........................
روزنامه اعتماد
پنجشنبه 10 شهریور 1401
........................
مجموعهداستان «كاش بوي سگمُرده ميداد» نوشته دلارام دلنواز به تازگي در انتشارات هيلا منتشر و راهي بازار نشر شده است. اين مجموعهداستان شامل دوازده داستان كوتاه از اينقصهنويس است كه عناوينشان به ترتيب عبارت است از: شايد شانس با من يار شود، سكوي بازي، من به يك اسم هم دلخوشم، ريحانهاي توي باغچه، كاش بوي سگمرده ميداد، سلام بفرماييد، استيلا در بلوك E۲، خيرگي، دكلته بدقواره، عروسك مومي، قندشكن، ردِ پيوند. دلارام دلنواز هم خالق داستان است و هم نقاش، هم طرح ميكشد به روي صفحه سفيد، هم جان ميبخشد به شخصيتهاي خيال داستانهايش و آنها ميدوند و مينشينند روي كاغذ تا خوانده شوند. پيش از اين كتاب مجموعهاي از داستانهاي كوتاه با عنوان «آدمهاي بدي كه ما هستيم» به قلم جمعي از داستاننويسان جوان كشور در نشر دف منتشر شده كه قصه دلارام دلنواز يكي از داستانهاي مندرج در آن است. اين داستاننويس متولد سال ۵۶ است و به نوشتن داستانهاي كوتاه مشغول است و اين كتاب اولين مجموعه داستان مستقل اوست.
«يك روزهايي هم مثلا مهربانياش گل ميكرد، ميگفت: «معرفت خرجت كردمها. دو تا پيس بيشتر زدم.» بعد ميخنديد و چشمهاي مشكي كشيدهاش كشيدهتر ميشد. بعد ميگفت: «شونههام رو بمال.» يك وقتهايي هم خل ميشد. ميرفت تو لك و ناز ميكرد. آن وقت دنيا جهنم ميشد.
پشت نيمكتهاي اول دبيرستان همهمان شوت ميزديم، چه برسد به فريده كه همه فكر و ذكرش رژلب و ريمل و فرمژه بود. منِ كور عصاكش اصغري كورشده بودم. هر چه از درسها ميفهميدم به او هم ميفهماندم. سر امتحان كلاس عربي و رياضي جديد بهش تقلب رساندم. برايش سيب و پرتقال و نارنگي فالفالشده ميبردم. هر چه عطرش را بيشتر بو ميكردم دلم بيشتر ميخواست. عطرش را كه بو ميكردم بدنم شل ميشد. آرام ميشدم. يكجور لختي خوب توي تنم جا ميگرفت. انگار خون زيادي زير پوستم جمع ميشد.» داستانهاي امروز خيلي فرق دارد. آدمهاي معمولي كه نشستهاند به زندگي كردن و انگار ميخواهند سرود آرام و بيحركت زندگي خود را در ميان سطرهاي داستان روايت كنند. يكي از قدرتمندترين انگيزهها براي نوشتن داستان، بيان حرفهاي افرادي است كه صدايشان شنيده نميشود و قدرتي براي روايت داستان خود ندارند. صداي بيقدرتان. وظيفه نويسندگان امروز در مقام راوي انتقال معنا و بيان اتفاقات تلخ و شيريني است كه پيش از اين مفري يراي بيان نمييافت. هنر نويسنده امروز همين است، بيان واقعيت و پيچيدن آن در لفافه زيباي هنر كه اگر چنين نبود با نثر روزنامه و خاطرهنويسي تفاوت چنداني ندارد.