حتی اگر بپذیریم امروز منابع مادی به اندازه کافی برای تغذیه، پوشاک، سرپناه و آموزش هر فرد زنده روی کره زمین وجود دارد، باز چیزی از بحران موجود نمیکاهد. مراقبتهای بهداشتی، مبارزه با بیماریهای مهم، تهیه غذای سالم و پاکسازی محیط زیست تنها بخشی از کارهای ضروری است که باید انجام شود. نگاهی گذرا به هر بخشی از این جهان در حال گرمشدن به ما میگوید تا چه حد از دستیابی به هر یک از این اهداف فاصله داریم. جامعه امروز بشری به دو جهان بهاصطلاح اول و سوم تقسیم شده است: جهانی مملو از تجملات در برابر جهانی آکنده از محرومیت و فقر و مبارزه برای زندهماندن. هرچه گذشت، مشخص شد این تقسیمبندی صرفا جنبه جغرافیایی ندارد. وجه مشترک هر دو جهان این است که در اغلب کشورها به طور فزایندهای میتوان یکدرصدیهایی را دید که در محاصره خاموش ٩٩درصدیها هستند. اسم رمز این جهان نیز کاملا روشن و آشکار است: «برنده همهچیز را برمیدارد». به همین خاطر بسیاری این ایده را باور کردهاند که مالکیت و داشتن ثروت برای زندگی خوب ضروری است. برای خوببودن باید ثروتمند شد. این وضعیتی است که به نحوی تاریخی ساخته شده و به نظر میرسد گریزی از آن نیست. ازاینرو، در چنین جهانی، مصرفگرایی و خودخواهی دولت و مردم دیگر نه بهعنوان معضلی اخلاقی، بلکه باید بسان اهداف اصلی زندگی انسان در نظر گرفته شود. اخیرا کتابی با عنوان «بهای سنگین مادیگرایی» منتشر شده که با چنین موضعی میکوشد بهای سنگینی را که جامعه انسانی برای رسیدن به وضع موجود پرداخته بررسی کند. نویسنده بدنه قابلتوجهی از مطالعات علمی را بررسی میکند که حقیقتی کاملا متضاد با شهود اغلب مردم جهان دارد: «افراد حتی وقتی پول و کالاهای مادی بیشتری به دست میآورند از زندگیشان رضایت بیشتری ندارند یا بهلحاظ روانشناختی سالمتر نیستند. بهخصوص، زمانیکه افراد متعلق به سطوح بالای جامعه باشند افزایش ثروت موجب افزایش شادکامی یا بهزیستی نمیشود».
کتاب حاضر نقد وضع موجود را در جنبه موذیانه ارزیابی ارزشها دنبال میکند: اینکه در جهان امروز کفایتداشتن ارزش نیست بلکه بیشتر از دیگران داشتن، ارزش است. نویسنده مدعی است وعدههای جامعه مصرفی واقعی نیستند، چون اگر بودند موضوعیت مییافتند. برهمیناساس نشان میدهد که چگونه وعدههای پوچ مصرفگرایی میتواند عمیقا در روان انسانها ساکن شود، اما این کتاب باوجود اینکه بهخوبی بحران جهان حاضر را برجسته میکند، در ارائه تحلیلی دقیق از منشأ تولید وضع موجود، یعنی نظام اقتصادی حاکم و دولت، کماثر است. چراکه تبیین کتاب از این موضوع، نه بر نقش نیروهای اقتصاد کلان که بازار مصرفگرایی را هدایت میکند، بلکه بر مشاهدهای از عوامل روانشناختی تمرکز دارد که افراد را بهسوی انباشت کالاهای مادی و نمادهای مقام و منزلت سوق میدهند ولو اینکه حمایتکننده و تقویتکننده نباشند. نویسنده بیشتر بر این جنبه تأکید دارد؛ چون معتقد است اقتصادهایی که بر مصرفگرایی تمرکز دارند به شرایطی که ناامنی روانشناختی را تشدید میکند پروبال میدهند و از این طریق رشد و بقای خود را ممکن میکنند.