یکی از بحرانها و مشکلات زندگی «یاکوب» که با آن دست و پنجه نرم میکند از دست دادن پدرش است. این اتفاق آنقدر سخت و دردناک بوده که یاکوب بعد از ماهها نتوانسته با این موضوع کنار بیاید. پدرش در اثر یک بیماری از دنیا رفته و حالا یاکوب روزهای سختی را با مادرش میگذراند.
کتاب حاضر، داستانی آلمانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. وایلَندها درِ آپارتمانشان را رنگ آبی زده بودند. درِ بقیۀ آپارتمانهای ساختمانِ کنار خیابان فِلدبِرگ سفید است یا یک زمانی سفید بوده است. این در آبی دردسرساز شده بود. البته یاکوب و مادرش، که یاکوب او را میا صدا میزند، این را نمیخواستند. برعکس، آنها فکر میکردند آن در، از وقتی نقاشیاش تمام شده، خیلی قشنگتر، شادتر و جذابتر از بقیۀ درها شده است.