سايت الف
چگونه میتوان فلسفه یا فیلسوفی را فهمید؟ این خود یک سوال فلسفی است. اما صرف نظر از نزاعهایی که در این زمینه وجود دارد، غیر قابل انکار است که یکی از مفیدترین ابزارها برای رسیدن به فهم، آشنایی با منتقدان و مخالفان آن فلسفه یا فیلسوف است. این همان رویکردی است که عمدتا با این عبارت مشهور بیان میشود: تُعرف الاشیاء باضدادها (چیزها به وسیله ضدهایشان شناخته میشوند).
به راستی این اضداد چه میکنند؟ به نظر میرسد کاری که ضد میکند فقط مخالفت و غرضورزیِ لجوجانه نیست. به عبارت دیگر او فقط یک عنصر مزاحم نیست که نبودنش از بودنش بهتر باشد. او هرچقدر هم که لجاجت و عناد بورزد، دست آخر حداقل برای کسانی که از بیرون، این درگیری را میبینند، آموزنده و ثمربخش خواهد بود.
این سود رساندن به چه معنا است؟ ضد با مخالفتش اشکالات را ظاهر میکند و اسباب تعدیل مخاطبش را فراهم آورد. او کسی است که به ناظر بیرونی این امکان را میدهد تا زمینه نزاع را بهتر و جدیتر درک کند. یکی از مهمترین عوامل فهم، درک زمینه نزاع است. به این معنا که دانسته شود که اساسا این مساله فلسفی در چه شرایطی و در پاسخ به کدام نیاز به بحث گذاشته شده است. ضد همچنین به آینده جهت میدهد. ممکن است پیروان را معتدل یا افراطی کند، حتی ممکن است چنان تاثیر عمیقی بگذارد که خودش مساله شود. پس شکی نمیماند که برای شناخت و فهم هر اندیشهای، شناخت سنگرِ دشمنان و مخالفان آن اندیشه بسیار مفید و ثمربخش خواهد بود.
جالب است که مترجم این کتاب نیز در جایی دیگر به اهمیت این مساله اشاره کرده است: "اما اینکه چرا به ترجمه «یاکوبی» پرداختهام، شاید انگیزهام بیش از همه سرک کشیدن به اردوگاه دشمنی باشد که در ایران ناشناخته است و منبع مستقلی دربارهاش وجود ندارد. یاکوبی دشمن است؛ دشمن روشنگری و عقل مدرن. آن هم از موضعی بهشدت عقلستیزانه، متعصبانه و ارتجاعی. اما با این همه یاکوبی میکوشد حتی برای نقد کردن فلسفه هم گفتمانی فلسفی اتخاذ کند و همین امر باعث میشود انتقادات وی درسهای زیادی برای ما داشته باشد. فهم یاکوبی در مقام دشمن برای فهم کل فلسفه مدرن آلمان بسیار حائز اهمیت است و البته خوشبختانه نتیجه این مواجهه همان نبود که یاکوبی انتظار داشت."
فریدریش هاینریش یاکوبی (1749-1832)، اما، مخالف چه بود؟ او در عصر عقل (روشنگری) میزیست. تندباد روشنگری فرانسوی به آلمان رسیده بود و عقل و عقلگرایی جا را برای اندیشههای رقیب تنگ کرده بود. برخی دیگر از هموطناناش هم به شکلدادن چیزی مشغول بودند که بعدها به ایدئالیسم آلمانی مشهور شد. چیزی که اوج عقلگرایی فلسفی محسوب میشود. همین فضا و زمینه بود که او را نخست منتقد عقلگراییِ حاکم بر فلسفه روشنگریِ متاخر آلمان، سپس منتقد ایدئالیسم استعلایی کانت (به ویژه صورتی که فیشته متقدم بدان بخشیده بود) شد. و در نهایت هم به انتقاد از ایدئالیسم رمانتیک شلینگ متاخر دست زد. بهطور مشخص او با همان شخصیت صریحاللهجه و جدلیاش سعی داشت از آزادی فردی و خدای شخصوار در مقابل جریانهای مذکور دفاع کند که این دو موضوع را به چالش کشیده بودند.
او از کانت و اخلاف ایدئالیستاش گله میکرد که زبانِ ناظر به «من» را به وسیله طرح مجدد آن بر اساس انتزاعیاتی که در حقیقت ارزش اصیل آن را نفی میکردند، واژگون ساختهاند. بدین طریق آنها صرفِ توهمی از خودبودگی (یا نفسانیت) را جایگزین خودبودگی راستین کردهاند. یاکوبی میگفت هیچ «من»ی بدون «تو» وجود ندارد، و این دو تنها در محضر خدایی متعالی و شخصوار میتوانند یکدیگر را بازشناسند و مورد احترام قرار دهند.
او را از جهات مختلفی ادیب (به جهت رمانهایش و نقدی که به جریان ادبی «طوفان و هیاهو» داشت)، لیبرال (به جهت تمایل به آدام اسمیت و...)، اگزیستانسیالیست (به جهت دفاعش از امر فردی و استثنایی) و ضد عقل میدانند که بر شخصیت و اندیشه خاص او دلالت دارد. اما او مدافع ارزشهای محافظهکارانهای بود که احساس میکرد از سوی فرهنگ زمانهاش در معرض تهدید قرار دارد؛ وی هیچگاه خود را عقلستیز ندانست، بلکه برعکس، ایماناش را ذاتا و حقیقتا عقلانی میپنداشت و بارها کوشید تا نظریهای ایجابی در باب عقل ارائه کند.
یاکوبی از اوایل جوانی طبعی متمایل به زهدی افراطی داشت و بیوقفه درگیر پرسشهایی درخصوص وجود خداوند و بیپایانیِ زمان بوده است. همین امر او را به درگیری با فلسفه کشاند. البته او فقط به فلسفه نمیپرداخت و بُعدی ادبی هم داشت که در محفلِ ادبیای که در ملک روستایی خود در پِمپِلفورت با همکاری همسرش الیزابت فون کارمونت (معروف به بتی)، میزبانی میکرد، متجلی است. این محفل، جایی بود که بزرگانی از جمله گوته، دیدرو، هامان و... در آن رفت و آمد داشتند. رفت و آمد چنین چهرههایی رابطه گسترده او با بزرگان عصرش را بهتر نشان میدهد.
این مدخل دارای پنج بخش است. بخش اول که پس از «درآمد» است، به «زندگی و فعالیتهای فکری» او می پردازد. در این بخش با زندگی شخصی و فراز و نشیبها و روابطش با چهرههای زمانش آشنا میشویم. سه بخش بعدی در واقع پرداختن به آثار اوست که به سه بخشِ اصلی، ادبی و جدلی تقسیمشده است. منظور از آثار اصلی او بیشتر دو ویراستِ «نامههای اسپینوزا» (1785 و 1789) و «دیوید هیوم» (1787) است. آثار ادبی او هم بیشتر رمانِ «مجموعه نامههای ادوارد آلویل» و «ولدمار» است. بخش مربوط به آثار جدلیاش هم نشاندهنده خصیصه جدلیِ روان اوست، یعنی همان آثار و قطعاتی که معمولا در پاسخ و در انتقاد به افراد و نظریات مختلف در زمانهای مختلف از او منتشر شد، مانند قطعاتش در مخالفت با شلینگ و درباره اسپینوزا. بخش پنجم و آخر این مدخل با عنوان «بازنگری» نیز سعی دارد تا به نحوی به ارزیابی دستاوردهای یاکوبی بپردازد. لازم به ذکر است که در انتهای این دایره المعارف کتابنامهای توسط مولف فراهم شده که برای مطالعه بیشتر پژوهشگران بسیار سودمند است. این اثر کوتاه بهطور کلی برای علاقهمندان به آشنایی با ایدئالیسم آلمانی و حواشی پیرامون آن بسیار آموزنده و مفید است.