یک طراح بازیهای مجازی ایده ساخت بازی به نام آشناپنداری دارد که به آدم ها کمک می کند تا آشنای مناسب خود را پیدا کرده و احساس تنهایی نکنند. گرچه بازی با موفقیت روبه رو می شود اما کشف حقایقی در حین ساخت بازی، او را تنهاتر می کند. او گمان می کند شاید با کشف راز خوابی که مدام می بیند، بتواند پاسخی برای مفهوم عشق و تنهایی اش پیدا کند.
تصویر دو عدد 9 که همیشه در خواب هایش تکرار می شوند، حالا خود او را وارد یک بازی می کند. بازی برای به دست آوردنِ عاشقیتی ابدی.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
کلمه خدا را با مکث بر زبان آورد. درست مثل همان روزی که به سیمین گفت: «هیچ میدانی اسامی خداوند 9تا هستند؟» سیمین گفت: «خدا؟!» آن روزها به دنبال پیدا کردن نشانههایی برای 9های داخل خوابش بود. این را تازه در جایی خوانده بود: صدمین اسم، نام اعظم خداست. سیمین بلند خندید و گفت: «تو واقعاً به خدا اعتقاد داری عزیز؟» و به سیمین نگفت که همه 99 اسم را میشناسد جز صدمین نام که فقط یکی بیشتر از 99 است.