم. من پس از مطالعات گسترده روی متون دائویی چین، بودایی، مسیحی و اسلامی این رمان را نوشتهام. مطالعه دقیقی داشتم و در انتها به یکنتیجه رسیدم؛ اینکه جهان یکچیز اسرار آمیز است و ما مثل کارگردانی هستیم که مدام، دنبال داستان میگردیم. انگار کوه بزرگی وجود دارد و ما انسانها دنبال این هستیم که بفهمیم پشت این کوه بزرگ چهچیزی هست. اسم رمان من چیست؟ رمزگشایی. خب من به دنبال رمزگشایی هستم. و این رمزی که دنبال گشودنش هستم، حقیقت است که همه انسانها دنبالش میگردند.
* شما کتاب «یک ذهن زیبا» یا فیلم سینماییاش را خوانده و دیدهاید؟
بله. دیدهام.
* تأثیری هم از آن گرفتید؟
راستش را بخواهید، داستان من، زودتر از این فیلم نوشته شد. من فیلم را دیدهام و میدانم که یکی از فیلمهای معروف آمریکایی درباره یک نابغه ریاضی به نام جان نش است. اما کشف رمز زودتر از این اثر (فیلم سینمایی) نوشته شد. کتاب من تازه در ایران چاپ شده اما در سال ۲۰۰۱ در چین منتشر و عرضه شد. در حال حاضر در هالیوود صحبت از ساخت فیلم کشف رمز است. کارهایش هم انجام شده و ظاهراً همان کارگردان یک ذهن زیبا یکی از نامزدهای کارگردانیاش بوده است. در حال حاضر، کارهای مقدماتیاش در هالیوود در حال انجام است.
از شما تشکر میکنم که نام کتاب و «فیلم یک ذهن زیبا» را مطرح کردید. چون سرنوشت شخصیت اصلی این اثر، با سرنوشت شخصیت اصلی داستان من در کشف رمز، مشابه است. هر دو نابغه بودند و هر دو تبدیل به تراژدی شدند. اما این دو اثر، یک تفاوت بنیادین دارند؛ یعنی یک فرق مهم از ریشه دارند. شخصیت اصلی یک ذهن زیبا کارهایی انجام میدهد که بهخاطر شخص خودش هستند. اما شخصیت اصلی رمان من برای دیگران کار میکند؛ بهویژه برای مردم و کشورش.
نسخه انگلیسی و آمریکایی کتاب «کشف رمز» توسط انتشارات اف. اس. جی در آمریکا چاپ شده است. نشریههای مختلف آمریکایی از جمله نیویورکر، لس آنجلس تایمز، نیویورک تایمز و … نقدهای مختلفی درباره کشف رمز منتشر کردند و در مطالبشان نظارهگر نگاه من به وجود انسان بودند؛ همچنین بحث اختلافی که بین انسان و کاری که قصد دارد انجام دهد. چون برخیمواقع شما ناچارید یکی از این دو را انتخاب کنید؛ یا خودتان یا یک کار مهم.
* با توجه به فروش کتاب، شهرتتان و اتفاقی که در هالیوود در حال افتادن است، تا پایان عمر زندگیتان تأمین است! یعنی میتوانید از راه نویسندگی زندگیتان را تأمین کنید و کار دیگری نکنید؟
میتوانم بگویم الان یک نویسنده حرفهای هستم. یعنی کارم نویسندگی است. درآمدم هم خیلی خوب است. خوبیاش هم به حدی است که نمیتوانید تصورش را بکنید. چون کتابم در تمام دنیا معروف شده است. مثلاً هفته گذشته کتاب جدیدم در چین چاپ شد و گزارشی از فروشش به من دادند. با وجود گذشت یک هفته از آغاز عرضهاش، در صدر فهرست یکی از سایتهای مهم فروش کتاب در چین قرار گرفته است. قیمتش هم ۴۹ و نیم یوآن است.
از من پرسیدید که میتوانم از نویسندگی پول در بیاورم؟ بله میتوانم. و پول کلانی هم در میآورم. (میخندد)
* اینکه میگوئید نویسنده حرفهای هستید، آیا به این معنی است که ساعت مشخصی از روز را به نوشتن اختصاص میدهید؟ صبح، ظهر، شب یا هر زمان که میل و اشتیاقتان غلبه کند، مینویسید؟
من، هر روز زمان مشخصی برای نوشتن دارم. ساعت ۵ صبح بیدار میشوم و ساعت ۷ نوشتنم را شروع میکنم. تا ساعت ۱۴ مینویسم. ساعت ۱۴ ناهار میخورم. ساعت ۱۶ به بعد شروع به ورزش میکنم. ۱۸ شام میخورم. ۱۹ تا ۲۲ وقت کتاب خواندن یا فیلم دیدن من است. در کل، زندگی هر روزهام چنین چارچوبی دارد. بهنظرم چنین زندگی قاعدهمند و چارچوبداری است که اجازه میدهد یک نفر کاری را بهطور تخصصی دنبال کند. نمیشود بدون برنامه بود. آدم باید به خودش سخت بگیرد و چارچوب مشخصی داشته باشد. هرچقدر این چارچوب قویتر باشد، فرد هم قدرتمندتر میشود. بهنظرم نوشتن هر کتاب، جنگ با خویشتن است. کتابی که الان به شما نشان دادم (کتاب جدیدش)، نوشتناش، ۵ سال طول کشید.
* الان چند کتاب دارید؟
۶ کتاب؛ ۴۰ سال.
* کشف رمز اولی بود؟
بله. اولی بود.
* درباره نویسندگی، این نبود که از کودکی به نوشتن علاقه داشته باشید یا در مدرسه انشاءتان خوب بوده باشد؟ ظاهراً از میانسالی چشمه نوشتنتان شروع به جوشیدن کرده!
بعضیها هستند که خیلی سریع وارد مقوله نوشتن میشوند. برخی هم هستند که خیلی آرامآرام وارد میشوند. من خیلی کُند وارد شدم و دوران سکوتم خیلی طولانی بود. هرکسی یک دوران سکوت دارد. حقیقتش را بخواهید، این دوران سکوت هرچند طولانی بود، اما هم مهارت و هم سواد من را در نوشتن ارتقا دارد.
به نظرم یک نویسنده نباید خیلی زود اسم در کُنَد. چون ممکن است کیفیت کارش پایین بیاید. این مساله هم به همان بحثی برمیگردد که ابتدای گفتگو به آن اشاره کردم. این به نفس و وجود انسان برمیگردد. ظرف وجودی انسان باید اول تا جایی رشد پیدا کند، که ظرفیت بزرگشدن یا اسم درکردن را داشته باشد. شما وقتی معروف میشوید، دورتان شلوغ میشود و آن آرامش و خلوتتان از بین میرود. بنابراین بهنظرم انسان اول باید ظرف وجودیاش رشد کند، بعد مشهور شود!
* و حرف آخر؟
من به این مصاحبه امیدوارم. امیدوارم این مصاحبه باعث شود ایرانیها افکار من را بهتر بشناسند.