منبع: خبرگزاری مهر
چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۷
رمان «نیمطبقه» نوشته نیکُلسن بِیکر با ترجمه فرشاد رضایی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «نیمطبقه» نوشته نیکُلسن بِیکر به تازگی با ترجمه فرشاد رضایی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب صد و شصت و پنجمین عنوان مجموعه «ادبیات جهان» و صد و چهلمین «رمان»ی است که این ناشر چاپ میکند.
این کتاب، اولین و شناختهشدهترین کتاب نویسندهاش است. بِیکر از نویسندگان مولف و صاحبسبک آمریکاست. «نیمطبقه» برای اولینبار در سال ۱۹۸۸ چاپ؛ و از آن زمان به بعد، بارها تجدید چاپ شد. این رمان به ۶ زبان ترجمه شده است.
کل داستان این رمان مربوط به زمانی است که راوی سوار پلهبرقی شده و پس از دقیقهای از آن پیاده میشود اما همین دقیقه و بازه سوار و پیاده شدن از پلهبرقی، به بازخوانی خاطرات و مرورشان میگذرد که بدنه کلی رمان را تشکیل میدهد. به این ترتیب، شخصیت اصلی داستان، خاطرات، مکاشفهها و تجربیات زندگیاش را روایت میکند.
منتقدان ادبیات آمریکا، این رمان را یکی از آثار مهم ادبیات پستمدرن این کشور میدانند که نثری منحصر به فرد، دقیق و جزئینگر دارد. در ابتدای امر، قرار بوده نام این اثر «سرخوردگی» باشد؛ داستان کارمندی که در وقت ناهار و به ویژه هنگام بالارفتن از پلهبرقی در جریان سیال ذهنش غوطه میخورد. در همان زمان کم هم به گوشه و کنار زندگی خودش و همعصرانش سرک میکشد.
ترجمه فرشاد رضایی از «نیمطبقه» اولین ترجمه فارسی این اثر است و مترجم میگوید در بازگردانی آن به فارسی تلاش کرده لحن و سبک نویسنده را حفظ کند تا اصالت نثر نامعمول اما شیریناش از بین نرود. این رمان ۱۵ فصل دارد.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
همینطور که سوار بر پلهبرقی به سطح خیابان نزدیک میشدم، سعی کردم آن درد اولیه این کشف بزرگسالانه را در خود زنده کنم: من درباره افرادی که دچار چنین ادراکهای ناگهانیای میشوند زیاد شنیده بودم و خودم خیلی تجربه چنین کشف و شهودهایی را نداشتم. از مترو که بیرون زدم به این نتیجه رسیدم که آنچه در آن لحظات بر من رفته بود به قدری حیاتی بود که استحقاق این را داشته باشم که آن لحظه یا کمی بعد خودم را به صرف قهوه و مافین در کافه معرکه آنجا دعوت کنم. با این حال به کافه که رفتم، وقتی چشمم افتاد به زن کافهدار که تند و تیز پلاستیک کوچکی برداشت تا فنجان یکبار مصرف قهوه و مافینی را که دورش کاغذ بود بگذارد داخل پلاستیک، و برای باز کردنش از همان تلنگرِ بیقید و بندی استفاده کرد که مادرم موقع تکان دادن تبسنج انجامش میداد ( که سریعترین راه برای باز کردن پلاستیک هم هست ) و بعد یک مُشت قاشق پلاستیکی، پاکتهای شکر، دستمال و کره تکنفره ریخت داخل پلاستیک، حسی از بیقراری بر من مستولی شد و احساس کردم زودتر باید به اداره بروم: با بررسی واقعه مرتبط با دِیو، سو، تینا، آبِلاردو و استیو و بقیه آنها، که به انتخاب بین نشان دادن چیزی یا گفتن آن برمیگشت، و وقایع دیگری مثل تکیه دادن به چارچوب در یا دیوار اتاقهای اداره، در همان واگن مترو فهمیدم چطور شخصیتم آرامآرام دست از رشد برداشته و بدین ترتیب من در آن لحظه به بزرگسالی نونَوار تبدیل شدم. سرآستینهای پیراهنم را از زیر آستینهای پالتو ام بیرون کشیدم و از درِ گردان رد شدم و به سر کارم رفتم.
این کتاب با ۲۰۷ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر شده است.