گروه انتشاراتی ققنوس | اعترافات تلخ یک ويراستار
 

اعترافات تلخ یک ويراستار

نمایش خبر

..........................

روزنامه اعتماد 

یکشنبه 21 دی ماه 1399

..........................

زهره حسين‌زادگان

ويرايش به عنوان مسئله‌اي در پيوند مستقيم با نوشتن، از موضوعات مهم حوزه فرهنگ مكتوب است. چنان‌كه نمي‌توان از نقش و اهميت آن چه در نحوه ارائه آثار نوشتاري در قلمرو يك زبان و چه در كاركرد بازدارنده‌اش در برابر غلط‌‎نويسي‌هاي رايج چشم پوشيد. كتاب «له و عليه ويرايش» اثر سايه اقتصادي‌نيا كه از سوي نشر ققنوس منتشر شد، مساله ويرايش را دستمايه اثري تحليلي كرده و ملاحظات پيرامون آن را در كانون توجه گذاشته است. اقتصادي‌نيا كه علاوه بر ويراستاري، منتقد ادبی و پژوهشگر ادبیات فارسی هم هست، از سال 98 در دانشگاه جرج‌تاون واشنگتن ادبيات معاصر فارسي تدريس مي‌كند. با او درباره كتاب «له و عليه ويرايش» گفت‌وگو كرديم.

 

از اين‌جا آغاز كنيم كه اصلا چرا این کتاب را نوشتید؟

من این کتاب را بر اساس دو ضرورت نوشتم: ضرورت درونی و ضرورت بیرونی. ضرورت درونی نیاز خودم بود به صحبت کردن درباره تجربه‌ها و آموخته‌ها و عواطفم نسبت به حرفه ویرایش؛ و ضرورت بیرونی این بود که می‌دیدم دیگرانی هم هستند که دریافت این تجربه‌ها و آموخته‌ها برایشان مفید و جالب است.

عنوان کتاب براي كسي كه آن را نخوانده طبعا محل پرسش است. «له و علیه ویرایش». چرا «له» و چرا «علیه»؟

توضیح قسمت «لهِ» آن ساده است: به‌طور سنتی، کتاب‌هایی که در حوزه ویرایش و نگارش نوشته شده‌اند عمدتاً درس‌نامه‌هایی هستند که ویراستارها نوشته‌اند و اغلب کتاب‌هایی له ویرایش هستند: آیین‌نامه‌ها، کتاب‌های آموزشی، درس‌نامه‌‌ها، شیوه‌نامه‌ها‌ و راهنماها و خلاصه از قسم غلط ننویسیم‌ها و دستورالعمل‌های نگارش و ویرایش. طبیعی است که سرلوحه همه این‌ها این است که ما باید زبان فارسی را به سمت پاکیزه‌نویسی، وحدت نگارشی و ویرایشی پیش ببریم. یعنی یک سری اصول تعریف کرده‌اند و دارند مخاطبان را به سمت آن اصول پیش می‌برند. اغلب در این‌ها له ویرایش صحبت می‌شود، چون به هر حال ویراستار در جایگاهی نشسته که دارد از حرفه خودش دفاع می‌کند، حمایت می‌کند، مزایای این حرفه را می‌گوید و دیگران را به پیوستن به این حرفه تشویق می‌کند. می‌خواهد بگوید ما در این حرفه چه جانفشانی‌ها و فداکاری‌هایی می‌کنیم و بیشتر درباره عشق به این حرفه داد سخن می‌دهد. آیا ویراستاری هست که علیه این حرفه صحبت کند؟ خودزنی کند؟ صادقانه بگوید من چرا از این شغل رنج می‌برم؟ چرا سخت است که هرروز این کار را ‌کنم؟ چطور می‌شود که من هنگام ویرایش، به خودم، به نویسنده، به مترجم و به زمین و زمان لعنت می‌فرستم؟ خب من این احساس را بارها و بارها هنگام ویرایش داشته‌ام و نسبت به خودم، حین کار، حسی از فرسایندگی، دوگانگی یا حتی نفرت پیدا کرده‌ام. آن مقاله‌هایی که در «علیه ویرایش» آمده از همین‌ جاها سر بیرون آورده است.

