گروه انتشاراتی ققنوس | زنان ، در غیاب زنها! یادداشتی بر کتاب « خط تیره، آیلین»
 

زنان ، در غیاب زنها! یادداشتی بر کتاب « خط تیره، آیلین»

«ماه منیر کهباسی» را نمی شناختم. اگرچه که این نویسنده قبلاً هم رمان نوشته بود و هم مجموعه داستان، اما هیچ کدام آنها به اندازه «خط تیره،آیلین» نتوانسته بود او را به کتاب خوانها و جامعه ادبی معرفی کند.

چند وقت پیش «خط تیره، آیلین»، آخرین اثر این نویسنده توانست در جایزه «روزی، روزگاری» عنوان بهترین رمان را بگیرد و نویسنده اش را معروف کند!
***
«خط تیره، آیلین» روایت زنی است به اسم مهرانگیز. مهرانگیز شخصیت اصلی داستان است که در این کتاب ماجرای خانواده اش را روایت می کند. روایت پدرش که مرده و مادرش که دچار بیماری آلزایمر است. روایت خواهرش فرانک که در یک حادثه تصادف، همسر و فرزندش را از دست داده و دچار شوک شده، روایت برادرش، فردین که از همسرش جدا شده و به ایران برگشته. روایت خودش و شوهرش، بهنام، دکتر روان شناسی که به مهرانگیز توجهی ندارد و به دنبال خواسته های خودش است.
مهرانگیز، راوی «خط تیره، آیلین» و یکی از شخصیتهای داستان، تمام زندگی اش را وقف دیگران کرده؛ وقف مادرش که زنده است اما به قول شوهرش زندگی نباتی دارد، وقف خواهرش فرانک که از وقتی همسر و فرزندش را از دست داده حتی یک کلمه هم حرف نزده.
مهرانگیز همیشه با زخم زبانهای شوهرش مواجه است که اصرار دارد مهرانگیز مادر و خواهرش را در بیمارستان بستری کند تا بیشتر به زندگی اش برسد و البته به او!
«خط تیره، آیلین» روایت زنانی است که در کنار ما زندگی می کنند، روایت آیلین، روایت یلدا، روایت ثریا...
زنهایی با افکار مختلف و از طبقات اجتماعی متفاوت که همگی در یک چیز مشترکند: همگی در عشق شکست خورده اند، اما هر کدام واکنشی متفاوت در مقابل این شکست از خود نشان داده اند.
مادر مهرانگیز با اخلاق سرد و عبوس همسرش سازش کرده، فرانک در مقابل خواست پدرش تسلیم شده و از ازدواج با سهراب صرف نظر می کند و تن به ازدواجی ناخواسته با حمید می دهد که آن هم به از دست دادن همسر و فرزندش منجر می شود. یوسف همسر آیلین بی هیچ دلیلی او را ترک می کند و حالا آیلین در زندگی بقیه سرک می کشد، ژانت با آن که زنی غربی است، اما به خاطر حفظ غرور زنانه و خیانت همسرش مجبور به جدایی شده، زن همسایه که شوهرش به خاطر جراحت جنگ در آسایشگاه روانی به سر می برد و بدون او زندگی می کند، یلدا که چیزی از او نمی دانیم و فقط اسمش را در خطوط کف دست فردین می بینیم و خود مهرانگیز که داستان همه زنها را در خلال داستان زندگی خودش روایت می کند. او که از زنده بودن دست کشیده، تمام زندگی اش را وقف پرستاری مادر و خواهرش کرده است. زندگی و زنده بودن را فراموش و از میان همه راهها سکوت را انتخاب کرده است؛ سکوت در مقابل نیازهای خودش، سکوت در مقابل خواسته ها و البته خیانت شوهرش.
***
«خط تیره، آیلین» داستان خوبی است اما این خوب بودن بیشتر مربوط می شود به ساختار و فرم داستان و نه محتوای آن!
«ماه منیر کهباسی» خیلی خوب توانسته از پس زبان و فرم داستان برآید. او با زبان ساده ای که برای نوشتن داستان انتخاب کرده، توانسته هم ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کند و هم از پس مسأله توالی زمانی که مشخصه اصلی داستانش است، برآید.
رمان «خط تیره، آیلین» خط سیر زمانی مشخصی ندارد. داستان در دو زمان حال و گذشته شکل می گیرد. راوی در زمان حال و گذشته در حرکت است. او در ذهنش به یاد خاطرات گذشته می افتد (که البته این رفت و آمد در زمان، نشان ذهن مشوش راوی است) و به این صورت مخاطب را در جریان وضعیت زندگی شخصیتهای داستانش قرار می دهد.
غیر از زبان، شخصیت پردازی خوب هم به جذاب شدن داستان کمک کرده، رمان «خط تیره، آیلین» چند شخصیت اصلی دارد که این شخصیتها (البته صرف نظر از چند صفحه اول رمان) به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار می کنند و این شاید به خاطر اطلاعات خوبی است که نویسنده از شخصیتهای داستانش به مخاطب می دهد. زاویه دید اول شخص که خاص داستانهای فرمی و مدرن امروز است، آگاهانه و به جا مورد استفاده قرار گرفته و این زاویه دید باعث شده راوی به راحتی به درون و ذهنیت آدمها وارد شود و دنیای درونی شان را برای ما شرح دهد (البته از دید خودش).
«خط تیره، آیلین» یک رمان نمادگرایانه است. نماد در داستان خانم کهباسی حضوری پررنگ دارد. استفاده مکرر نویسنده از چند عنصر در داستان که به حضور آنها در طول داستان اصرار دارد، مثلاً حضور گربه که نماد خیانت بهنام به همسرش است، حضور رنگ صورتی گلهای رز که همیشه در دستهای آیلین دیده می شود و حتی انتخاب اسم راوی که مهرانگیز است و این که او تمام زندگی اش را وقف خواهر و مادر مریضش کرده و...
به این صورت می توان گفت: «خط تیره، آیلین» رمانی نمادگراست که نویسنده توانسته از عنصر نماد، استفاده خوب و بجایی بکند.
در سراسر رمان «خط تیره، آیلین» هیچ ماجرای عجیبی اتفاق نمی افتد. با این همه، مخاطب کتاب را از اول تا به آخر می خواند و محتوای نه چندان تازه و کلیشه ای کتاب به مذاقش خوش می آید!
***
برای این که در مورد موضوع کتاب «خط تیره، آیلین» صحبت کنیم، چاره ای نداریم جز این که به این کتاب نگاهی جنسیتی داشته باشیم و آدمهای داستان را به دو گروه مردان و زنان تقسیم کنیم، چون نویسنده کاملاً از موضع یک زن به آدمها نگاه کرده و همواره مردان و زنان را در دو دنیای متفاوت و در مقابل هم قرار داده است.
مردان داستان یعنی پدر مهرانگیز، سهراب، فردین، بهنام و حمید، مردانی منطقی اند که با راه و روشی (که حتماً خاص مردان هم هست!) بهترین روش را برای زندگی انتخاب کرده اند.
آنها هر جا لازم شده عاشق شده اند و هر جا لازم شده از عشق دست کشیده و زندگی منطقی شان را از سر گرفته اند. اما در مقابل، زنان افرادی احساساتی و بی منطقند که همیشه اسیر زیاده خواهی، تنوع طلبی و عقلانیت بی منطق مردان شده اند، زنانی که حق انتخاب و حتی قدرت تصمیم گیری ندارند.
متأسفانه کتاب «خط تیره، آیلین» تابلویی است از زنان شکست خورده، زنانی که در زندگی شان هیچ هدف خاصی ندارند و کار مهمی انجام نمی دهند و اگر کار مفیدی هم انجام می دهند، در حد تر و خشک کردن مادر و خواهری مریض است که آن هم به چشم نمی آید!
در این کتاب نشانی از یک زن واقعی نیست. زن امروز، زنی که راه می رود، نفس می کشد، دارای فکر و عقیده است؛ زنی که مستقل است و با تمام قوا و با تمام سختیها و شکستها زندگی می کند و احساس خوشبختی می کند و حتی در جاهایی تصمیم گیرنده است.
اگر از میان تعریفهایی که منتقدان برای داستان ارائه داده اند، این را در نظر بگیریم که داستان آئینه آدمها و جامعه زمانه اش است، در مورد کتاب «خط تیره، آیلین» باید گفت، با اینکه این کتاب اثری کاملاً زنانه است، متأسفانه جای زنهای زیادی هم در این اثر خالی است! 
 
  روزنامه قدس: فرهنگی: هنری 
 
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه