رمان «یاغی» نوشته یاشار کمال با ترجمه علیرضا سیفالدینی چند روز پس از درگذشت این نویسنده اهل ترکیه توسط انتشارات نیماژ منتشر شد. این مترجم پیش از این نیز از یاشار کمال سهگانه قصه جزیره را تحت عنوان «بنگر فرات خون است» و «آب خوردن مورچه» و «خروسخوان» به فارسی ترجمه کرده بود که در سال 87 توسط انتشارات ققنوس منتشر شد و اکنون به چاپ دوم رسیده است. «مرد کوهستان» رمان دیگر یاشار کمال نیز توسط همین مترجم به فارسی ترجمه و منتشر شد. علیرضا سیفالدینی متولد 1346 تبریز است و در کارنامهاش علاوه بر ترجمه آثار مختلف، تألیف رمانهایی چون «خروج» و «پلنگ خانم تنهاست» و مطالعهای در شناخت قصهنویسی ایران تحت عنوان «قصه مکان» و... دیده میشود.
آقای سیف الدینی،رمان «زخمی» را که به تازگی ترجمه و منتشر کردهاید، مقدمهای به قلم یاشار کمال دارد، نویسنده این رمان کیست؟ این رمان با این سوژه سیاسی در ترکیه مجوز چاپ گرفت؟
نویسنده رمان «زخمی» اردال اوز است، این نویسنده، فردی مبارز با ایدئولوژی چپ بود و نثر او هم خیلی قوی بود. من سالها پیش با او صحبت کرده بودم. اردال اوز علاوه بر نویسندگی، ناشر هم بود و کتابهایی که مینوشت خودش منتشر میکرد. اسم این انتشاراتی «جان» است و الآن هم در استانبول دایر است. رمان «زخمی» با اینکه سوژه سیاسی دارد اما در ترکیه چاپ و منتشر شد چون فضای نشر در ترکیه فضای نسبتاً آزاد و بازی است. یاشار کمال هم بهدلیل علاقهای که به این رمان داشت، مقدمهای برای آن نوشت.
دوران جوانی یاشار کمال مقارن بود با محبوبیت و رواج ایدئولوژی چپ. در اغلب کشورهای جهان، بسیاری از نویسندگان، شاعران و روشنفکران مدافع این ایدئولوژی بودند. یاشار کمال هم آیا ایدئولوژی چپ داشت؟
یاشار کمال هم گرایش به ایدئولوژی چپ داشت و اتفاقاً خیلی هم تند بود. یاشار کمال البته نامهها و مقالههایی دارد که وقتی آنها را میخوانیم میبینیم. قبل از همهچیز نویسنده بود تا فردی سیاسی و چپ. یاشار کمال پذیرفته بود که رماننویس است و نویسنده. به هر حال او در اوایل جوانی وابسته به حزب کمونیست ترکیه بود، بعد از آن از این حزب جدا شد. خودش معترف بود که وقتی مینویسد سعی نمیکند رئالیست باشد یا سوررئالیست یا وابسته به دیگر مکتبهای ادبی. میگفت: هر جا دوست داشته باشم رئالیست هستیم و هر جا دوست داشته باشم ناتورالیست. چون زندگی اینگونه است. امروز هم ایدئولوژی چپ در بین برخی جوانان، نویسندگان و شاعران متداول است و چپ تند هم هستند اما برای یاشار کمال همیشه آزادی در اولویت بود، آزادی برای همه. آزادی سرلوحه تفکرات و برنامههای یاشارکمال بود نه ایدئولوژی.
شما علاوه بر ترجمه تریلوژی «قصههای جزیره» کار دیگری هم از او در دست ترجمه دارید؟
واقعیت این است که من وقتی با یاشار کمال صحبت میکردم با وجود اینکه بیمار بود و حال خوشی نداشت، پس از اینکه سه کتاب قصههای جزیره را ترجمه و منتشر کردم، از طریق ناشر آثارش در ترکیه کتابها را برایش فرستادم و گفتم چون بیمار است نمیخواهم مزاحمش شوم. یک روز خودش به من زنگ زد و با هم صحبت کردیم و در جریان همین صحبتها بود که گفت من دارم جلد چهارم قصههای جزیره را مینویسم؛ در حالی که بیمار بود از نوشتن دست نمیکشید. بعدها البته از دوستانم در ترکیه شنیدم که این کتاب در آن جا منتشر شد. پس قصههای جزیره تریلوژی نیست.
رمان«اینجه ممد» آیا همچنان به عنوان شاهکار یاشار کمال شناخته میشود یا آثار دیگری فراتر از این یا در قدوقواره «اینجه ممد» نوشته است؟
به نظر من همین «قصههای جزیره» یکی از رمانهای بسیار خوب کشور ترکیه است و رمان دیگری هم یاشار کمال دارد که من آن را خیلی دوست دارم، رمانی به اسم «قهردریا». دوستانی این رمان را در ایران ترجمه و منتشر کردند اما من متن اصلی رمان را ندیدهام.
نویسندگان ترک در مقایسه با نویسندگان ایرانی از اعتبار و شهرت افزونتر و خاصی در سطح جهان برخوردارند. علتاش به اعتقاد برخی این است که نویسندگان و شاعران ترک مثل ناظم حکمت، یاشار کمال و اورهان پاموک مترجمان شخصی دارند که همزمان با انتشار آثارشان در ترکیه، ترجمه آثارشان هم در امریکا و اروپا منتشر میشود.
من فکر میکنم، این موضوع میتواند یکی از دلایل شهرت و اعتبار بینالمللی شاعران و نویسندگان ترک باشد ولی همه علت، این نیست، یکی از چیزهای شاخصی که من در آثار نویسندگان ترک میبینم، این است که اگر به شیوه رئالیستی مینویسند، رئالیسم را با همه مبانیاش قبول دارند و رعایت می کنند. فرض کنید اگر نویسندهای تحت تأثیر بالزاک باشد دقیقاً مو به مو مبانی این مکتب را رعایت میکند یا دیگر نویسندگان ترک در هر مکتبی که مینویسند به تمام وجوه آن مکتب، خود را ملتزم میدانند و آن را رعایت میکنند. گلشیری یک بار خطاب به نویسندگان گفت که من کار رئالیستی به تمام معنا از نویسندگان ایرانی ندیدم. کار نویسندگان ما ملغمهای از تمام مکتبها است.ما شناخت کافی نسبت به مکتبهای نویسندگی نداریم و نمیتوانیم در عمل مبانی و الزامات آن مکتبها را پیاده کنیم. نویسندگان ترک شناختشان از ادبیات اروپا خیلی زیاد است. آنچه شما عنوان کردید بخش مهمی از کار است و خیلی هم مهم است. یاشار کمال مترجم داشت، ناظم حکمت هم داشت، پاموک هم قطعاً دارد. ما به آن مرحله و به آن سطح هنوز نرسیدهایم یا نمیخواهیم برسیم و به همین
داشتهها قانعیم.
واقعیت این است که نویسندگان ما مطالعه نمیکنند. شما وقتی مجموعه مقالات یوسا را میخوانید یا مجموعه مقالات میلان کوندرا و ایوان کلیما را میخوانید، میبینید چقدر به حوزه سیاست، فرهنگ، ادبیات جهان، فلسفه و نقد ادبی، احاطه دارند؟ حتی به سینما ، موسیقی و...
نویسندگان ما مطالعه نمیکنند؛ چون اعتقادی به ارتباط با ادبیات پیشرو جهان ندارند. نویسندگان ترک در ارتباط مداوم با ادبیات و فلسفه و دیگر علوم پیشرفته جهان هستند؛ این را پذیرفتهاند. آنها پذیرفتهاند که باید به اروپا بپیوندند و در جامعه جهانی ادغام شوند، یعنی جهانی شدن را باور دارند. جهانی شدن فرهنگ را پذیرفتهاند ملت ترک سعی میکند خودش را به آن سطح فرهنگی برساند اما گویا ما نمیخواهیم. من وقتی با دوست نویسندهام راجع به تئوریهای ادبیات صحبت میکنم، میبینم رو ترش میکند، یعنی که این مباحث مهم نیست. آخر چرا مهم نیست؟ درست است که این تئوریها از غرب آمده و مبنای غربی دارد ولی آیا میتوانیم بنشینیم دست روی دست بگذاریم تا زمانی یک متفکری ایرانی پیدا شود و فیلسوف داشته باشیم و پشتوانهای برای ادبیات درست کنیم بعد شروع به حرکت کنیم؟ آیا این امکانپذیر است؟ ما باید امروز در جریان مسائل فرهنگی روز جهان باشیم تا بتوانیم فرهنگ خود را اعتلا ببخشیم.
آقای جواد اسحاقیان در نقدی بر کلیدر عنوان میکند که رمان کلیدر دولتآبادی به تقلید از رمان «اینجه ممد» یاشار کمال نوشته شده است. آیا شما مشابهتی بین این دو اثر میبینید؟
مشابهت بین این دو اثر میتواند باشد مثلاً در اینجه ممد قهرمان سازی هست. ساختار ویژهای وجود دارد، ضدیت با خان و مبارزه علیه فئودالیسم هست. تشابهاتی از این دست در ساختار این دو رمان قابل انکار نیست، البته ساختار فئودالی و کشاورزی ایران در مقطعی که حوادث این رمان میگذرد، مشابه ساختار جامعه کشاورزی ترکیه است؛ طبیعی است رمانی که با این رویکرد نوشته میشود در برخی عناصر داستانی شبیه هم باشند. اما نقش خلاقیت و نبوغ دولتآبادی و زبان ویژه کلیدر را به هیچ عنوان نمیتوان به عنوان یک اثر شاخص نادیده گرفت.یاشار کمال در عرصهای که قلم میزند خیلی وسیع است، مخصوصاً در رمان «قصههای جزیره» این را به خوبی نشان میدهد. در ایران این همه که یوسا، یوسا میکنند، وقتی این دو نویسنده را مقایسه میکنم میبینم که یاشار کمال نه تنها دست کمی از یوسا ندارد، بلکه در برخی موارد از یوسا هم برتر است.مثلاً یکی از صاحبنظران برجسته میگوید، یاشار کمال یکی از بزرگترین راویان دنیای امروز است و در ادامه میافزاید: سنت گمشده روایتگری را یاشار کمال پیدا کرده است، هومر، شاعر یونانی پس از سه هزار سال زیر و رو کردن تاریخ و سیاست، اکنون سکوت کرده و نوبت سخنوری به یاشارکمال، شاعر تروا
رسیده است.