گروه انتشاراتی ققنوس | یادداشت کتاب؛ نقش قهر از نگاه انگلس
 

یادداشت کتاب؛ نقش قهر از نگاه انگلس

روزنامه شرق

انگلس (۱۸۹۵ - ۱۸۲۰) نجیب زاده اى آلمانى است که توسط خانواده اش تحت تربیت خاص برابر با آئین کالون قرار گرفت تا شاید او نیز چون پدرش تاجر موفقى باشد، ولى وى در سال ،۱۸۴۱ که جهت ادامه تحصیل به برلن مى رود تحت تاثیر اندیشه هاى فیلسوف نامدارى چون هگل قرار مى گیرد که از وى فردى در جهت عکس آموزه هاى خانوادگى اش مى سازد. انگلس در سال ۱۸۴۴ طى ملاقات با مارکس تحت تاثیر آرا و اندیشه هاى وى قرار مى گیرد و به مارکسیسم گرایش پیدا مى کند. وى در سال ۱۸۴۸ در جریان انقلاب داخلى آلمان شرکت فعالانه دارد و در همان سال به اتفاق مارکس «مانیفست کمونیست» را مطرح مى سازند. انگلس تا سال ۱۸۷۰ به کار تجارت پرداخت و از آن زمان به بعد است که خود را وقف جنبش سوسیالیستى مى کند. شالوده اندیشه انگلس و مارکس را به طور خلاصه مى توان در انتقاد به سرمایه دارى و مرحله گذار به سوسیالیسم و سپس دستیابى به جامعه آرمانى مبتنى بر کمونیسم جست وجو کرد. نظام سرمایه دارى، نظامى اقتصادى است مبتنى بر مالکیت خصوصى، نظام رقابتى مبتنى بر سود و عدم مداخله دولت در امور مالکیت، تولید و تجارت ولى در مقابل نظام سوسیالیسم به مداخله دولت و مالکیت اجتماعى، گروهى و دولتى تکیه دارد که مبتنى بر تعاون است.
 
 
 اما آنچه که دغدغه اصلى اندیشه مارکس و انگلس را تشکیل مى داد شکل گیرى جامعه اشتراکى و براندازى نظام سرمایه دارى از سپهر زندگى انسان بود، که از آن به کمونیسم یاد مى کردند جامعه اى بى طبقه، که براساس همکارى مشارکتى میان انسان ها و نه براساس تقسیم کار، شکل گرفته باشد.
 
 
 
کتاب نقش قهر در تاریخ، که از میان دستنوشته هاى فردریش انگلس و پس از مرگ وى در میان سایر وسایل زندگى اش پیدا شد، نقدى است بر نظریه قهر دورینگ فیلسوف، اقتصاددان و مدرس دانشگاه برلن. این کتاب در پنج فصل تنظیم و تدوین گردیده که عنوان فصل ها مشخص نیستند، چرا که این اثر توسط انگلس به ویرایش نهایى نرسیده است. در فصل اول کتاب انگلس به نقد نظریه قهر دورینگ مى پردازد. دورینگ معتقد است که در تحلیل یک جامعه و نظام تاریخى، این سیاست است که باید به عنوان اصل مورد بررسى قرار گیرد نه لزوماً روابط اقتصادى «صورت بندى هاى مناسبات سیاسى از لحاظ تاریخى، اصل است، و وابستگى هاى اقتصادى فقط نوعى معلول یا حالت ویژه اند و به این جهت همواره واقعیاتى درجه دوم به شمار مى آیند.»(ص۱۱) جان کلام دورینگ بر اهمیت مناسبات سیاسى است و اقتصاد را تابعى از این روابط مى داند. این همان تضادى بود که انگلس را مجبور به نقد و بررسى این اثر کرد. انگلس در دفاع از تئورى اقتصادى مارکسیستى و رد نظریه قهر سیاسى دورینگ به نوع روابط میان داستان کروزو و برده شدن جمعه مى پردازد و معتقد است که جمعه براى کروزو اهداف اقتصادى را تامین مى کند نه هدف هایى سیاسى را، چرا که جمعه در رفع نیازهاى معیشتى کروزو گام برمى دارد. وى در ادامه مى گوید که کروزو براى تثبیت قهر خود (نظام برده دارى) از ابزار تولید و نیروى انسانى جمعه جهت تولید بیشتر بهره مى جوید که تقریباً سراسر فصل اول به بحث پیرامون این موضوع مى گذرد. انگلس در فصل دوم فرض را بر آن مى گذارد که اگر جمعه داراى اسلحه شود به عنوان یکى از ابزارهاى قهر، این کروزو است که باید از وى پیروى کند. وى مى نویسد «قهر عملى ارادى نیست بلکه اجراى آن شرایط و مقدمات بسیار واقع بینانه اى مى طلبد، یعنى ابزارى که نوع کامل تر آن بر نوع ناکامل تر چیره مى شود و این ابزار باید تولید شده باشند.»(ص۲۶) وى مى گوید که قهر به واسطه تولید به وجود مى آید و تولید هم به واسطه فعالیت هاى اقتصادى و فعالیت هاى اقتصادى هم نیازمند ابزار تولید و براى استفاده از ابزار تولید «انسان» به عنوان نیروى کار. انگلس معتقد است قدرت سیاسى، بدون قدرت اقتصادى که بتواند ابزار جدید تولید کند هیچ جایگاهى ندارد. قدرت سیاسى و نظامى یک کشور در دریا متکى به ادوات جنگى است و این وسایل جز در بستر فعالیت اقتصادى و تولیدى، ایجاد نمى شوند. وى در این فصل سعى دارد که بر اهمیت و اصل بودن اقتصاد تکیه کند، در ادامه انگلس در باب نظریه دورینگ پیرامون سلطه انسان بر انسان که شرط اولیه تسلط انسان بر طبیعت است مى پردازد. وى مى گوید که دورینگ دقیقاً همان نظر اولیه مارکسیستى را که ما در بیانیه «مانیفست کمونیست» مطرح کردیم بیان مى کند که بر همگان نیز آشکار است و نمى توان از آن به عنوان نظریه اى جدید یاد کرد. فصل چهارم کتاب آنچنان که در ابتداى آن آمده قرار بود نظریه اصلى انگلس پیرامون تاریخ آلمان باشد. «اینک ما نظریه خود در مورد تاریخ معاصر آلمان و خط مشى قهرآمیز خون و آهن پیاده مى کنیم» (ص۵۷)، که متاسفانه نیمه کاره ماند. وى در این فصل سعى دارد که تاریخ اروپا به ویژه تاریخ آلمان را از سال ۱۸۱۵ یعنى زمان شکل گیرى کنگره وین مورد بررسى قرار دهد که چگونه آلمان و ایتالیا و سایر کشورهاى اروپایى تقسیم شدند و احساسات ملى مردم زیرپا نهاده شد. وى در ادامه به بررسى مسائل اجتماعى، سیاسى و اقتصادى دولت آلمان پس از انقلاب ۱۸۴۸ و حکومت بیسمارک مى پردازد که به علت نیمه تمام بودن این فصل در اثر مرگ انگلس به سال ،۱۸۹۵ به خوبى نمى توان از آن برداشت دقیق و علمى داشت. فصل پنجم کتاب که بهتر مى بود ناشر از آن به عنوان پیوست یاد مى کرد به سرفصل هایى اختصاص دارد که انگلس قصد نگارش آنها را داشته، که به علت مرگ موفق به نگارش و تنظیم آنها نگردیده است.
ثبت نظر درباره این نقد
عضویت در خبرنامه