قصههای زیادی گفته شده درباره نویسندههایی که با شخصیتهای رمانهایشان، همذاتپنداری کردهاند و بهجای آنها حرف زدهاند و بهجای آنها زندگی کردهاند. شاید در مقابل مفهوم متد اکتینگ، بتوان نام اینگونه از نویسندگی را متد رایتینگ گذاشت. اسم جالبی هم هست. مثلا وقتی اما بواری در کتاب «مادام بواری» دچار مسمومیت شد، گوستاو فلوبر هم دچار بیماری شد و تشخیص پزشک، مسمومیت بود. یا ارنست همینگوی هنگام نوشتن «پیرمرد و دریا» بارها دریازده شد، با اینکه محل زندگیش کیلومترها با دریا فاصله داشت. دنیای یک رمان، خواننده را همراه خود میبرد و در خلال قصه، یکی از شخصیتها نهایتا شخصیت سمپات خواننده میشود، درباره خود نویسنده نیز چنین قانونی هست. نویسنده با شخصیتهای رمان خود نزدیکی زیادی حس میکند و گاهی جای آنها قرار میگیرد و طبیعی است که گاهی نیاز است بهجای شخصیتها زندگی کند تا بتواند جزئیات رفتار آنها را بهگونهای بنویسد تا این شخصیتها بعدها، شخصیتهای آشنا یا قابلدرکی برای خوانندهها باشند. این مقدمه برای آن گفته شد تا بدانیم فومی نوری ناکامورا در رمان «دزد» چنین کاری کرده و چنان جزئیات حرفهای یک جیببر را باز کرده که اگر نگوییم خود ناکامورا یک جیببر واقعی است، دستکم میتوانیم مطمئن باشیم ساعتها کار یک جیببر واقعی را تماشا کرده است. دقیقا به همین دلیل، زاویه دید رمان، که «من راوی» و از زبان شخصیت اصلی رمان است، انتخاب بسیار خوبی بود. چون به ما اجازه دانستن جزئیات زیادی را میدهد. جزئیاتی که بعضا وجود ندارند و تنها تصورات راویاند از تفکرات آدمهای دیگر. انگار گزارش لحظهبهلحظه یک آدم تیزبین را میشنویم. خط قصه بهدرستی شروع و پرداخت میشود و پایان باز امیدبخش رمان، قابلتوجه است. نکته طلایی و قدرت اصلی کار ناکامورا در جزئیات است که باعث میشود مخاطب رمان «دزد» را با لذت بخواند و با شخصیت همراه شود و در کشاکش هیجانانگیز چند جیببری و یک دزدی بزرگ قرار بگیرد. سیر شخصیت اصلی رمان را ببینید و درنهایت تمام احساسات حقیقی و دروغین دیگر شخصیتهای مهم رمان را از دیدگاه شخصیت اصلی مشاهده کنید. درواقع پس از خواندن «دزد»، حس دزدِ دقیق و چابکی را دارید که ساعتهای زیادی در ژاپن بین شخصیتهای عجیبوغریب زندگی کرده و از زندگی آنها نکتههای ریز اما مهمی را فهمیده؛ و بهنظر میرسد رمانی که بتواند چنین کاری کند، رمان موفقی است. ضمن اینکه خط روایی داستان، تنه به تنه مسئله مهم جبر و اختیار میزند. جایی که شخصیت اصلی رمان، در دوراهی انتخاب مبارزه یا پذیرش شکست قرار میگیرد و فارغ از تصمیمی که گرفته میشود، باز نویسنده نقش جزئیات را حتا در تصمیمگیریهای بزرگ و کلان زندگی از یاد نمیبرد. از گذشته شخص اصلی رمان، تقریبا هیچ نمیدانیم، جز زنی که در گذشته بوده و حالا بیدلیل روشنی، دیگر نیست. فضای سرد کار و انطباق آن با نوع روایت، آسیای جنوبشرقی سرد و بیروح را تداعی میکند. جایی که یاکوزاها سرنوشت دقیق و روشن انسانها را تعیین میکنند. جایی که اتفاق در قصهها از بین رفته و همهچیز تبدیل شده به قراردادی ازپیشمعلوم. جهان در دست عدهای خاص قرار دارد، مردم بهمثابه موجودات ذرهبینی بیاختیاریاند که بهراحتی کشته و له میشوند و تنها عدهای اندک جزو این دو دسته نیستند؛ خلافکارهای بیادعا. قشری که خواننده «دزد» با آنها از همه بیشتر همذاتپنداری میکند. بهنظر میرسد رمان در تلاش است تا این مسئله تکاندهنده را مطرح کند که جهان به سه دسته خدایان، بردگان و انسانها تقسیم شده و متاسفانه بردگان از همه بیشترند. خدایان قدرتمندند و هیچ قانونی توان گیرانداختن آنها را ندارد و آنها برای همهکس و همهچیز تصمیم میگیرند و با این تصمیمگیریها سرگرم میشوند، برای بردهها که آدمها و شهروندان معمولی این جهانند، برای خدایان ضعیفتر و درنهایت برای جیببرها و دلهدزدها که تنها انسانهای عادی این جهاناند و درنهایت اینها شاید بتوانند کاری خلاف اراده خدایان انجام دهند. رمان «دزد» این مفهوم انتزاعی و افسانهای را در پوستهای کاملا واقعگرایانه و ملموس مطرح میکند و به خوانندههای مختلف اجازه میدهد از زوایای مختلفی به جهان رمان نگاه کنند و برداشت موردعلاقه خود را داشته باشند. رمان «دزد» اثر نویسنده جوان، فومی نوری ناکامورا در سال ٢٠١٠ یکی از جوایز جدید و معتبر ژاپن را کسب کرده و پس از آن موردتوجه جامعه بینالمللی قرار گرفته و به انگلیسی و فارسی هم ترجمه شده است.
دزد/ فومی نوری ناکامورا/ ترجمه پیام غنیپور/ انتشارات ققنوس