قدری مبهم است؛ شما دارید متنی را اصلاح و بهتر می‌کنید. چرا این مسئله باید برای شما دردآور باشد؟

درگیری روحی و اصطکاک روانی و درونی من با این حرفه خیلی زیاد بوده و هنوز هم زیاد است. سؤال‌ها و گرفتاری‌های من ضمن ویرایش تازه سر باز می‌کنند! مثلاً گرفتاری‌های عقیدتی من: فرضاً من چیزی را ویرایش می‌کرده‌ام که قبول نداشته‌ا‌م. هر لحظه از خودم می‌پرسیده‌ام: آیا من فرد صالحی برای انجام این کار هستم؟ چرا باید چنین چیزی را ویرایش کنم؟ آن هم چیزی که از نظر من باطل و مزخرف است! چرا باید چیزی را که بدان عقیده ندارم بهتر و شکیل‌تر کنم؟ فقط چون ناچارم پول درآورم؟ یا مثلاً چیزهایی را ویرایش کرده‌ام که، از نظر من، به لحاظ نگارشی سخیف است. من باید انرژی خودم را صرف خزف کنم، حال آنکه خیال می‌کنم خود می‌توانستم گوهر به چنگ بیاورم. این یعنی صرف انرژی برای چیزی که در نهایت حس می‌کنی خودت بهترش را می‌توانستی بنویسی. چرا خودم ننویسم؟ چرا خودم ترجمه نکنم؟ این‌ها دغدغه‌های من در «علیه ویرایش» بوده است. در مقام کسی که کسوت ویراستار به تن دارد، این اعترافات دردناک و سخت است دیگر!

خیلی‌ها اعتقاد دارند که اگر آقای نجفی نبود و کتاب «غلط ننویسیم» وجود نداشت شاید ما الان دچار سردرگمی بیشتری در زبان فارسی و بخصوص در نگارش بودیم. نظر شما چیست؟

فکر می‌کنم کتاب‌هایی از نوع «غلط ننویسیم»، لازم است که، به دلیل طبیعت متحول زبان، هر پنجاه سال یکبار بازتألیف ‌شود. تحول طبیعی زبان این را اقتضا می‌کند. لازم است که ما ببینیم همین الآن معیار چگونه است و رانش زبانی به کدام سمت است و ما الان به چه چیزی معیار می‌گوییم. قطعاً سطحی که آقای نجفی در زمان تألیف «غلط ننویسیم» معیار در نظر گرفتند، با سطح آن چیزی که الان معیار می‌گوییم فرق می‌کند. آن صفر با این صفر کاملاً تغییر کرده است. کتاب‌هایی از این دست حتماً باید در بازه‌های زمانی مختلف تألیف و بازتألیف بشوند. مثلاً، همان‌طور که شما فرمودید، الان فضای مجازی اقتضائات جدید زبانی برای ما ایجاد کرده و مسائل جدید زبانی برایمان تعریف کرده است. حتی بعضی مسائل قدیم را، که مسائلی محدود در میان اهل قلم بود، به مسائل عموم مردم تبدیل کرده است. مثلاً شکسته‌نویسی یا گفتاری‌نویسی. مسئله شکسته‌نویسی مسئله جدیدی نیست: دست‌کم از ابتدای قرن حاضر، بعد از اینکه ایرانیان نمایشنامه‌نویسی به سبک غربی را آموختند و می‌خواستند تیاتر راه بیندازند، این مسئله را داشتند که چگونه بنویسند تا بازیگر آن را بر صحنه هرچه طبیعی‌تر ادا کند؛ اما با گسترش فضای مجازی، مسئله چند نفر نمایشنامه‌نویس عهد مشروطه به مسئله عموم مردم تبدیل شده، چون حالا همه می‌خواهند طبیعی بنویسند! حالا ببینید ما باید چقدر تلاش کنیم که این‌ها را مدون کنیم و برای این‌ها دستورالعمل تهیه کنیم و باید چند تا «غلط ننویسیم» داشته باشیم؟

الان درست صحبت کردن، مخصوصاً در نسل جدید، ناهنجاری محسوب می‌شود. مثلاً «متشکرم» را «مچکرم» می‌نویسند. اگر غیر از این بنویسید انگار مادربزرگی هستید که می‌خواهید بهشان چیزی یاد بدهید.

اتفاقاً همین امروز، سر کلاس، من چیز خیلی عجیبی درباره «مچکرم» شنیدم: یکی از دانشجوهای کلاسم به من گفت که بسیاری از مردم اینطور خیال می‌کنند که مچکرم از چاکر می‌آید! من اصلاً داشتم شاخ در می‌آوردم! تا به این لحظه چنین چیزی نشنیده بودم! می‌دیدم که همه می‌نویسند مچکرم، ولی تصور من این بود که به نفع اقتصاد زبانی است که این‌طور می‌نویسند، چون شما در «مچکرم» به جای دو واج ت و ش، چ می‌گذارید. در واقع صرفه‌جویی می‌کنید و در ضمن مکتوب را با ملفوظ مطابق می‌کنید: می‌گویید مچکرم، و همان را هم می‌نویسید. اما این گمان که مچکرم را به چاکر ربط می‌دهد حاکی از گم‌شدن سررشته‌ای است که کلمات را از اصل‌شان جدا کرده است: گفتاری‌نویسی باعث می‌شود کلمات خانواده زبانی خودشان را گم کنند.

پرسش دیگر درباره املاي كلمات است. مثلا می‌گویند چه فرقی می‌کند که مخصوص با س نوشته شود یا با ص؟ يا در ارتباط با جدانویسی یا سرهم‌نویسی هم این سوال را دارند. مثلاً «ها» جدا باشد یا بچسبد؟ انگار که نوعي ساختار تحمیلی را بر خودشان می‌بینند که تحملش برايشان دشوار است. آیا غلط‌نویسی تعمدي نوعی اعتراض به این ساختارهای تحمیلی نیست؟

جمال‌زاده در کتابش، «یکی بود یکی نبود»، به این مسئله تحت عنوان استبداد زبانی اشاره کرده است. می‌گوید: «همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی، که مشهور جهان است، در ماده ادبیات نیز دیده می‌شود». یعنی شما وقتی در جامعه‌ای استبدادی زندگی می‌کنی که از صبح تا شب به شما بگوید، چه بخور، چه نخور، کجا برو، کجا نرو، چه بپوش و چه نپوش، از صبح تا شب می‌خواهد به شما برای تمام ابعاد زندگی‌ات دستورالعمل بدهد، آستانه تحمل تو را به قدری تحریک کرده که دیگر تحمل نداری که کسی بیاید به تو بگوید چطور بنویس، چطور حرف بزن، دیگر پذیرش این را نداری. می‌گویی اینجا دیگر من آزادم تا قانون‌شکنی کنم! فرار از استبداد زبانی بخصوص در میان جوانان ما زیاد است. او دیگر طاقت ندارد که بهش بگوییم چطور باید بنویسی. ما نمی‌توانیم پلیس زبان و نگارش و ویرایش برای او بشویم بلکه او باید خود متوجه شود که این وحدت، در سطحی عالی‌تر، به چه کار می‌آید.

اگر نداند چه می‌شود؟

اگر بپذیرد که زبان فارسی یک سرمایه ملی است، محافظتش می‌کند. مثل نفت؛ اما اگر زبان فارسی را همچون سرمایه ملی نبیند، نه کوششی برای محافظتش خواهد کرد و نه از بابت بیماری و زوالش دل‌نگران خواهد شد. من زبان را سرمایه‌‌ای ملی می‌بینم، مثل نفت، جنگل و منابع طبیعی. آقای نجفی هم در مقدمه «غلط ننویسیم» به همین موضوع حفظ هویت ملی از راه زبان فارسی اشاره داشته‌اند و گفته‌اند «غلط ننویسیم» را برای کسانی نوشته‌اند که به زبان فارسی، عنصر اصلی وحدت و قومیت ما، مهر می‌ورزند. البته من می‌دانم و می‌پذیرم که این دیدگاه مخالفانی دارد و هستند کسانی که این اصل را قبول ندارند. خب ما نمی‌توانیم از آن دیدگاه انتظار داشته باشیم که در راه حفظ وحدت نگارشی و ویراشی تلاش کند چون مسئله‌اش این نیست. خیلی‌ها ممکن است این‌طور فکر کنند ولی کسانی مثل من، که زبان فارسی را به چشم سرمایه ملی می‌بینند، فکر می‌کنند اصلاً اگر یک روزی در دنیا بخواهیم بگوییم ما هم وجود داریم، از این راه است. از راه همین زبان! چون ما را به ذخایر معنوی گذشته‌مان وصل می‌کند و این ذخایرند که اگر روزی وجودی در دنیا بخواهد برای ایران شناسایی شود فقط و فقط از آن راه است.

بله، يعني ما یک سرمایه داریم که اگر از آن حفاظت نکنیم مثل چیزهای زیادی که از دست دادیم، از دستش خواهيم داد. امیدوارم دوستان ما هم قانع شده باشند.

من هم امیدوارم. همان‌طور که به بشکه‌های نفت‌مان چوب حراج نمی‌زنیم و معادن زغال‌سنگ‌مان را مفت نمی‌سوزانیم، زبان‌مان را هم باید محافظت کنیم.

کتاب «له و علیه ویرایش» برای همه مفید است یا فقط برای ویراستاران؟

این کتاب برای هر کس که زبان فارسی را دوست دارد احتمالاً مفید است. کتاب درباره ویرایش است اما شیوه‌نامه نیست. کتابی است برای کسانی که دوست دارند درست بنویسند و بهتر ترجمه کنند و از فضای قلم و کتاب و نشر ایران در سال‌های اخیر خبردار باشند.

ما خیلی می‌بینیم که ویرایش‌ها سلیقه‌ای اعمال می‌شود. یعنی نه تنها تأثیر مثبتی ندارند بلکه اصلاً چندان هم مؤثر نیستند.

در باب سلیقه، چیزی که من مکرراً در کلاس‌هایم می‌گویم این است که میدان اعمال سلیقه واقعاً در ویرایش نباید آن‌قدر فراخ باشد که ما سلیقه خودمان را جای سلیقه مؤلف و مترجم جا بزنیم. کتاب نویسنده و در درجه دوم مترجم دارد و ویراستار تا جایی می‌تواند اعمال سلیقه کند که آن سلیقه با سلیقه مترجم و نویسنده مغایرتی نداشته باشد. شما می‌خواهید سلیقه خودتان را اعمال کنید بفرمایید کتاب خودتان را بنویسید. شما ویراستار هستید، نمی‌توانید بنشینید به جای نویسنده.

حتماً خاطراتی راجع به استاد نجفی و استادان دیگری که در این کتاب نیستند، دارید. فرصت خوبی است که یاد کنیم از افرادی که واقعاً وامدارشان هستیم.

از خیلی‌ها اسم برده‌ام، از کسانی که ازشان آموخته‌ام؛ اما به سه نفر، فصل‌های جداگانه اختصاص داده‌ام: مرحوم آقای نجفی، استاد درگذشته‌ام، که هر زمان نام‌شان به دهانم می‌آید به همان تروتازگی است که اولین بار سر کلاس‌شان نشستم و باعث افتخار من است که شاگرد و بعدها همکار ایشان بودم. ای کاش می‌شد لحظه‌هایی را که در فرهنگستان با ایشان مصاحبت داشتم در یک گوی طلایی حفظ کنم. افسوس که نمی‌شود. دو استاد دیگر، که ان‌شاءالله عمرشان دراز باشد، آقای سمیعی و استاد صلح‌جو هستند که سایه‌شان بالای سر ما هست.

شما خودتان نویسنده‌اید، آیا متن‌تان را دست ویراستار می‌دهید؟ چرا خيلي از نویسنده‌ها دل خوشی از ویراستارها ندارند؟ اصلاً همین کتاب شما ویرایش شده است؟

بله. ویرایش شد. یادم است وقتی همین «له و علیه ویرایش» را به نشر ققنوس دادم، آقای حسین‌زادگان خیلی بااحتیاط با من صحبت کردند که: حالا ما چه‌کار کنیم برای ویرایش؟ گفتم شما اختیار تام دارید. اتفاقاً نسخه اولیه من از این کتاب در نشر ققنوس ویرایش شد، غلط هم از داخلش درآمد. غلط‌های بدجور هم درآمد! دیگر بیشتر نمی‌گویم که آبرویم نرود!

بعضی نویسنده‌ها و مترجم‌ها در مقابل ویرایش مقاومت دارند و حتی آن را بی‌احترامی به اثرشان می‌دانند. در حالي كه خطای نگارشی خیلی وقت‌ها طبیعی است.

اسمش سهو‌القلم است و برای همه رخ می‌دهد. حتی اگر سهوالقلم هم نباشد، بالاخره آدم پیشنهاد کسی دیگر را می‌سنجد، یا می‌پذیرد یا نه. مقاومت لازم نیست! من خیلی خوشحالم که کتابم ویرایش شد. با کمال افتخار گذاشتم روی میز ویراستار و غلط‌های مرا گرفتند. چرا باید ناراحت بشوم؟

ویرایش متن تألیفی با متن ترجمه چه تفاوتی دارد؟

در متن تألیفی ما اختیاراتی داریم که در متن ترجمه نداریم و آن وارد شدن به حوزه ویرایش محتوایی است. ما نمی‌توانیم در محتوای متن ترجمه دست ببریم. نویسنده در زبان اصلی قبلاً متن را ساخته است. ما نمی‌توانیم این محتوا را دگرگون، کم یا زیاد کنیم و تغییر بدهیم. کتاب ترجمه شده به ما رسیده و ما باید آن را به همان شکل به مخاطب عرضه کنیم؛ اما متن تألیفی میدانی برای ویرایش ساختاری و محتوایی است؛ چه در آثار خلاقه از قسم رمان و داستان، و چه در آثار تحقیقاتی. 


سوال‌ها و گرفتاري‌هاي من ضمن ويرايش تازه سر باز مي‌كنند! مثلا گرفتاري‌هاي عقيدتي من: فرضا من چيزي را ويرايش مي‌كرده‌ام كه قبول نداشته‌ا‌م. هر لحظه از خودم مي‌پرسيده‌ام: آيا من فرد صالحي براي انجام اين كار هستم؟ چرا بايد چنين چيزي را ويرايش كنم؟ آن هم چيزي كه از نظر من باطل و مزخرف است! چرا بايد چيزي را كه بدان عقيده ندارم بهتر و شكيل‌تر كنم؟ فقط چون ناچارم پول درآورم؟ يا مثلا چيزهايي را ويرايش كرده‌ام كه، از نظر من، به لحاظ نگارشي سخيف است. من بايد انرژي خودم را صرف خزف كنم، حال آنكه خيال مي‌كنم خود مي‌توانستم گوهر به چنگ بياورم. اين يعني صرف انرژي براي چيزي كه در نهايت حس مي‌كني خودت بهترش را مي‌توانستي بنويسي. چرا خودم ننويسم؟ چرا خودم ترجمه نكنم؟ اين‌ها دغدغه‌هاي من در «عليه ويرايش» بوده است. در مقام كسي كه كسوت ويراستار به تن دارد، اين اعترافات دردناك و سخت است ديگر!

ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه