گروه انتشاراتی ققنوس | داستان کوتاه را می بوسم و کنار می گذارم: گفتگو با کامران محمدی نویسنده مجموعه داستان «قصه های پریوار»؛ قدس
 

داستان کوتاه را می بوسم و کنار می گذارم: گفتگو با کامران محمدی نویسنده مجموعه داستان «قصه های پریوار»؛ قدس

روزنامه قدس

در صفحه امروز پای صحبت نویسنده ای نشسته ایم که مجموعه داستان «قصه های پریوار و داستانهای واقعی» او نمونه خوبی از فلش فیکشن ها یا داستانهای کوتاه کوتاه ایرانی، به شمار می آید. این کتاب، مجموعه 39 داستان کوتاه است که نشر ققنوس آن را منتشر کرده است. 

کامران محمدی، نویسنده و روزنامه نگاری است که پیش از این، کتابهایی نظیر«خدا اشتباه نمی کند» و «دفترچه ای که مثل هیچ دفتری نیست» را نوشته است. این نویسنده غیر از مجموعه داستان «قصه های پریوار و داستانهای واقعی»، رمان سه گانه ای را در دست نگارش و انتشار دارد که اولین آنها با نام «آنجا که برف ها آب نمی شوند» منتشر شده است. 
* شما به عنوان یک نویسنده معتقدید آیا داستان کوتاه مورد اقبال مخاطب امروز هست یا نه، البته صرف نظر از شمارگان کتابها؟ 
** شمارگان کتاب من 1650 تاست که جزء تیراژهای خوب است! سؤال شما را معمولاً برعکس می پرسند. به نظر من هر چه جلوتر می رویم می بینیم داستان کوتاه مخاطب کمتری پیدا می کند. اما این به معنی این نیست که داستان کوتاه مخاطب نداشته باشد. به هر حال هنوز هم خیلی از مردم ترجیح می دهند داستان کوتاه بخوانند که زود تمام شود. حسن داستانهای خیلی خیلی کوتاه این است که شما در یک نشست و در یک جایی و لحظه ای که کتاب را دستتان بگیرید یکی از اینها را می خوانید و لازم نیست بنشینید و به قصد کتاب خواندن، مطالعه کنید. این داستانها را در هر شرایطی می توان خواند. در واقع معتقدم همانطور که داستان رشد بیشتری پیدا می کند رمان هم مخاطب بیشتری دارد. ولی داستان کوتاه هم مخاطب خودش را دارد، با این تفاوت که هم رمان و هم داستان کوتاه روز به روز کوتاهتر می شوند. 
* ما الان می بینیم که دوستان منتقد می گویند داستان کوتاه ما موفق است و حتی در سطح جهانی هم می تواند مطرح شود و یکی از کسانی که این عقیده را دارد آقای فتح ا... بی نیاز است. 
** بله، اتفاقا ایشان پنج داستان من را هم اسم بردند و گفتند که این ها باید ترجمه شود و در مجلات خارجی چاپ شود. 
* هم اکنون می بینیم مردم ما داستان کوتاه نمی خوانند و به طور طبیعی می بینیم که مرگ رمان در حوزه ادبیات اتفاق نیفتاده چون در جامعه ما رمان مخاطب دارد و این داستان کوتاه است که مورد اقبال مخاطب قرار نگرفته است؟ 
** ببینید، در هر حال مخاطب رمان همیشه بیشتر است. اما اینکه مخاطب ایرانی چه می پسندد یا اینکه ما در چه حوزه ای از این قالبهای داستانی موفق تریم، فرق می کند. من کاملاً موافقم که داستان کوتاه ما رشد خوبی داشته و در حد و اندازه های جهانی است. چون ما مجموعه داستانهای کوتاه خارجی را می خوانیم و می بینیم که اصولاً سطح داستان کوتاه ما از آنها خیلی پایین تر نیست و تقریباً همگام با رشد داستان کوتاه در دنیا جلو می رویم. 
اما در حوزه رمان فاصله ما با آنها بسیار زیاد است. ما فعلاً اصلاً نمی توانیم خودمان را با آنها مقایسه کنیم. اما سلیقه مردم ما مثل همه مردم دنیا رمان را ترجیح می دهد. حالا داستان کوتاه ما هر چقدر هم قوی باشد، مردم رمان دوست دارند. گرچه استقبال مردم دلیل بر خوب بودن نیست. متاسفانه از رمانهای ایرانی استقبال خوبی نمی شود و کتابخوانها هم رمان خارجی می خوانند. اما من خودم به عنوان خواننده رمان را خیلی بیشتر از داستان کوتاه دوست دارم. 
* آیا این کم توجهی که مخاطب در ایران نسبت به داستان کوتاه دارد، در دنیا هم همین گونه است؟ 
** من قاطعانه نمی توانم جواب این سؤال شما را بدهم. بیشتر همین مساله فرهنگ مطالعه و همین حرفهای تکراری است. ما حتی کارهای خارجی قوی مان هم اینجا با شمارگان دو سه هزار تا است، وقتی نویسنده ای مثل فوئنتس یا مارکز که در تمام دنیا شمارگانهای میلیونی دارند و مردم دنیا برای خرید آثارشان جلوی کتابفروشی ها صف می کشند، همان کتاب در اینجا با دو هزار نسخه دو بار تجدید چاپ می شود . خب معلوم است که اصلاً نباید در ایران در خصوص خوبی یا بدی نویسنده بحث کرد. اما وقتهایی هم نوشته هایی بوده که استقبال بیشتری از آنها شده اما نباید اینها را ملاک قرار داد، چون اینها موج است و تبدیل به جریان نشده. 
* آقای محمدی من با بعضی از داستانهای مجموعه شما نتوانستم ارتباط برقرار کنم. شاید نظیر همین اتفاقهاست که مخاطب را از کتاب مخصوصاً داستان کوتاه گریزان می کند. 
** من موافق این مساله نیستم که اگر کسی از 39 داستان یکی را متوجه نشود سراغ داستانهای بعدی نمی رود. به هر حال یک مجموعه 39 داستانی باید برای سلیقه های مختلف، داستان داشته باشد. خود من اهل داستان پست مدرن و سوررئال نیستم و غیر از یک یا دو نمونه داستانی این چنینی ننوشته ام. چون اهل این نیستم که برای مردم معما طرح کنم. همه این ده داستان، نوشته های ده سال پیش من است چون چندین سال است که داستان کوتاه نمی نویسم. من خواستم با چاپ این کتاب، داستانهای کوتاهاهم را مرور کنم و آنهایی که به نظرم قابل قبول بود را در یک مجموعه چاپ کنم. چون می خواهم داستان کوتاه را ببوسم و کنار بگذارم. 
* چرا؟ 
** چون داستان کوتاه را دوست ندارم. فکر می کنم به زحمتش نمی ارزد و ارزش وقت تلف کردن را ندارد. چیزی که من را راضی می کند فقط رمان است. 
* داستانهای مجموعه قصه های پریوار با یک روند خوب و منظمی پیش می روند. یعنی این مجموعه علاوه بر اینکه یک مجموعه داستان کوتاه است می تواند یک رمان هم باشد. جمال میرصادقی در کتاب «زندگی را به آواز بخوان» همین فرم را به کار گرفت و ادعا داشت اولین نفر است که اینطور نوشته است؟ 
** کتاب کی چاپ شده؟ 
* سال 82 
** اما کتاب اول من ده سال پیش نوشته شده و پشت سر هم نوشته نشده است. این کتاب همان مجموعه اول من یعنی «خدا اشتباه نمی کند» است. می خواستم آن کتاب را تجدید چاپ کنم. اما تغییراتی در آن دادم که آن را یک کتاب جدید کرد. اما در همان سال 80 هم آقای سلیمی در روزنامه جام جم نقدی برآن مجموعه داستان نوشت که در آنجا گفته شده بود این مجموعه یک رمان است و دلیل آورده بود که شخصیتها تکرار می شوند و سعی کرده بود اثبات کند که این مجموعه در عین حال که داستانهای مستقل دارد یک رمان هم هست. اما وقتی خواستم این کتاب را دوباره با تغییراتی چاپ کنم به نظرم رسید بد نیست داستان ها را طوری بچینم تا لذت داستان بلند را هم به مخاطب بدهد. اما اگر آقای میرصادقی در سال 82 گفته که اولین نفر است که رمان، داستان کوتاه نوشته درست ترش این است که من اولین نفر هستم چون مدرکش در روزنامه جام جم سال 80 موجود است. 
* یک مساله جالب در کتاب شما این است که شما به عنوان نویسنده، نگاه زیبایی به زنان در قصه های پریوار داشتید... 
** نگاه من نسبت به جنس زن این طوراست. به نظر من زن جنس برتر است و نه برابر با مرد و نگاهی که در قصه های پریوار به عنوان نویسنده اثر داشتم نگاه صادقانه خود من است و این تفکر
خود به خود به داستانهای من وارد شده است و ادا در نمی آورم. 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه